جزء بیست و سوم(@Iran_Iran).mp3
4.03M
@salambarebrahimm
💠جزء بیست و سوم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
کانال کمیل
چہ حسِ زیبایی بود شب قدر در میان سنگـری که سقفش تا آسمان بود و یا خاکریزی که چند قدم بہ خدا نزدیک تر
یا رَبْ ، مقدر نما
در این #شب_قدر
یک جـرعه از اخـلاص
و آن حـالِ شهیـدان را ...
بحق شهدا #الهی_العفو 😔
#شهید_عباس_بابایی🌹
می گفت:
🍃"وقتی اذان صبح می شود، پس از اینکه وضو گرفتی، به طرف #قبله بایست و بگو:
ای خدا!
این دستت را روی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار."
به شوخی دلیل این کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت:
🍃"اگر دست خدا روی سرمان باشد، #شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد."
📚پرواز تا بینهایت
#التماس_دعای_فرج
1_11605689.mp3
4.05M
#نماز_با_حال
#حجت_الاسلام_محرابیان
🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌺
@SALAMbarEbrahimm
#پیشنهادویژه_دانلود
پیشانےبند بسته ،
پرچم دست گرفته بود و
بی سیم را هم روی کولش ،
خیلی با نمک شده بود ...
گفتم :
"خودت رو مثل علَم درست کردی؟
می دادی روی لباست را هم بنویسند...."
پشت لباسش را نشان داد نوشته بود:
« #جگرشیرنداریسفرعشقمرو »
گفتم :
"به هرحال ، اصرار نکن
بیسیم چی لازم دارم
ولی تو را نمی برم
چون هم سن ات کم است ،
هم برادرت شهید شده...!"
با ناراحتی دستش رو گذاشت روی کاپوت ماشین و گفت:
"باشه ، نمیام ...
ولی فردای قیامت شکایتت رو به فاطمة الزهرا « علیها السلام » می کنم ،
می تونی جواب بده...!"
گفتم : برو سوار شو...
دربحبوحه عملیات پرسیدم :
بی سیم چی کجاست ...؟
گفتند :
"نمی دانیم ، نیست"
به شوخی گفتم :
"نکنه گم شده ،
حالا باید کلی بگردیم تا پیدایش کنیم."
بعد عملیات نوبت جمع آوری شهدا شد...
یکی از شهدا ترکش سرش را برده بود...
وقتی برگرداندیمش
پشت لباسش نوشته بود :
« #جگرشیرنداریسفرعشقمرو»😔
#شهدا_شرمنده_ایم
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از کانال روســتـای دهبــنــه
1_12179279.mp3
6.18M
❤️ روز قدس گرامی باد
💠 نوحه بسیار زیبای واحد
🎤🎤 سید رضا نریمانی
❤️ ماحرفمان قدس لناست
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از همسفرتاخدا
#تفکر
اگر چیزی را با تمام وجود میخواهید، در راه بدست آوردنش تسلیم نشوید. شاید صبر کردن دشوار باشد اما حسرت خوردن از آن هم بدتر است...!
🌹🍃🌸🍃
🌸همسفرتاخدا 👇
http://eitaa.com/joinchat/38207491Cc6c96dd0d0
عقدماݧ 💍 خیلـے ساده بود و بـے تکلّف؛😌
همان طور که احمــد میخواست🙂 ...
خواستند خطبه عقد را بخوانند؛
دیدم کــت تنش نیست😳 !
+پـس کتت کو😳 ؟
_یکی از بچه ها مراسم عقدش بود؛
ولی کت دامادے نداشت!
کتم رو هدیہ🎁 دادم بهش...💚
#شهید_احمد_رحیمی🌺
@SALAMbarEbrahimm
#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌹
ندیدم سید برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود.
مثل بقیه زندگی می کرد اما هر قدمی که برمی داشت برای #رضای_خدا بود.
سعی می کرد به همه کارهایش جلوه ای خدایی بدهد. در همه کارهایش خداوند را #ناظر می دید.
خیلی این جمله امام راحل (ره) را دوست داشت. همیشه تکرار می کرد.
آنجا که فرمودند:
"عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید."
