eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
برای نماز که می ایستاد ، شانه هایش را باز میکرد و سینه اش رو میداد جلو یک بار بهش گفتم:«چرا سر نماز اینطوری می کنی؟؟» گفت:«وقتی نماز میخوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبر دار بایستی و سینه ات صاف باشد» با خودم می خندیدم که دکتر فکر میکند خدا هم تیمسار است #شهید_مصطفی_چمران
تفسیر نور《سوره تکاثر》.pdf
180.2K
فایل pdf تفسیر نور سوره تکاثر
هدایت شده از کانال کمیل
جزء چهاردهم(@Iran_Iran).mp3
3.83M
@salambarebrahimm 💠جزء چهاردهم قرآن کریم به روش تندخوانی (تحدیر) با صدای استاد
میلاد کریم اهل بیت آقا #امام_حسن (ع) مبارک 🌸
4_5895261029473976513.mp3
3.37M
@salambarebrahimm تو اومدی شور ما دائم شد... ولادت امام حسن مجتبی(ع) مبارک حاج مهدی رسولی #امام_مجتبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرنگار: خوشحالی اخوی، عملیات دیشب چطور بود؟ رزمنده: خیلی خوب شد + حالت چطوره؟ - خیلی خوبه، اول شب دستم قطع شده از مچ ولی با این دستم جنگیدم مرد تویی...
با شـــــهدا صحبت کنید آنها صـــــدای شما را به خوبی میشنوندبرایتان دعـــا می کننددوستـی با شهدا دو طرفه ست #شهید_امیر_سیاوشی🌷
کانال کمیل
با شـــــهدا صحبت کنید آنها صـــــدای شما را به خوبی میشنوندبرایتان دعـــا می کننددوستـی با شهدا دو
ساعت تقریبا، پنج ونیم یا شش صبح بود که هوا روشن شده بود. یک کیلومتر، دو کیلومتر پیاده رفتیم تا رسیدیم به اونجایی که بچه‌ها [درحال] درگیری بودند، تپه تپه بود. یک تپه مثلا بالاش یک خونه بود، یک تپه خونه دیگه بود. همین جوری این خونه رو بگیر پاکسازی کن، این یکی رو بگیر، اون یکی رو بگیر. رفتیم جلو. حالا خواست خدا بود، چی بود، با اون همه خستگی، با اون همه داستان. رفتیم هفت کیلومتر جلو. رسیدیم به اون شهر خان طومان. بعد یکی از گروه‌های عراقی که همرزم ما بودند، اونجا از صبح درگیر بودند. تعدادی برگشته بودند. یک تعداد درگیری هنوز تو شهر سر و صدا می‌اومد. ما هم زدیم تو اون شهر. حدود سی، سی و پنج نفر آدم زدیم تو اون شهر. شهر رو گرفتیم. رفتیم بالاتر. یک شهر کوچکتر از اون بود اون شهر رو هم گرفتیم. رسیدیم به صد متری اون هدف. یکدفعه یک بارون آتیشی گرفت از روبرومون که ما حتی نفهمیدیم از کجا داریم می‌خوریم. از چپمون داریم می‌خوریم از راستمون داریم می‌خوریم. بالاخره هر کسی یکجا پناه گرفت. یک سری‌ها، امیر و دو سه نفر دیگر سمت چپشون دیوار بود سمت راستشون خونه . ما هنوز موقعیتمون را پیدا نکرده بودیم که از کجا داریم تیر می‌خوریم. من که داشتم چپ و راست می‌دویدم. برگشتم یه ذره عقب‌تر. تو دهنه یک مغازه ایستادم. امیر هم پشت یک ماشینی، پشت یک ماشین ... بود. فکر کنم پناه گرفته بود. دوید اومد پیش من گفت: میلاد چی شده؟ تا اومد سمت من که گفت میلاد چی شده؟ پاش تیر خورد. خورد زمین. گفتم چی شده؟ گفت: تیر خوردم. شروع کرد لی لی کردن به سمت بچه‌ها بیاد کمک کنه. چون تیر بار هم دستش بود . قناسه زدش. تک تیر اندازها با قناسه زدنش. همون جا شهید شد. 🌷
‌ ‌💠داشتيم ميرفتيم كربلا ! با حجت ته اتوبوس نشسته بوديم ! كلى گپ زديم ! خیلی باهاش شوخی میکردیم تو کربلا همیشه از ما جدا میشد تنهایی میرفت حرم ،برامون سوال شده بود اخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری که وسط حرفاش يه دفعه گفت من خيلى دوست دارم شهيد بشم ! از دهنش پريد گفت من شهيد ميشمااا ! من و امير حسينم بهش گفتيم داداش تو شيويدم نميشى چه برسه شهيد ! حلالمون كن حجت چقدر اون شب تو اتوبوس وقتى خواب بودى با دستمال كاغذى كرديم تو گوشت اصلا ناراحت نمیشد دقیقا محرم سال بعد روز تاسوعا مثل اربابش هر دو دستو سرشو فدای عمه جانمان زینب کرد شهید شد حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود خوب خبر داشت سال دیگه شهید میشه؛شد علمدار حلب . راوی آقا محسن همسفرکربلا 🌷
