#گلویم_را_ببوس_مادر
🌷کربلای ۴ تموم شده بود و هر روز خبر شهادت عزیزی در شهر می پیچید. نگران پسرانم بودم. زنگ زدم مقر بچه های تخریب. حاج رضا گوشی را برداشت. گفتم: رضا کو رسول؟ گفت: رسول هم هست. صدایش بغض داشت. ادامه داد میایم. هر دو تا با هم میایم.
🌷کم کم خبر شهادت رسول آمد؛ اما جنازه اش نه. رضا هم روی برگشتن به تنهایی را نداشت. دو هفته بعد کربلای ۵ شروع شد. شنیدم رضا با آزاد شدن منطقه کربلای ۴، دنبال رسول است. بالاخره هم جنازه اش را پیدا کرد و هر دو برگشتند شیراز. رسول که دفن شد، مرتب به مزار خالی کنارش اشاره می کرد و می گفت: این هم جای من...
🌷چهلم رسول را که گرفتیم؛ گفت: من می خوام برگردم. دلم راضی نمی شد. شهادت رضا برایم قابل تحمل نبود. گفتم: رضا، تو زن و بچه دارى، خانواده ما هم که دینش رو به انقلاب و اسلام ادا کرد، بمون. نرو. گفت: من باید برم و راه برادرم را ادامه بدم. می دونم تو هم می تونی برای فرزند من مادری کنی و او را بزرگ کنی.
🌷دلم طاقت نداشت. تا ترمینال رفتم. گفت: مادر، از خدا و رسولش خواستم، هر شب هم در نماز شب از خدا می خوام که اگر خواستم شهید بشم، مثل مولام حسین شهید بشم! تنم یخ کرد. گفت: مادر دوست دارم حالا که دارم راهی می شم، تو هم مثل حضرت زینب که گلوی حسین(ع) را بوسید، گلوی من را ببوسی!
🌷....گفتم: اینجا، جلو مردم زشته! با نگاه ملتمسش گفت: مادر این وداع اخره! جلو رفتم و سفیدی گلویش را بوسیدم! در وصیتش هم گفته بود: "آیا می شود که من شیعه حسین بن علی (ع) و علی بن ابیطالب (ع) باشم و با سر از دنیا بروم ؟"
🌷یک روز قبل از شهادتش هم با او مصاحبه می کنند و می گوید: من دوست دارم مثل مولایم حسین شهید شوم، زشت [است] با سر خدمت اقا برسم! روز بعد، ترکش گلویش را برید، تا همان جور که دوست داشت بی سر، خدمت آقا وارد شود و پیکر بی سرش کنار برادرش رسول دفن شود.
راوی:خانم کلاهی مادر شهیدان حاج محمدرضا و رسول ایزدی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#ماجراى_سنگ_قبر_شهيد_بازگير
🌷یکی از همرزمان شهید بازگیر، بنام برادر جانباز سرهنگ مقدسی اظهار می دارد: در تابستان ٨٧، شهید بازگیر در خواب ایشان می آیند و پس از حدود یک ساعت هم نشینی با ایشان و احوال پرسی از او می خواهد که از عالم برزخ تعریف کنند که ایشان امتناع می ورزند، فقط به این جمله اکتفا می نمایند که جایگاه تو خوب است و در حالی که بسیار بشاش و خنده رو هستند از آقای مقدسی می خواهند که هر چه زودتر سنگ قبرشان را بگذارند.
🌷صبح روز بعد از این رويا آقای مقدسی به محل کار اینجانب تشریف آوردند و به ذکر این خواب پرداختند، حقیر جهت تعبیر این خواب با دفاتر تنی چند از علمای قم تماس گرفتم و تعبیر خواب را جویا شدم و آنها همگی بر این موضوع متفق القول بودند كه؛ اشاره شهید به یک مشکل مادی و دنیوی است وگرنه حالت خوشی و بشاشیت او در خواب نشانه ای از جایگاه و منزلت بالای اخروی است.
