eitaa logo
کانال کمیل 🇮🇷
6.4هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
123 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
فکه که رفتی... سر روی ها بگذار! هر ذره اش کلمه ای است! رمل ها را با تو حرفی است... یکی پنجم... دیگری آب... یکی عطش... دیگری نان... یکی محاصره... دیگری کانال...شهدا...تشنه... مشتی از آن را که برداری، جمله را تمام می شنوی: «امروز روز پنجم است که در هستیم؛ را جیره بندی کرده اند! را جیره بندی کرده اند! همه را هلاک کرده! همه را، جز شهدا که در انتهای کانال خوابیده اند... فدای لب تشنه ات پسر فاطمه!» خطا کردی اگر گمان بردی که این جملات است؛ زبان است برادر... عشق! این را که با راز درآمیزی! نیک می شنوی نجوای عاشق دلسوخته ای را که با محبوبش می کند که: « عمری است عشقت مرا محاصره کرده... این پنج روز که چیزی نیست! آب نمی خواهم، شراب عشق کجاست؟! نان نمی خواهم، جان جانانم کجاست؟! عطش دیدار تو محبوب، آخر می کشد مرا... آری! جز شهدا؛ همه خواب اند! انتهای کانال جمع خوبان جمع است... پسر فاطمه به دادمان برس! دستمان را بگیر! دیگر راهی نمانده...» لحظه ای بیش نمی گذرد که انتهای جمله اش را با قطره ی خونش می گذارد و راز و رمز تمام وجود خود را در آن نقطه جا می گذارد که تفسیرش نه «پایان» است و نه «آغاز» بلکه همچون از ازل تا ابد است... آری! رمل های فکه را همین نقطه ها ساخته است برادر! فکه پر است از نقطه هایی که کهکشان خدا را به سخره گرفته است...
🌷تمام فکر و ذهنم جبهه بود، آخر هر کسی که برمی گشت از خاطرات شیرین جبهه می گفت و قند توی دل من آب می شد. خلاصه قرار شد یک هفته بعد به جبهه برویم. 🌷صبح اول وقت بی بی گفت: "احمد برو نان بگیر." و من هم خوشحال با بچه های به طرف نانوایی رفتیم. البته قبل از آن کیف و وسایل سفر را زودتر از خانه بیرون برده بودم. بی بی می گفت: "دیدیم ٧ شد نیامد.... ١٠ شد نیامد.... ١٢ شد نیامد.... این احمد آمدنی نیست!!" 🌷چند ماهی از حضورم در منطقه می گذشت که زنگ زدم و گفتم: بی بی جان من منطقه هستم با اجازه هنوز نان نخریدم....! راوی: رزمنده ى دلاور سید احمد موسوی منبع: سايت دانا