میگفت: سر پُست تنها بود. ساعت مثلاً ۲ تا ۴ صبح وقت نگهبانی سر خاکریز. رفتم پست رو ازش تحویل بگیرم، دیدم تیر خورده به پیشونیش افتاده کف سنگر. خیلی دلم سوخت. تنها بود شهید شد. کسی بالا سرش نبود سرش رو تو بغل بگیره. از غصه بیرون نمیرفتم از فکرش. شب خوابش رو دیدم. گفتم: خیلی ناراحت بودم تنهایی شهید شدی. گفت: «بهت بگم تیر که خوردم قبل از اینکه بخورم کف سنگر افتادم تو دامن امام حسین(ع)».
خوبه؟!
به خدا نرید با موتور تصادف کنیدها. اینکه میگم دعا کنید نمیرید برا اینه. اینکه میگم حیفه آدم، بچه هیأتی، اقتدا به ارباش نکنه برا اینه.
چه خاطرهای برات بگم؟ اصلاً ما از شهدا چی میخوایم؟ میخوایم اونها به ما یاد بدن که میشه غیر معصوم باشی ولی تو بغل معصوم جون بدی! این خوشگله دیگه. هیأت باید تهش این در بیاد. ولی اونها خیلی مراقبت میکردن بچهها...
(به نقل از همرزم و دوست شهید)
#شهید_محسن_حججی
« بعضی وقتا دل کندن از چیزای خوب،
باعث میشه چیزای بهتری بدست بیاری »
#شبتون_شهدایی
انسان باش ...
ﭼﻪ ﻓﺮقی ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ و ﯾﺎ شعبان
تير باشد و يا آبان
دسامبر باشد و يا ژوئن؟!!
ﻫﺮ ﺭﻭﺯی ﮐﻪ دستی ﺭﺍ گرفتی
دلی ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ
ﺍشکی ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺍﻧﺴﺎنی...
#سید_مجتبی_علمدار
راوی_دوست_شهید
🌷 یکی از بچه های کار گزینی سید رو صدا زد و گفت :
ما دو تا سرباز داریم که همه رو خسته کردند .. نه نماز می خونند نه حرف گوش می کنند 😒
سه بار تاحالا واحدشون رو عوض کردیم.
یکبار هم پرونده شون به واحد قضایی ارسال شده اما بی فایده بوده.
میتونی اینارو ببری توی واحد خودت؟
سید گفت : باشه مشکلی نیست از این به بعد هر سربازی رو که فکر می کنی مشکل داره بفرست پیش من.
🌷 اون دوتا سرباز همون شب به واحدمون اومدند.
به محض اینکه وارد اتاق شدند سید بلند شد و به استقبالشون رفت و باهاشون دست و روبوسی کرد ... هر دو شون تعجب کرده بودند. 😳
موقع شام بود. بر خلاف برخی از پرسنل ، ما با اون سربازها سر یه سفره نشستیم.
بعد از صرف غذا سید ظرف هارو جمع کرد اصرار من و سرباز ها هم بی فایده بود.
🌷 همه ظرف هارو شست و برگشت.
بعد گفت : شما خسته اید تازه هم به این واحد اومدین.امشب رو استراحت کنید. 🙂
فراد صبح که می خواستیم نماز بخونیم این دو سربازم بلند شدند و باهم جماعت خوندیم.
از اون روز دیگه لازم نبود کاری رو بهشون بگیم.
قبل از اینکه ما حرفی بزنیم هردوشون کار هارو انجام می دادند.
🌷 سید طوری با اونها برخورد می کرد که انگار برادر اونهاست.
باهاشون می گفت ، می خندید ، به اونها اعتماد می کرد اوناهم پاسخ اعتماد سید رو به خوبی می دادند
🌷 حتی یکبارم ندیدم سید به اونها بگه مثلا برای نماز صبح بلند بشین
بلکه غیر مستقیم پیام خودش رو به اونا منتقل می کرد.