🌷با ریاست بنیاد شهید دهدشت در مورد وضعیت گلستان شهدای دهدشت که در حال مرمت بود، صحبت شد و ایشان اظهار داشت که گلزار شهداء دهدشت که در حال بازسازی است و با کمال دقت بازسازی می شود و امکان خدشه به قبور معظم شهدا نیست.
🌷پس از گذشت مدتی و تعویض سنگ های قبور شهدا، به صحنه ای مواجهه شدیم که به تعبیر خواب همرزم شهید پی بردیم و آن هم این بود که تصویر حک شده بر روی سنگ جدید قبر شهید بازگیر هیچ شباهتی با تصویر واقعی ایشان ندارد و مشخص شد همان زمانی که شهید بازگیر به خواب همرزمش آمد، سنگ قبر شهید در حال آماده شدن بود. فلذا با توجه به این خواب و تصویر غیر واقعی حک شده بر روی سنگ قبر شهید ، تصمیم گرفته شد که سنگ قبر شهید تعویض شود، که این کار انجام شد.
🌹 خاطره اى به ياد شهيد عنايت الله بازگير
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید این جوان #دهه_هفتادی چقدر زیبا از "انگیزه رفتنش به سوریه" صحبت میکند. حقا که مزد این بصیرت و اخلاص جز شهادت نیست...
#شهیدعارف_کایدخورده🌹
@SALAMbarEbrahimm
ابراهیم در مقابل مردم و دوستان
بلد نبود #بد برخورد کند
یعنی تمام #برخورد های او خوب
و حساب شده و خیر خواهانه بود
هر کسی هر چیزی از او میخواست نه نمیگفت.🌹
عاشق این بود که دل #مردم را بدست
بیاورد.
📚 #سلام_بر_ابراهیم_دو❤️🌹
علی علی بزنش
علی تانک و بزن
.
📞مصطفی مصطفی، احمد
مصطفی مصطفی، احمد
برادر چرا جواب نمیدی!!!
.
یاااا حسین....
.
🚛حاجی اینجا اوضاع خرابه
چرا نیرو نمیرسه؟؟؟
بچه ها دارن قتل عام میشن...
به خدا يه کاری نکنیم منطقه سقوط میکنه...
.
.
📞احمد احمد، مصطفی
احمد احمد، مصطفی
برادر به گوشم
جانم بگووو
.
یا علی،رضا چرا جواب نمیدی
.
حاجی آب
حاجی زخمی ها آب میخوان🤕
.
مصطفی جان برادر ما دیگه نمیتونیم مقاومت کنیم...
اگه نیرو نرسه همه همینجا میمونیم و برگشتی نداریم...🍂🍂
.
علی ، رضا کو؟؟
بهش بگو بیاد کمک...😔
علی ...
میگم رضا کو؟؟؟😲
دِ جواب بده...😧
.
حاجی!😞
رضا!
رفت...😓🌹🍂🌹
کات...
.
و رفتند تا بمانیم...
رفتند تا قدم برداريم...
رفتند تا آسوده بخوابیم...
.
میدونی؟
اونم جَوُون بود...
آرزو داشت...
ازدواج...
عروسی...
درس و دانشگاه...
یه دختر که اسمش و میذاشت فاطمه...
.
اما رفت...
رفت تا بمونیم و راهشون و ادامه بدیم...
.
مواظب باش...
هر کدوم از کارهای ما میشه یه #لبخند روی لبشون یا یه #خنجر به قلبشون...
@SALAMbarEbrahimm
#تلنگر
#مــرگ منتــظر نمیـمونه #توبه کنی
ممـــکنه همــــــــــــــین الان قـــبل از
خوندن کل ایـن پست، جونـتو بگیره!
⚡️عزراییل هـر روز به دیـوار خونت
تکــــیه مـــــــیده و نگـــات میــــکنه
منتظــــر دســــــــتور خداست..
#خیلی_زود_دیرمیشه...❗️
#حواست_هست!؟
🌷نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم. خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود.