#سیره_شهدا
@SALAMbarEbrahimm
چشمم به راه آمدن يار مانده است
از نيمه شب گذشته و بيدار مانده است
گفتم که بار خويش سبک تر کنم نشد
وقتم تمام می شود و بار مانده است
در را نبند ،پشت در خانه ات هنوز
يک چند تا گدای گرفتار مانده است
با اينکه از قديم بدهکار ميشود
اينجا گدا هنوز طلبکار مانده است
چشمی به هم زدم رمضان هم تمام شد
رويم ز شرم جانب ديوار مانده است
گرچه وداع با رمضان می رسد به عيد
قلب شکسته باز عزادار مانده است
اری وداع لحظه ی تلخ جدايی است
حالا کجا رود دلم انگار مانده است
شايد رود مدينه همانجا که فاطمه
مابين درب خانه و ديوار مانده است
وقت عبور از در خانه نگاه کن
يک تکه پيرهن سر مسمار مانده است
بايد دل از مدينه رود سوی کربلا
وقت وداع آخر سردار مانده است
زينب کشيد ناله ی مهلآ اخا حسين
خم کن سرت که بوسه ی دشوار مانده است
دستی گذاشت روی دل زينبش حسين
ميگفت خواهرم غم بسيار مانده است
گريه نکن عزيز دلم صبر کن کمی
گريه ميان کوچه و بازار مانده است
حالا گذشته بيست شب از روز حادثه
يک کاروان اسير به انظار مانده است
بر دست های بسته ی زينب ز نيزه ها
چشم حسين و چشم علمدار مانده است
وای از دل سکينه و وای از دل رباب
بغضی شکسته در دل اشعارمانده است😔
سيد حجت بحرالعلوم طباطبائی
@SALAMbarEbrahimm
جزء بیست و چهارم (@Iran_Iran).mp3
3.94M
@salambarebrahimm
💠جزء بیست و چهارم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان #مسلمان شدن یک #بهایی توسط #شهيد_مدافع_حرم جاویدالاثر حسن رجایی فر
به نقل از فرزند شهید✍
@SALAMbarEbrahimm
file.mp3
3.73M
دیگه دارم کم میارم..رقیه جانم مددی😔
مداحی سیدرضانریمانی برای شهید حسن رجایی فر 🌸
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
چشمم به راه آمدن يار مانده است از نيمه شب گذشته و بيدار مانده است گفتم که بار خويش سبک تر کنم نشد و
✍ به خط پایان، که نزدیک می شویم؛
تعارضی عظیـم، قلبمان را گرفتار می کنـــد؛
"شــوقِ" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زنــــد،
یـــــا....
"غــــمِ" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تـو بوده اند❗️
❄️دلــم برایت تنــگ می شود.... خدا
برای لحظه هايي که هیـــچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت.
برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد.
برای لحظه هايي که، با هر کدام از نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان، بوسه های مداوم تو را احساس می کردم.
❄️دلم برایت تنگ می شود خدا...
تـــو، همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم.
تـــو... همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا، با آرامشی عظیم، احاطه می کردی.
دلــ💞ـم برایت تنگ می شود... خدا
نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای؟
امــــا...
بگــذار، سهم من از این رمضان، همین سجاده خیسی باشد، که در همه طول سال، نمناک باقی بماند.
بگذار...تمام اِرثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد، که تا رمضان دیگـــر، حتی یک سحر نیز، از ادراکــش، جا نمانم.
بگـــذار...خالی شدنم را تا رمضان دیگر، به کوله باری سیاه تبدیل نکنم.
❄️تصور جمع شدنِ سفره ات، دلم را می لرزاند.
رمضان می رود ...
و....مــــن می مانم... و یک دنیای شلوغ.
می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم.😔
دلـ❤️ـم برای این شب ها برای دعاهای دست جمعی تنگ میشود😔
میشود؛همیشه بمــــانی؛ خـ💫ــدا؟❤️
(آرامش سهم قلبیست که در تصرف خداست)
@SALAMbarEbrahimm
@salambarebrahimm
پیامبر اکرم(ص):
✍ اگر آنقدر گناه کردهاید که تا به بلندی آسمان رسیده سپس از کرده خود پشیمان شدید خداوند توبه شما رامیپذیرد.
📚 لئالیالاخبار، ج 1، ص364
دلخـوری؟
قـهری؟
حال دلـت خوب نیست؟
غرور و بزار کنار
دست دراز کن برای آشتی
بهت قول میدم لبخندشو حس میکنی،
لبخندی که کارش،خوب کردن حال دله!!
#با_خدا_حرف_بزن❣
همسر یـکی از جانبازهایی که دستاشم مشکل پیـدا کرده بود،
و خوب تکون نمیخـورد تعریــف میـکرد می گفت :
یه بـار همسـرم تـوی حیــاط از روی ویلچــر با صـورت خورد زمیــن
بعد که من دویـدم و از روی زمیـن بلنـدش کردم دیـدم داره مثل
ابـر بهار گریــه میکنــه
با تعجب بهش گفتــم
حاجی شما توی ایـن سالهای
مجروحیتـت یه بار آخ نگفتی
چی شده؟؟!
گفتش:
نمیدونستم زمیــن خوردن با صــورت اینـقدر درد داره😔💔
"یا ابوالفضـل العبــاس ..."
@salambarebrahimm
#همسران_جانبازان