نشانم ده صراط روشنم را
خودم را، باورم را، بودنم را
خداوندا من از نسل خلیلم
به قربانگاه می آرم «منم» را
@salambarebrahimm
▪️در تاریکی کوچه های پیچ در پیچ و تنگ و باریک، دلش نلرزید، زمانی که دور تا دورش را هم نظامیان حکومتی گرفتند، ترس به دلش راه نداد، در مجلس ابن زیاد طوری سخن گفت که گویی او حاکم است و ابن زیاد دستش در طناب است؛ حتی بالای دارالحکومه کوفه هم نترسید وقتی فهمید لحظات آخر عمر زمینی اش را سپری میکند.
دلش فقط یک جا لرزید. کاش می توانست به حسین بگوید 12 هزار نامهی کوفی پاره کاغذی بیش نبوده!
تنها صدای زنگ جهاز شتر کاروان حسین، دل مسلم را می لرزاند.
نهم ذی الحجه؛ سالروز شهادت #حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام، و #هانی_ابن_عروه، تسلیت باد.
@salambarebrahimm
کانال کمیل
▪️در تاریکی کوچه های پیچ در پیچ و تنگ و باریک، دلش نلرزید، زمانی که دور تا دورش را هم نظامیان حکومتی
طعم غربت را چشیدم در میان کوچه ها
بین این مردم ندیدم رنگ و بویی از وفا
بر سر دارالعماره سر به پایت میدهم
با دو چشم اشکبارم زیر لب دارم دعا
کوفیان از کشتنت دارند صحبت میکنند
ای گل زهرا به جان مادرت کوفه میا
مردم این شهر دلهاشان ز کینه پر شده
دشمنی دارند با اولاد و نسل مرتضی
عهدهاشان را شکستند و به زودی جا زدند
بشکند دستم که بنوشتم در آن نامه بیا
کاش میشد گویمت حتی اگر هم آمدی
لااقل با خود نیاور اصغر شش ماهه را
من در این شهر پر از نیرنگ تنها ماندهام
گرچه مهمان بودهام اما چه گویم از جفا
مسلمم اول شهید نهضت تو یاحسین
تشنهکام و دستبسته میشوم حاجت روا
از بلندی بر زمین کوفه خوردن سهم من
سهم تو افتادن از مرکب به خاک کربلا
وای از آن دم کز روی زین بر زمینت میزنند
در میان ازدحام از تو نمی آید صدا
تیغ و تیر و نیزه و خنجر، فقط اینها که نیست
میزنندت عدّهای در آن شلوغی با عصا
میکشند آخر به خاک کوفه با مرکب مرا
تو به زیر سمّ مرکب میروی در انتها
#حسین_میا_به_کوفه😔😭
#عرفه است ..
موسم تفکر و نجوا با خالق هستی
در صحرای برهوت دنیا
در این روز مقدس.. دعا مستجاب است.. پس ای خوبان...
التماس دعا
161383548.out_1396-3-19-11-41.mp3
8.61M
@salambarebrahimm
❤️ ایام عرفه و عید قربان التماس دعا
❤️ مناجات بسیار زیبا و دلنشین
🎤 حامد زمانی
ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ مباش
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﺍﺳﺖ ﺍﺯﻣﻌﺠﺰﻩ
ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ
ﺁﻓﺮﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺵ می کشد
ﻭﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻟﺒﺸﺎﻥ مینشاﻧﺪ
من ﻭ ﺗﻮ ﻣﺨﻠﻮﻕ ﭼﻨﯿﻦ ﺧﺪﺍﯼ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ
کانال کمیل
⬇️#من_شاهد_بودم! ⬇️ @salambarebrahimm 💠 شهادت دادن از اون کارای سخته. مثلاً یه مشکلی پیش ا
⬇️#رحمت_واجب ⬇️
@salambarebrahimm
💠رحمت و لطف خدا برای همه ثابت شده ولی نمی دونم چرا بعضیها دوست دارن یه تصویر خشن و سختگیر از خدا نشون بدن.
هر گوشه دنیا رو که نگاه کنی نعمتهای خدا رو میبینی، از آب و غذا و آفتاب گرفته تا دین و قرآن و پیامبری که فرستاده تا مارو هدایت کنن.
از طرفی خدا همش دنبال اینه که گناهای بنده هاشو ببخشه و اونا رو عذاب نکنه. حتی تو قرآن هم بیشتر از رحمتش گفته تا عذابش. و گفته به خودش واجب کرده که رحم کنه و ببخشه.
گرچه رحمت الهى گسترده و لازم است، لكن گروهى خود را محروم مى كنند
🔻کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
🔻 رحمت را بر خود واجب کرده است
📔 بخشی از آیه ۱۲ انعام
#خودمونی_های_قرآنی
رفتم سطل رو ازش بگیرم اما نداد
گفتم: شما چرا حاجی؟!
همین طور که کار می کرد ، گفت:
یادت باشه ! فرمانده موقع جنگ برادر بزرگتر همه حساب میشه
اما در بقیه ی مواقع ، کوچک ترین و حقیرترین برادر اون ها...
#حاج_احمد_متوسلیان
@SALAMbarEBRAHIMM
بار اول که خیره شدم تو صورتش
وقتی بود که انگشتر فیروزه شو 💍
کردم دستش سر سفره ی عقد
نذر کرده بودم قبل ازدواج
به هیچ کدوم از خواستگارام نگاه نکنم تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه😍
حالا اون شده بود جواب مناجاتای من😍
مثه رویاهای بچگیم بود.☺️
با چشایی درشت و مهربون و مشکی😉
هر عیدی که میشد
میگفت بریم النگویے، انگشتری ،چیزی بگیرم برات😅😎
میگفتم:
"بیشتر از این زمین گیرم نکن.
چشات به قدر کافے بال و پرمو بسته😉
#عاشقکشےدیوانهکردنمردمآزاری ،
#یکجفتچشممشکےواینقدرکارایی؟
میخندید و مجنونم میکرد😅
دلش دختر میخواست.👧
دختری که تو سه سالگے،
با شیرین زبونی صداش کنه ،بابا😌
یه روز با یه جعبه شیرینی اومد خونه،🍩🍰
سلام کرد و نشست کنارم☺️
دخترش به تکون تکون افتاد.🙄
مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده.
لبخندی کنج لباش نشست.☺️
از همون لبخندای مست کننده اش.😍
یه شیرینی گذاشت دهنم...!😋
گفتم: "خیره ایشالا!"🙂
گفت: "وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم"
اشکام بود که بی اختیار میریخت😔😭😭
"خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟"😥
نمی خواست مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه.
ولے نتونست جلو بغضشو بگیره...😭
گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن،
اون جونورا،
به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان باردارمونومیدریدن؟!😱😭
میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن..؟😕
گفتم:"میدونم ولی تو این هیاهوی شهر
که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن،
کسی هست که قدر این مهربونیتو بدونه؟☹️😞
باز مست شدم از لبخندش...
گفت:لطف این کار تو همینه!
تو تشییعش قدم که بر میداشتم ،
و حالا که رو تخت بیمارستان،
رقیه شو واسه اولین بار دادن دستم👶
همون جمله رو زیر لب تکرار میکنم...😔
#همسر_شهید
#شهیدمیثم_نجفی
@SALAMbarEbrahimm