🌷گفتم: «مادرجان! پاتختی است، همه منتظرند؛ چرا نمیای؟ اگر نیای فکر مى كنند عیب و ایرادی داری! گفت: نه، هر فکری میخوان بکنن؛ از نظر اسلام درست نیست جایی برم که این همه خانم نشستند. کنترل نگاه ها در این شرایط سخته مادر، سخت!
❌ بايد شهادت گونه زيست، تا شهيد شد. شهادت هنر مردان خداست.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
4_6012665764396401127.mp3
15.53M
راوی :سردار حاج محمد احمدیان
روایت تکان دهنده سردار احمدیان از مقاومت غیرتمندانه یک شهید در تپه برهانی
🌺سه تا تپه هست ،دوتا تپه رو دشمن گرفته ،تپه وسط دست بچه های ماست ،یه تعداد آدم رو این تپه زنده هستن...تنها راه ارتباطی یه بی سیم هست.یه طرف حسین برهانی زیر آتش یه طرف هم حسین خرازی...
دارن با هم صحبت میکنن.حسین خرازی میگه تا تاریکی هوا تپه رو نگه دارین ...حسین برهانی فریاد میزنه...آقای خرازی به همت قسم به غیرت قسم به مردانگی قسم به خداوندی خدا قسم تا زنده ام نمیزارم این تپه سقوط کنه...عزیز جعفری (فرمانده فعلی سپاه)میاد به خط بی سیم میگه آقای برهانی تا تاریکی هوا تپه رو نگه دارین ...حسین برهانی فریاد میزنه...آقای خرازی به همت قسم به غیرت قسم به مردانگی قسم به خداوندی خدا قسم تا زنده ام نمیزارم این تپه سقوط کنه..
#عاشق_شهید_همت_بود.
یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در #مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت: نمیخوام رودرروی #خانمها باشم.
طوری مینشینم که عکس #شهید_همت هم در مقابلم باشه.
حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
شادی روحش #صلوات
#حلال_و_حرام
🌷یه روز من و حسن از خیابون عبور مى كرديم. کنار خیابون عده ای بساط میوه فروشی پهن کرده بودند. به میوه ها که نگاه کردم چشمم به جعبه های انگور افتاد. درشت و خوش رنگ بودند. به حسن گفتم: اجازه میدی کمی انگور بخرم؟ گفت: اگه دوست داری عیبی نداره بخر.
🌷من رفتم و قیمت انگورها رو پرسیدم. کمی گران به نظر می رسيد. از فروشنده نایلونی گرفتم، اما با خودم گفتم: بهتر است اول ببینم انگورش خوب است یا نه! یه دونه انگور گذاشتم توی دهنم. دیدم بی مزه است. گفتم: شاید این یکی اینطور بوده. چند دونه دیگه خوردم، وقتی دیدم انگورها تعریفی ندارن، نایلون رو گذاشتم سرجاش و اومدم پیش حسن.
🌷....به من گفت: پولشو دادی؟ گفتم: پول چی رو؟ گفت: پول اون چند دونه انگور رو که خوردی. همون جا بود که به خودم اومدم و از دقت و توجه او تشکر کردم.
🌹خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن شوکت پور
📚 کتاب "کوله پشتی" به نقل از حدیث آرزومندی ص ٨٦
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#خواستگارى_حضرت_مادر_س_از_من....
🌷جلسه اولى كه اومدن خونمون خواستــگارى بهم گفت: تنها نیومدم.... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها) همرام اومدن. من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه. وقتی رفتن، من فقط گريه مى كردم.
🌷مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه مى كنى؟! گفتم: یادم نیســـت چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا (س) اومده خواستگارى. جوابم مثبــــــتِ. تا اینو گفتم؛ خونوادمـــم زدن زیر گريه....
🌷من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس مى كردم....
🌷مدام ذکــــر بی بی رو لباش بود. مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مى خوند. ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه.