تفسیر نور《سوره قارعه》.pdf
171.3K
فایل pdf تفسیر نور سوره قارعه
هدایت شده از کانال کمیل
جزء پانزدهم(@Iran_Iran).mp3
4.15M
@salambarebrahimm 💠جزء پانزدهم قرآن کریم به روش تندخوانی (تحدیر) با صدای استاد
کانال کمیل
شهید عماد مغنیه 🔴 حضور در سازمان آزادی‌بخش فلسطین حدودا سال ۱۳۵۵، كه من عضو سازمان الفتح به رهبری
شهید عماد مغنیه 🔴 شهید کردن فواد مغنیه برای ترور عماد سال ۱۹۸۴، جهاد(برادر شهید عماد مغنیه) که شهید شد، با وجود همه خطرها در تشییعش شرکت کرد. اما در شهادت فواد اوضاع خطرناک‌تر شده بود و مسئولیتش هم سنگین‌تر. این احتمال هم بود که ترور فواد در اصل برای پیدا کردن او باشد؛ برای همین، در تشییع فواد(برادر دیگر شهید) حاضر نبود. چهار روز بعد از شهادت فواد، مادر به او گفت: این هم از دومی. عماد گفت: اگه سه تا بشن چه میکنی؟! هشت سالم بود که بابا را ترور کردند. بعدا معلوم شد که یکی از دلایل ترور بابا این بوده که عمو در تشییعش شرکت کند و او را آن‌جا بزنند. از همان موقع برایمان پدری می‌کرد. بعضی وقت‌ها آنقدر مشغول بود که نمی‌توانست حضوری به ما سر بزند؛ اما از دور مراقبمان بود و حمایتمان می‌کرد. عمو که شهید شد، فکر می‌کردم پدرم شهید شده است. برگرفته از کتاب ابوجهاد (روایت فتح)
🔹آیت الله بهجت(ره): اگر دلتان برای (ع) تنگ شد، به صفحات قرآن نگاه کنید. 💠 آقا مهدی به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می کرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند... خواندن قرآن از کارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش می‌نمود.. 🌷 فرمانده ۳۱عاشورا
4_5988083617861993540.mp3
8.47M
@salambarebrahimm ✅ دل نسوزون 🔸خیلی از مصیبت های ما بخاطر اینکه دل سوزوندیم 🔸دل میسوزنی، زندگیت آتیش میگیره 🎤
مرگ از زندگی پرسيد: اين چه حكمتی است كه باعث می شود تو شيرين و من تلخ جلوه كنم؟ زندگي لبخندی زد و گفت: دروغ هايی كه در من نهفته است و حقایقی كه تو در وجودت داری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری کمتر دیده شده از چند مصاحبه ی کوتاه #شهید_حاج_حسین_خرازی در دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدس و کلام امام خمینی (ره)
اینقدر مهربانند که دست من و شما رو میگیرند و تو سفره پربرکت و دعوت میکنن... مطمئنا کسی که و با تمام وجود بهشون بشه دست خالی بر نمیگرده
تفسیر نور《سوره عادیات》.pdf
175.5K
فایل pdf تفسیر نور سوره عادیات
هدایت شده از کانال کمیل
جزء شانزدهم(@Iran_Iran).mp3
3.94M
@salambarebrahimm 💠جزء شانزدهم قرآن کریم به روش تندخوانی (تحدیر) با صدای استاد
فرق است میان کسی که در انتظار #شهادت است و آنکه شهادت به انتظار اوست!
شوخی شوخی جدی شد چندماه قبل شهادتش به شوخی تو تابوت شهدا میخوابید،خدا هم جدی جدی شهیدش کرد و تو تابوت شهدا خوابوندش.... #شهیدمسلم_خیزاب یادش با #صلوات
.... 🌷گردان امام حسين (ع) توى محاصره دشمن قرار داشت. دست مشدى عباد فرمانده ى گردان هم قطع شده بود، امّا با همون حالت، ايستاده و مردونه مى جنگيد. مشدى عباد به عقب بى سيم زد و گفت:.... 🌷 سلام من رو به امام خمينى برسونيد و بگيد مشدى عباد و نيروهاش حسين وار جنگيدند و حسين وار شهيد شدند. جنازه مشدى عباد هم برنگشت. توى وصيت نامه اش نوشته بود: اى كاش وقتى شهيد شدم، جسم من رو پيدا نكنند. 🌹خاطره اى به ياد سردار شهيد محمدباقر مشهدى عبادى (مشدى عباد) 📚 كتاب "سرزمين مقدس" ❌ آرزوى مسئولين ليبرال....؟!