#پوتین_معشوق....!!
🌷بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمی آورد. خیلی به مشورت اهمیت می داد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می کرد، روحیه همکاری خوبی داشت. اما خودم راضی نمی شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه می آید....
🌷....وقتى به خانه مى آيد دست به سیاه و سفید بزند. واقعاً به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم. خودش می شست و می گفت: نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم. من هم اصرار می کردم که وظیفه منه و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم.
🌷یادم هست بعد از عملیات خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، ایشان سر سفره خوابش برد. آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت:....
🌷گفت: این وظیفه شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را می کنم. وقتی پوتینهایش را درآورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم. گفت: من هر حرفی را یکبار می زنم. بعد با آن حال خستگی خندید....
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید مهدى زین الدین
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال کمیل
شهید عماد مغنیه 🔴 پرستاری، برای عماد اولین بار که دیدمش چهارده سالم بود. دوست نزدیک برادرم مصطفی ب
شهید عماد مغنیه
🔴 شروع زندگی مخفی عماد
از سازمان آزادیبخش فلسطین که زد بیرون، با رفقایش گروهی درست کردند به نام «جهاد اسلامی». در طول دهه ۸۰ میلادی این گروه بزرگترین و پرسروصداترین عملیاتها را علیه اسرائیل و آمریکا به راه انداخت که باعث شد آمریکاییها با بیشترین تلفات کاسه کوزهشان را جمع کنند و از لبنان بروند. آبان سال ۱۳۶۱، مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت در عملیاتی استشهادی منفجر شد و ۲۳۹ سرباز متجاوز آمریکایی کشته شدند.
انگشت اتهام آمریکاییها به سمت گروه جهاد اسلامی نشانه رفت. مدتی بعد رونالد ریگان، رئیس جمهور آمریکا وعده داد که آمریکا بعد از صد سال هم که شده، دست از تعقیب عماد مغنیه نخواهد کشید. این روزها، عماد تازه بیست سالش شده بود. دیگر امکان زندگی عادی برایش وجود نداشت. عملیات استشهادی گروه جهاد اسلامی علیه مقر تفنگداران آمریکایی و چتربازان فرانسوی باعث شده بود به جز سرویسهای امنیتی اسرائیل، آمریکا و فرانسه هم به دنبالش باشند. چند سال بعد، بیش از ۱۰ سرویس امنیتی سایهاش را با تیر میزدند. زندگی مخفی عماد در آغاز دهه سوم زندگیاش شروع شده بود.
برگرفته از کتاب ابوجهاد(روایت فتح)
💠 اتکا به خدا
عملیات والفجر سه بود . حاجی می خواست از خط بازدید کند ٬ می گفت :« باید خودم از نزدیک در جریان عملیات قرار بگیرم تا بتونم وضعیت رو بهتر کنترل و هدایت کنم .»
به طرف خط در حال حرکت بودیم . همین طور که می رفتیم ٬ یک هواپیمای عراقی بالای سرمان ظاهر شد . مانده بودم چه کنم ٬ دستپاچه شده بودم . هواپیما بدجوری بالای سر ما ویراژ می داد . در این حین ٬ چشمم به سنگ بزرگی که کنار جاده بود افتاد . سریع زدم روی ترمز تا برویم و آن سنگ را پناه خود قرار دهیم . حاجی پرسید : «چرا وایستادی ؟»
گفتم :« مگه هواپیما رو نمی بینی حاجی ؟ عراقیه ! »
گفت :« خب باشه ٬ مگه می ترسی ؟»
گفتم : الانه که ما رو بزنه ٬ خیلی پایین پرواز می کنه .
با همان آرامش قبلی اش گفت : « لا حول و لا قوة الا بالله ٬ به حرکتت ادامه بده .»
مجبور بودم که اطاعت کنم .
هواپیما شروع کرد به تیراندازی ٬ چند تیر هم به عقب وانت خورد و آن را سوراخ کرد . نگاهی به حاجی انداختم ٬ دیدم آرام و بی خیال نشسته و هیچ استرسی در چهره اشمشاهده نمی شود . من هم از آن اتکا به خدای بسیار زیادی که داشت ٬ روحیه گرفتم و به راهم ادامه دادم .
◀️ راوی:ابراهیم سنجری
📚اوبرای خدا مخلص بود
🍃 @SALAMbarEbrahimm