eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال کمیل
نگاه هایتــان.. گاهـے نگـران است گاهـے نــاراحت شاید هم دلگیــر... اما هــر چہ هست #هیچــگاه سایہ ی
خیلے ها آرزوهـــــایشان را پشت جا گذاشتند شده ازخودت بپرسے مگر آنهــا نداشتند 😔 🌹شهدا رهرو میخوان نه شرمنده...
mojtabaramezani~shabaye jome ke mishe.mp3
6.29M
💔 😔شبای جمعه که می‌شه دلا بهونه می‌گیره... .. @SALAMbarEbrahimm
وقتی که بی قرار و دلتنگـم تنها جایی که آرومم میکنه ، همینجاست ... همینجا کنار یه سنگ زیبا که روش نوشته : 🌷 #شهیدگمنام 🌷 @SALAMbarEbrahimm
کاش می شد بچہ ها را جمع کرد سنگر آن روزها را گرم کرد ... کاش می شد بار دیگر رفت جنگ عشقےکردو تیرے خوردو رفت شهیدگمنام ابراهیم هادی❤️
🌹گردان کمیل هنوز زنده است... 🌹مگر نمیبینی هرکس پا به خاکش گذاشت حضور شهدایش را حس کرد و زندگی اش دگرگون شد؟ 🌹ما را خواندند و راه را نشانمان دادند @SALAMbarEbrahimm
خدای من خطا از من است، می دانم از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد" اما به دیگران هم دلسپرده ام از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" اما به دیگران هم تکیه کرده ام اما رهایم نکن بیش از همیشه دلتنگم به اندازه ی تمام روزهای نبودنم
🌷ابراهیم در تابستان ۱۳۶۱ که به خاطر مجروح شدن تهران بود، پیگیر مسائل آموزش و پرورش شد. در دوره های تکمیلی ضمن خدمت شرکت کرد. همچنین چندین برنامه و فعالیت فرهنگی را در همان دوران کوتاه انجام داد. با عصای زیر بغل از پله های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می رفت. آمدم جلو و سلام کردم؛ گفتم: آقا ابرام چی شده؟ اگه کاری داری بگو من انجام می دم. گفت: نه، کار خودمه. 🌷بعد به چند اتاق رفت و امضا گرفت. کارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود. پرسیدم: این برگه چی بود. چرا اینقدر خودت را اذیت مى كردى؟ گفت: یک بنده خدا دو سال معلم بوده. اما هنوز مشکل استخدام داره. کار او را انجام دادم. پرسیدم: از بچه های جبهه است؟ گفت: فکر نمی کنم، از من خواست برایش این کار را انجام دهم. من هم دیدم این کار از من ساخته است، برای همین آمدم. 🌷بعد ادامه داد: آدم هر کاری که می تواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصاً این مردم خوبی که داریم. هر کاری که از ما ساخته است باید برایشان انجام دهیم. نشنیدی که حضرت امام فرموند: "مردم ولی نعمت ما هستند." 🌷ابراهیم را همه می‌ شناختند. هر كـسى با اولین برخورد عاشق مرام و رفتارش می‌ شد. همیشه خانه ابراهیم پر از رفقا بود. بچه ‌هایی که از جبهه می‌ آمدند قبل از اینکه به خانه خودشان بروند به ابراهیم سر می‌ زدند. 🌷یک روز صبح که امام جماعت مسجد محمدیه (شهدا) نیامده بود. مردم به اصرار، ابراهیم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند. وقتی حاج آقا مطلع شد خیلی خوشحال شد و گفت: "بنده هم اگر بودم افتخار می‌ کردم که پشت سر آقای هادی نماز بخونم." 🌷یک روز ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه می‌ رفت چند دفعه ‌ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت، رفتم جلو و پرسیدم: “چیزی شده آقا ابرام؟” اول جواب نمی ‌داد ولی با اصرار من گفت: “هر روز تا این موقع حداقل یکی از بنده ‌های خدا به ما مراجعه می‌ کرد و هر طور شده بود مشکلش رو حل می‌ کردیم اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده. می‌ ترسم نکنه کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو از من گرفته باشه”. ❌ مسئولينى كه كار مردم رو راه نمى ندازينو فقط.... چيكار كردين كه اين توفيق ازتون سلب شده....؟!! 🌹 شهيد ابراهيم هادى 🌹
