کانال کمیل
حقوقش روگرفت و از سپاه مریوان اومد بیرون. دید یه زن بچه به بغل، کنار خیابون نشسته و داره گریه میک
⭕️ همیشه میگفت: من تو خط مقدم برادر بزرگتر شما هستم، پشت جبهه برادر کوچکتر شما!
کارهای مقر رو هم بین بچهها تقسیم کرده بود...
یک روز در هفته هم کار نظافت مقر وظیفه خود حاجی بود...
از شستن ظرفها گرفته تا نظافت دستشویی و...
#حاج_احمد_متوسلیان
#گمــنامے ، راز عجیبےست ...
#گمنام یعنی
#حاج_احمد_متوسلیان سی و دو سال نا معلوم باشی... .
گمنامی یعنی کمیل و حنظله.... .
گمنامی یعنی ۳تا داداش مثل #باکری ها که هیچ کدوم جنازه شون برنگشت ...
گمنامی یعنی روزنامه نویسی به شهدای مظلوم ما بگوید :
« #یاران_دیکتاتور!!!»
گمنامی یعنی بدن نیمه جان بچه های هویزه که زیر شنیِ تانکها له شوند و وحسرت یک #آخ را بر دل دشمن بگذارند ...
گمنامی یعنی بدن های نازنینی که درکوه های #کردستان منجمد شدند ... .
گمنامی یعنی شبانه به فقرا نان و خرما بدهی و نفرین و ناسزا تحویلت دهند.
گمنامی یعنی نه تنها #جان که #نام و #هویتت را نیز فدای حضرت دوست نمایی...
🌷یادشان با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
ای بسیجی
تا پرچم اسلام را در افق نصب نکردی
حق نداری استراحت کنی
#حاج_احمد_متوسلیان
12.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان را بهتر بشناسیم...
#متوسلیان_برمیگردد
#فاتحان_خرمشهر
#حاج_احمد_متوسلیان
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#رسم_شیدایی
کردها به هرکسی برادر نمی گویند در زمانی که حاج احمد در منطقه بود، حدود سه هزار نفر از افراد گروه هاه کومله و دموکرات که فریب حرفهای ضد انقلاب را خورده بودند، خود را به حاج احمد تسلیم کردند. کاک احمد یک بار در جاده "دزلی" پیرمردی را سوار ماشین کرد، او را به جای خود بر صندلی جلوی ماشین نشاند و خودش پشت وانت نشست. حاج احمد بعد از قرار گرفتن در جریان مشکلات پیرمرد، تصمیم گرفت تا برای او و خانواده اش غذا و نفت ببرد به طوری که او از دزلی تا مله خورد که سه ساعت پیاده روی دارد، بدون ماشین در حالیکه دوگالن نفت نیز به همراه داشت،به منزل آن پیرمرد رفت تا آنها را خوشحال کند. در واقع حاج احمد، اسطورهای بی دلیل است. کردها به هرکسی برادر نمیگویند مگر این که مردانگی اش برایشان ثابت شده باشد، اما حاج احمد برای همه ما برادر احمد بود
#حاج_احمد_متوسلیان
به شقایق سوگند که تو برخواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم!
منتظر باید بود تا زمستان برود
غنچه ها گل بکنند...
#حاج_احمد_متوسلیان
تازه رسیده بودم به قرارگاه
همانطور که داشتم میرفتم ، صحنه ای عجیب دیدم.
در آن هوای گرم و در آن موقع از ظهر که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق، ظرف های نهار بچه های قرارگاه را میشست.
گفتم شاید حاج احمد نباشد؛ اما وقتی جلوتر رفتم ، دیدم خود اوست.
آدمی مثل #حاج_احمد_متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با آن همه ابهت و جذبه در میدان ، اومده کنار تانکر آب و بشقاب های نیروهایش را می شوید!!
فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع، قبل از اینکه متوجه شود، از او در آن حالت عکسی به یادگار گرفتم.
از #حاج_احمد_متوسلیان سوال شد:
چرا اسم تیپی که تشکیل دادہ را محمد رسول اللہ ﷺ گذاشته؟!
در جواب گفت: به این دلیل که هر وقت اسم لشکر۲۷ بردہ میشود ذکر صلوات را به همراہ داشته باشد.
ما راهی نداریم جز اینکه در این عصر یک شهید زنده باشیم و تمام!!
#حاج_احمد_متوسلیان
اما اجالتاً شرمنده اینجا ما همه مدلی داریم زندگی میکنیم جز یه شهید زنده، ما بیشتر یه اسیر زنده ایم...
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج احمد متوسلیان نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش.
گفت: "برادر اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم. این طوری کمتر درد میکشید."
حاجی هم ناله ای کرد و گفت: "نه! بی هوشم نکن! دارویت را نگهدار برای آنهایی که زخم های عمیق تری دارند."
#حاج_احمد_متوسلیان❤️🌸