راوى: همسر شهيد سيد اسماعيل سیرت نیا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
گفت: بالاخره که #فراموشش میکنی.اینجوری نمی مونه
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
یاد #بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره
با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت #خاطره شون تموم نمیشه
گفت: ولی همین که نیستن کم کم همه چی تموم میشه
گفتم: #بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون #شروع میشه
#شـهداء
شادی روح پاک شهدا #صلوات
هدایت شده از سلام برابراهیم
1_31053948.mp3
3.24M
چقدر غمگینه غروبای جمعه😔
سینه ها سنگینه غروبای جمعه😭
#مجتبی_رمضانی
پیشنهادویژه دانلود👌
@SALAMbarEbrahimm
✍️| #ڪلام_شهید |
اي خواهران عزيزم
حجاب و عفٺ و پاڪدامني
را سرلوحہ زندگي خود قرار دهيد
و هميشہ فاطمہ وار و
زينب گونه زندگے و مبارزه ڪنيد.
🌷شهــید محمد جوادی نژاد🌷
💢 #لوس_بازی
باران شدت گرفته بود ...
بیرون از سنگر را نگاه میکردم،
ناگهان چیزی در میان باران
توجه مرا به خودش جلب کرد ،
دقت که ڪردم دیـدم
یک نفر در حال نماز خواندن است !
زیر بـاران ؟!!!
با دقت بیشتری که نگاه کردم
از تعجب دهانم باز مانده بود
مصطفـــی بود ...
کہ زیر باران داشت نماز میخواند !!
بعد ها ازش پرسیدم
که چرا زیر باران نمـاز میخواندی ؟!
گفت: میخواهم خودم را برای خدا لوس کنم !!
✍ راوی : همرزم شهید
#شهید_مصطفی_رحمانی
#گردان_غواصی_نوح
@SALAMbarEbrahimm
#کلام_شهید
آخرت خود را به دنیاے فانی نفروشید،
کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه های اجتماعی و فرهنگی، سیاسی حضور فعال داشته باشید.
🌷شهید محمد بلباسی🌷
مزار این شهید همیشه شلوغ است!
🌷مزار سجاد خیلی شلوغ میشود،
اوائل این موضوع برای خود ما هم عجیب بود،
میرفتیم و میدیدیم یکی از شیراز به #عشق سجاد بلند شده آمده تهران، یکی در گرگان خواب سجاد را دیده و آمده بهشت زهرا، یکی در قم، یکی در اصفهان و ...
اولش نمی دانستیم حکمتش چیست
بعد دیدیم حکمت این شلوغی، برمی گردد به وصیت نامه سجاد که خطاب به مردم گفته:
« اگر درد دلی دارید یا خواستید مشورتی بگیرید بیایید سر مزار من . به لطف خداوند من همیشه حاضر هستم. »
شاید باورتان نشود اما ما هر وقت سر مزار سجاد میرویم میبینیم مزار پر از دسته گل است و اصلا احتیاجی نیست ما با خودمان گل ببریم. »
شهید #سجاد_زبرجدی 🌷
راوی خواهر شهید
شهادت ۱۳۹۵ حلب سوریه
مزار مطهر قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران
#شهید_دهه_هفتادی مدافع حرم🌷
#راه شهید ، #کلام شهید
❤️خداوند از مؤمن ادای تکلیف را می خواهد، نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را.
فقط #اخلاص ، و با دید تکلیفی به وظیفه توجه کردن.
#شهید_مهدی_باکری
درس_اخلاق
شادی روحش صلوات🌹
#شهید_روح_الله_قربانی
روح الله دوم دبستان بود باید با پدرش سردار قربانی، به ماموریت #بوسنی میرفتند
روح الله در همان سن کم حدود #شرعی را رعایت میکرد و این موضوع از چشم پدر و مادرش دور نمیماند.
👈مثلا هیچگاه به صورت #نامحرم نگاه نمیکرد. هنوز خیلی مانده بود به سن #تکلیف برسد.
اما هم #نمازهایش را میخواند هم به حلال و حرام خیلی مقید بود. این رفتارهایش را از پدر و مادرش #الگو برداری کرده بود.
💢آری او یک شهید بود
تا شهید نباشی شهید نمیشوی
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
@SALAMbarEbrahimm