چه شود که نازنینا ، رُخ خود به من نمائی به تبسّمی ، نگاهی ،گرهی ز دل گشائی به کدام واژه جویم ، صفت لطیف عشقت که تو پاک تر از آنی که درون واژه آئی 🌹تعجیل درفرج 🌹
4_582493935813787779.mp3
4.23M
💠روایت رهبر انقلاب از جنگ های نامنظم گروه شهیدچمران 🌺یه سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم اهل آشخانه هست(سرگرد رستمی) این به میل خود به صورت بسیجی آمده بود در مجموعه ی گروه شهید چمران فعالیت میکرد... بارها دیده بودم میومد میرفت،یه شبی باشهید چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جنگ مسائل روز صحبت میکردیم یدفعه دیدیم در باز شد این شهید رستمی وارد شد چند روزی بود ندیده بودمش در باز شد دیدم سرتاپاش گل آلوده، این پوتین ها گل، آلود لباس ها خاکی ،ریش هایش بلند شده بود،بدنش خاک آلود و خسته، اما چهره اش مثل "ماه میدرخشید.." من روزهای قبل این حالت رو در او ندیده بودم... @salambarebrahimm
💠 گرگ سی و یکم در ایام نوروز بودیم که (شهید) علی بهزادی به سراغم آمد ‌و گفت "برویم پادگان کرخه" تا با گروهان به فاو برویم برای تحویل خط پدافندی. وسایلم را جمع کردم و به پادگان رفتیم. شب که شد، گروهان را جمع کرد تا ‌صحبت کند. یکی از بچه ها به نام قاسم شرایط آمدن به خط را نداشت و علی بهزادی نمیخواست قاسم را به منطقه ‌ببرد. در بین صحبت ها گفت که " یکی از بچه های خوب و زبده را اینجا نگه میداریم تا از چادرهای گروهان حفاظت کند. بعد رو کرد به قاسم و گفت، به نظر من بهترین نفر آقا قاسم است.... ناخودآگاه خنده بلندی کردم و ‌گفتم قاسم؟! اینجا شب ها گرگ می آید و تو دست خالی چیکار می خواهی بکنی؟ قاسم با لهجه محلی گفت که "علی! مو نیواسم". علی گفت نگران نباش، یک کلاش به تو می دهم. قاسم با خوشحالی گفت 😍 "اسلحه بهم ایده" منم‌ گفتم چه فایده اسلحه خالی و بدون تیر بهت ایده و گرگ ها میان می خورنت. دیدیم قاسم گفت "علی مو نیواسم" حالا همه بچه های گروهان می خندیدند... ‌علی گفت "قاسم جان! خشاب با سی تا تیر بهت میدم". قاسم خیلی خوشحال شد و‌ رو کرد به طرف من و ‌گفت "سی تا تیر بهم ایده" ‌😍 گفتم آقا قاسم! این قبول، ولی میدونی اینجا گرگ زیاد است و اگر سی و یک گرگ به طرفت آمدند و حمله کردند، ‌هر چقدر هم تیر انداز خوبی باشی فقط می توانی سی تا از گرگ ها را بزنی، با گرگ سی و یکم چه می کنی؟ همان یکی می آید و تو را می خورد. یک دفعه قاسم با عصبانیت تمام گفت "علی! بخت بوم مو نیواسم" 😂. خنده گروهان بلند شد و خود شهید بهزادی هم خنده اش گرفت و بلند شد و دنبالم کرد و من پا به فرار.
هدایت شده از کانال کمیل
برداری از کلیه مطالب ، صوت و کلیپ ها با ذکر کاملا مورد رضایت خادمین میباشد🌹 موفق باشید و ثابت قدم در راه شهدا❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار شهید مدافع حرم در یک میهمانی عروسی 🌹داماد شهید میثم علیخانی 🌹 شهید محمدتقی سالخورده 🌹 شهید عبدالرحیم فیروزآبادی 🌹 شهید سید رضا طاهر @SALAMbarEbrahimm