پیرمرد داشت با موبایلش حرف میزد. گل از گلش شکفته بود.
من که از کنارش رد شدم داشت میگفت: «خیلی ممنون، خدا احوالتو بپرسه.»
باورت میشه؟
چه عبارت بکری؛
چه تمنای لطیفی؛
چه تعارف نغزی!
مثلا خدا بهت بگه چطوری بندهی من؟ روبهراهی؟ رو به رشدی؟
کم و کسری که نداری؟ ها؟
آخ آخ، میشه یعنی؟
#اعتکاف