#خاطره_شهدا
💠 روزی احمد با تعداد زیادی مجله که تصاویر خواننده ها و رقاصه روی اون بود اومد خونه... 😳
مامان گفت: احمد جان اینا چیه آوردی‼️ چرا خریدی ⁉️
احمد رفت طرف باغچه و مجله ها رو آتیش زد‼️
و گفت: مامان اینا رو از باجه سر کوچه خریدم تا هم محله ای هام به گناه نیوفتن،
مامان گفت: پولشو از کجا آوردی⁉️
گفت: حقوق کار تابستونم رو استفاده کردم. 🙂
مامان گفت: مگه نمی خواستی موتور بخری ⁉️
گفت: هرچی فکر کردم دیدم موتور منو تا سر کوچه می بره ولی این کار تا بهشت.😇
مامان گفت: ولی تو این شهرک فقط همین یه باجه نیست. 😕
احمدگفت: می دونم ولی وقتی مُردم به خدا میگم وُسع من در همین حد بود. 🌹
❣اینچنین بودکودکی شهید #احمد_کشوری...
@Salambarebrahimm
رفقا به اندازه خودمون در راه خدا انفاق کنیم و هیچ کارنیکی رو کوچیک نبینیم شاید پیش خدا از منزلت بالایی برخوردار باشه😉
با کلی عکس مستهجن وارد حیاط شد،بیشتر که دقت کردم دیدم یه تعداد مجله هست که روشون عکس چندتا زن با وضع نا مناسب هست.
بهش گفتم احمد اینا چیه مادر؟
گفت مامان داشتم از کنار دکه روزنامه فروشی محل رد میشدم دیدن اینا رو گذاشته جلو دکه واسه فروش
بهش گفتم مرد حسابی اینا چیه؟همه جوون ها رو به #گناه میندازه...
هرچی باهاش بحث کردم که اینا رو جمع کنه راضی نشد!
آخر سر مجبور شدم کل شون رو بخرم ازش و بیارم تو حیاط خونه آتیش بزنم.
گفتم مامان با کدوم پول خریدی؟
گفت با پس اندازم !
گفتم مگه نمیخواستی با اون پول موتور بگیری؟
گفت مامان آخه هرجور فکر کردم دیدم موتور تهش منو تا سرکوچه میبره...
ولی اینجوری میتونم تا #بهشت برم...
نقل قول از مادر شهید #احمد_کشوری🕊🌹