مثلا از فضیلت اول وقت نماز می گفت اینکه اگه سحر خیز باشیم چقدر در روح و روان تاثیر داره 😊
برای نماز شب که بیدار می شد
دلم طاقت نمی آورد
بهش می گفتم : بسه دیگه مصطفی❗️یکم استراحت کن از این همه عبادت خسته نمیشی ؟
بهم می گفت : تاجر اگه از سرمایه اش خرج کنه بلاخره ورشکست میشه.
باید سود در بیاره که زندگیش بگذره ...
ما اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست می شیم...
شهید_مصطفی_چمران
🌷 کوچه دلت رو به اسم یکی از شهدا بزن
و مثل همونم زندگی کن
1_127536337.mp3
3.45M
@salambarebrahimm
#تلنگر
رفیق باش با خدا
عجیب رفیق باز است و هوای رفقایش را دارد ...
بعد از تولد به برزخ ، دیگر زمان رفاقت سررسیده است....
تا دیر نشده با همنشین جاودانه ات انس بگیر.
#استاد_شجاعی
#شهید_ابراهیم_هادی
💠روی موتور پشت سر ابراهیم بودم.
ناگهان یک موتورسوار دیگر با سرعت از داخل کوچه وارد خیابان شد.
پیچید جلوی ما و ابراهیم شدید ترمز کرد.
💠 جوان موتورسوار که قیافه و ظاهر درستی هم نداشت،
داد زد: هُو! چیکار می کنی؟! بعد هم ایستاد و با عصبانیت ما را نگاه کرد!
همه می دانستند که او مقصر است.
ابراهیم با لبخندی که روی لب داشت در جواب عمل زشت او گفت:
💠"سلام،
خسته نباشید!"
موتورسوار عصبانی یکدفعه جا خورد. انگار توقع چنین برخوردی را نداشت.
کمی مکث کرد و گفت:
"سلام، معذرت می خوام، شرمنده."
💠ابراهیم در بین راه شروع به صحبت کرد.
"با یک سلام عصبانیت طرف خوابید. تازه معذرت خواهی هم کرد.
حالا اگر میخواستم من هم داد بزنم و دعوا کنم.
جز اینکه اعصاب و اخلاقم را به هم بریزم هیچ کار دیگری نکردم."
شبیه ابراهیم باشیم
#هادی_دلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداحافظ عزیزم...!
دردناک ترین جمله ای که یک
#همسر به شوهر شهیدش
میتونه بگه: #شهـادتت_مبارک_عزیزم...!
در معراج شهداست
#حمید_سیاهکالی_مرادی
یادش #صلوات
#شهید_رسول_خلیلی
اولین شهید تهرانی مدافع حرم به نقل از پدر بزرگوارش
بسیار با حیا و نجیب،بشدت از نگاه به نامحرم پرهیز میکرد و عاشق ابا عبدالله الحسین علیه السلام بود
کتابخانه شهید مملو از کتابهایی پیرامون عاشورا و دفاع مقدس است
27 آبانماه 92 در چهارمین اعزامش به سوریه در نزدیکی های حرم حضرت رقیه سلام الله علیها به درجه رفیع شهادت نایل شد و به دوستان شهیدش پیوست
🌺 بخشی از صحبت های شهید ادواردو آنیلی در سفر به مشهد:
"در ایتالیا شهری بود که به عنوانِ مرکزی مذهبی شناخته میشد، کسانی که مخالفِ آن مکان مذهبی بودند، کوشیدند با پدید آوردنِ تفریحگاههای بسیار پیرامونِ شهر ، چهرهی شهر را دگرگون کنند. شما مراقب باشید که مشهد را تنها با نام امام رضا علیه السلام بشناسند."
#شهیدادواردوآنیلی
ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم!
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن ها را روی زمین گذاشت.
وقتی کار تحویل تمام شد،جلورفتم و سلام کردم.بعد گفتم: آقاابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد وگفت: کار که عیب نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه،مطمئن می شم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم:اگه کسی شما رو اینطورببینه خوب نیست،تو ورزشکاری و...
خیلی هامی شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت:ای بابا،همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد،نه مردم.
📚سلام برابراهیم1
یا حضرت عباس مددی
گفتم فایده ای ندارد. این #منطقه را بچه ها چند بار گشته بودند اما، مجید ول کن نبود.
زیر لب" یا #حضرت_عباس مددی" گفت و راه افتاد رفت طرف دیگر دشت. اولین بیلی که زد #استخوان_ها پیدا شد.
خاک ها را از روی #کارتش کنار زدیم و فامیلی اش یادم نیست اما #اسمش عبـاس بود. با #قمقمه پر آب.
#پشت_پیراهنش نوشته بود " فدای لب تشنـه ات یا ابـالفضل."
#جستجوگر_نور
#شهید_مجید_پازوکی
کانال کمیل
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻟﺸﮑﺮﻣﻮﻥ و آفتابه آب ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ؛ ﺩﯾﺪﻡ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯿﻪ، ﺗﺎ ﺭﻭﺩﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻫﻮﺭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ
#شهید_مهدی_زین_الدین
موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. سر که بلند کردم، دیدم آقامهدی زین الدین، فرمانده لشکر هفده علی بن ابیطالب (ع) توی صف ایستاده، به احترامش بلند شدم. خواستم با احترام بیاورمش جلوی صف. اشاره کرد، نیامد و ایستاد تا نوبتش بشود. موقع رفتن، بدرقه اش کردم. بعد به او گفتم: «آقامهدی، وسیله هست تا شما را برسانند؟ » گفت: «آره! » هر چه نگاه کردم، ماشینی آن دور و بر ندیدم. رفت سمت یک موتورِ گازی تا سوار بشود. رفتم کنارش، گفت: «مال خودم نیست، از برادرم قرض گرفتم»
📚 یادگاران
4_1203373604964663313.mp3
3.52M
@salambarebrahimm
#صوت_شهدایی
اگه یه روز فرشته ها
بگن چی میخوای از خدا
چشمام رو باز میکنم و
میگم به خواهش و دعا
شهادت همه ی آرزومه
حاج مهدی رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شما رفیق شهید داری ؟
کانال کمیل
می گفت : « پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه کسی که نخوابه ، تا وقتی خود به خود خوابش
🌷 شهید مهدی باکری🌷
خواهرش بهش گفته بود «آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای ، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.» گفته بود « اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»
از قبل به پدر ومادرم گفته بودم دوست دارید مهرم چه باشد. یک جلد قرآن و یک اسلحه . این هم که چه جور اسلحه ای باشد، برایم فرقی نداشت. پرسید « نظرتون راجع به مهریه چیه ؟» گفتم « هرچی شما بگین.» گفت « یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم « قبول.» هیچ کس بهش نگفته بود. نظر خودش را گفته بود. قبلا به دوست هایش گفت بود« دوست دارم زنم اسلحه به دوش باشد.»
روز عقد کنان بود. زن های فامیل منتظر بودند داماد را بینند. وقتی آمد، گفتم « اینم آقا داماد. کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.» مرتب وتمیز بود. با همان لباس سپاه . فقط پوتین هایش کمی خاکی بود.
هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم بهم گفت « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم « مثلا چی ؟» گفت « کمک کنیم به جبهه .» گفتم « قبول ! » بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی . همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم
کانال کمیل
⬇️ #چشم_های_خیره ⬇️ @salambarebrahimm 💠 بعضی فیلمها این قدر ترسناکن که چشمهای آدم از حدقه میز
⬇️ #شکر_نعمت ⬇️
@salambarebrahimm
💠 اگه کسی یه لیوان آب دستمون بده کلی ازش تشکر میکنیم. اما نوبت خدا که میرسه اصلاً تشکر کردن یادمون میره.
آب و لیوان و کسی که آب دست ما میده همه از خداست. اگه بخواهیم نعمتهایی رو که خدا بهمون داده بشمریم باید تا مدتها بشمریم! خدا خودش خیلی ساده بهمون گفته اگه برای نعمتهایی که بهتون دادم شکر کنید خیلی بیشتر بهتون میدم.
حتی همین لب و دهنی هم که میخواهیم باهاش شکر خدا کنیم از خداست،
جالبه، نه؟
🔻لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ
🔻 اگر شکر کنید نعمت شما را بیشتر میکنم
📔بخشی از آیه ۷ ابراهیم
#خودمونی_های_قرآنی