رایحهی دل انگیز
در زندان «الرشيد» بغداد،
يكی از برادران رزمنده كه از ناحيهی پا به وسيلهی نارنجك مجروح شده بود،
حالش وخيم شد
و از محل آسيب ديدگی،
چرك و خون بيرون میآمد.
ايشان پس از ۲۱ روز اسارت،
بعد از اقامهی نماز صبح به درجهی رفيع شهادت نايل شد.
با شهادت وی، رايحهی عطری دل انگيز در فضای آسايشگاه پيچيد.
با استشمام بوی عطر،
همه شروع كرديم به صلوات فرستادن.
نگهبانان اردوگاه با شنيدن صدای صلوات سراسيمه وارد شدند.
آنها فكر میكردند يكی از برادران،
شيشهی عطر به داخل آسايشگاه آورده است،
به همين خاطر تمام آن جا را بازرسی كردند.
وقتی چيزی پيدا نكردند،
پرسيدند:
«اين بو از كجاست؟»
و ما به آن ها گفتيم كه از وجود آن برادر شهيد است!
به جز يكی از نگهبانان،
كسى حرف ما را باور نكرد.
آن نگهبان بعدها به بچهها گفته بود كه من میدانم منشأ آن رايحهی دل انگيز از كجا بود و به حقانيت راه شما نيز ايمان دارم.
راوی: حميدرضا رضايی
🌷نثار ارواح مطهر آزادگان شهید صلوات🌷
#شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه نمیگی به نفسی اَنت....
بعد میگی نا امنه...؟؟؟
#حب_الحسین_یجمعنا
Mahmoud Karimi - Ey Salam Hossein Hassan [SevilMusic].mp3
7.81M
@salambarebrahimm
ای سلام حسین ، حسن
ای تمام حسین ، حسن
ای امام حسین ، حسن
هفتم صفر ، سالگرد #شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد.
#السلام_علیک_یا_حسن_بن_علی_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
💠مداح بی سر
هم مداح بود هم شاعر اهل بیت
می گفت :
« شرمنده ام که
با سَر وارد محشر شوم
و اربابم بی سر وارد شود ..»
بعدِ شهادت . . .
وصیتنامهاش رو آوردند ،
نوشته بود : قـبرم رو
توی کتابخونه مسجد المهدی کَندم
سراغ قبر که رفتند . . .
دیدند که برای هیکلش کوچیکه!
وقتی جنازهش اومد،
قبـر اندازه ی اندازه بود
اندازه تنِ بی سرش ...
✍ راوی: حاج کاظم محمدی
مداح اهل بیت علیهمالسلام
🌷 #شهید_حاجشیرعلی_سلطانی 🌷
#گوشه_اى_از_حرم_آقا_ابوالفضل_در_كربلاى_ايران....!
🌷روز ولادت آقا امام رضا (صلوات الله علیه) بود و رمز ما یا ابوالفضل (علیه السلام). محل کارمان هم طلائیه بود. اولین شهید کشف شد. شهید «ابوالفضل خدایار»، گردان امام محمدباقر (صلوات الله علیه)، گروهان حبیب و از بچه های کاشان.
🌷گفتیم اگر شهید بعدی هم اسمش ابوالفضل بود، اینجا گوشه ای از حرم آقا ابوالفضل (علیه السلام) است. رفتم پشت بیل و زمین را کندم که بچه ها پریدند داخل چاله. خیلی عجیب بود، یک دست شهید از مچ قطع شده که داخل مشتش، جیره های شب عملیات (پسته و ...) مانده بود. آب زلالی هم از حفره خاکریز بیرون می ریخت.
🌷....گفتیم آب از قمقمه ای است که کنار پیکر شهید است؛ اما قمقمه خشک خشک بود. با پیدا شدن پیکر، آب قطع شد. وقتی پلاک شهید را استعلام کردیم؛ دیگر دنبال آب نبودیم، جواب را گرفتیم. شهید «ابوالفضل ابوالفضلی» گردان امام محمدباقر (صلوات الله علیه)، گروهان حبیب که او هم بچه کاشان بود.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات