💠حساسیت به بیت المال
وقتی بهم گفت «ازت راضی نیستم»، انگار #دنیا روی سرم خراب شده بود.
پرسیدم: «واسه چی؟»
گفت: «چرا مواظب #بیت_المال نیستی؟
میدونی اینا رو کی فرستاده؟
میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟ همهش امانته!»
گفتم: «حاجی میگی چی شده یا نه؟»
دستش را باز کرد.
چهار تا حبّه #قند خاکی توی دستش بود!
دم در #چادر تدارکات پیدا کرده بود!
فرمانده لشکر
#شهید_مهدی_باکری 🌷
📚منبع: کتاب باکری
🌹شهیدهسته ای مجید شهریاری🌹
💠احترام به شاگرد💠
سه دانشجو داشت که دو تایشان فکلی بودند و یکی ریش داشت.
جلوی پای هر سه بلند میشد!
برایش فرقی نمیکرد که فکلی است یا چادری.
هر کس به دفترش می آمد جلویش بلند میشد!
جواب سوالات و مشکلات همه را میداد.
اگر به این می گفت دخترم، به آن یکی هم میگفت دخترم!
اذان که میگفتند، نمی گفت بروید نماز!
همان جا آستین هایش را بالا میزد!
همین بچه فکلی را سال بعد در نمازخانه دیدم.
نمازاول وقت و قرآن بعد از نمازش همیشه به راه بود...
منبع:(کتاب شهید علم)📚
@salambarebrahimm
#مجید_شهریاری
4_5938020482627404013.mp3
2.16M
📣خاطره کمک شهید ابراهیم هادی به مردم از زبان استاد پناهیان📣
🌹مذهبی بودن به این خصلت هاست🌹
@SALAMbarEbrahimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربون این دَرِ بسته،
که دَرِ بهشت رو به روی ما باز کرد!
#مدیونتم...!
📽خداحافظ رفیق..😔
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
نگاه هایتــان.. گاهـے نگـران است گاهـے نــاراحت شاید هم دلگیــر... اما هــر چہ هست #هیچــگاه سایہ ی
خیلے ها
آرزوهـــــایشان را
پشت #سنـگر
جا گذاشتند
شده ازخودت بپرسے
مگر آنهــا #دل نداشتند
#شهدا_شرمنده_ایم😔
🌹شهدا رهرو میخوان نه شرمنده...
کاش می شد بچہ ها را جمع کرد
سنگر آن روزها را گرم کرد ...
کاش می شد بار دیگر #جبهہ رفت جنگ عشقےکردو تیرے خوردو رفت
شهیدگمنام ابراهیم هادی❤️
خدای من
خطا از من است، می دانم
از من که سالهاست گفته ام
"ایاک نعبد"
اما به دیگران هم دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام
" ایاک نستعین"
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم
#سیره_شهدا
🌷ابراهیم در تابستان ۱۳۶۱ که به خاطر مجروح شدن تهران بود، پیگیر مسائل آموزش و پرورش شد. در دوره های تکمیلی ضمن خدمت شرکت کرد. همچنین چندین برنامه و فعالیت فرهنگی را در همان دوران کوتاه انجام داد. با عصای زیر بغل از پله های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می رفت. آمدم جلو و سلام کردم؛ گفتم: آقا ابرام چی شده؟ اگه کاری داری بگو من انجام می دم. گفت: نه، کار خودمه.
🌷بعد به چند اتاق رفت و امضا گرفت. کارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود. پرسیدم: این برگه چی بود. چرا اینقدر خودت را اذیت مى كردى؟ گفت: یک بنده خدا دو سال معلم بوده. اما هنوز مشکل استخدام داره. کار او را انجام دادم. پرسیدم: از بچه های جبهه است؟ گفت: فکر نمی کنم، از من خواست برایش این کار را انجام دهم. من هم دیدم این کار از من ساخته است، برای همین آمدم.
🌷بعد ادامه داد: آدم هر کاری که می تواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصاً این مردم خوبی که داریم. هر کاری که از ما ساخته است باید برایشان انجام دهیم. نشنیدی که حضرت امام فرموند: "مردم ولی نعمت ما هستند."
🌷ابراهیم را همه می شناختند. هر كـسى با اولین برخورد عاشق مرام و رفتارش می شد. همیشه خانه ابراهیم پر از رفقا بود. بچه هایی که از جبهه می آمدند قبل از اینکه به خانه خودشان بروند به ابراهیم سر می زدند.
🌷یک روز صبح که امام جماعت مسجد محمدیه (شهدا) نیامده بود. مردم به اصرار، ابراهیم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند. وقتی حاج آقا مطلع شد خیلی خوشحال شد و گفت: "بنده هم اگر بودم افتخار می کردم که پشت سر آقای هادی نماز بخونم."
🌷یک روز ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه می رفت چند دفعه ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت، رفتم جلو و پرسیدم: “چیزی شده آقا ابرام؟” اول جواب نمی داد ولی با اصرار من گفت: “هر روز تا این موقع حداقل یکی از بنده های خدا به ما مراجعه می کرد و هر طور شده بود مشکلش رو حل می کردیم اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده. می ترسم نکنه کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو از من گرفته باشه”.
❌ مسئولينى كه كار مردم رو راه نمى ندازينو فقط.... چيكار كردين كه اين توفيق ازتون سلب شده....؟!!
🌹 شهيد ابراهيم هادى 🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
چه شود که نازنینا ، رُخ خود به من نمائی
به تبسّمی ، نگاهی ،گرهی ز دل گشائی
به کدام واژه جویم ، صفت لطیف عشقت
که تو پاک تر از آنی که درون واژه آئی
🌹تعجیل درفرج #صلوات🌹
4_582493935813787779.mp3
4.23M
💠روایت رهبر انقلاب از جنگ های نامنظم گروه شهیدچمران
🌺یه سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم اهل آشخانه هست(سرگرد رستمی) این به میل خود به صورت بسیجی آمده بود در مجموعه ی گروه شهید چمران فعالیت میکرد...
بارها دیده بودم میومد میرفت،یه شبی باشهید چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جنگ مسائل روز صحبت میکردیم یدفعه دیدیم در باز شد این شهید رستمی وارد شد چند روزی بود ندیده بودمش در باز شد دیدم سرتاپاش گل آلوده، این پوتین ها گل، آلود لباس ها خاکی ،ریش هایش بلند شده بود،بدنش خاک آلود و خسته، اما چهره اش مثل "ماه میدرخشید.."
من روزهای قبل این حالت رو در او ندیده بودم...
@salambarebrahimm
#طنز_جبهه
💠 گرگ سی و یکم
در ایام نوروز بودیم که (شهید) علی بهزادی به سراغم آمد و گفت "برویم پادگان کرخه" تا با گروهان به فاو برویم برای تحویل خط پدافندی.
وسایلم را جمع کردم و به پادگان رفتیم. شب که شد، گروهان را جمع کرد تا صحبت کند.
یکی از بچه ها به نام قاسم شرایط آمدن به خط را نداشت و علی بهزادی نمیخواست قاسم را به منطقه ببرد. در بین صحبت ها گفت که " یکی از بچه های خوب و زبده را اینجا نگه میداریم تا از چادرهای گروهان حفاظت کند. بعد رو کرد به قاسم و گفت، به نظر من بهترین نفر آقا قاسم است....
ناخودآگاه خنده بلندی کردم و گفتم قاسم؟! اینجا شب ها گرگ می آید و تو دست خالی چیکار می خواهی بکنی؟ قاسم با لهجه محلی گفت که "علی! مو نیواسم". علی گفت نگران نباش، یک کلاش به تو می دهم.
قاسم با خوشحالی گفت 😍 "اسلحه بهم ایده"
منم گفتم چه فایده اسلحه خالی و بدون تیر بهت ایده و گرگ ها میان می خورنت. دیدیم قاسم گفت "علی مو نیواسم" حالا همه بچه های گروهان می خندیدند...
علی گفت "قاسم جان! خشاب با سی تا تیر بهت میدم". قاسم خیلی خوشحال شد و رو کرد به طرف من و گفت "سی تا تیر بهم ایده" 😍
گفتم آقا قاسم! این قبول، ولی میدونی اینجا گرگ زیاد است و اگر سی و یک گرگ به طرفت آمدند و حمله کردند، هر چقدر هم تیر انداز خوبی باشی فقط می توانی سی تا از گرگ ها را بزنی، با گرگ سی و یکم چه می کنی؟ همان یکی می آید و تو را می خورد.
یک دفعه قاسم با عصبانیت تمام گفت "علی! بخت بوم مو نیواسم" 😂. خنده گروهان بلند شد و خود شهید بهزادی هم خنده اش گرفت و بلند شد و دنبالم کرد و من پا به فرار.
هدایت شده از کانال کمیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار شهید مدافع حرم در یک میهمانی عروسی
🌹داماد شهید میثم علیخانی
🌹 شهید محمدتقی سالخورده
🌹 شهید عبدالرحیم فیروزآبادی
🌹 شهید سید رضا طاهر
@SALAMbarEbrahimm
✨فرض ڪن حضرت مهدے(عج) بہ توظاهرگردد؛
👈ظاهرت هست چنانے ڪہ خجالت نڪشے؟
⚪️ باطنت هست پسندیدہ ے صاحب نظرے؟
🏠خانہ ات لایق او هست ڪہ مهمان گردد؟
🌯 لقمہ ات در خور او هست ڪہ نزدش ببرے؟
💰پول بے شبهہ و سالم ز همہ داراییت؟
🎁 دارے آن قدر ڪہ یڪ هدیہ برایش بخرے؟
📲 حاضرے گوشے همراہ تو را چڪ بڪند؟
☝️باچنین شرط ڪہ درحافظہ دستے نبرے!؟
🔷 واقفے بر عمل خویش تو بیش از دگران؟
🔶 مے توان گفت تو را شیعہ ے اثنا عشرے؟؟
🌹ان شاءالله همگی جزو سربازان واقعی آقا امام زمان (عج)قراربگیریم ، نه سربارش...
#التماس_دعای_فرج🌹
🌷شهید دکتر چمران میگفت:
💠توی کوچه پیرمردی دیدم که روی
زمین سرد خوابیده بود ...سن و سالم
کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛
اون شب رخت و خواب آزارم می داد!
و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد ...رخت و
خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد
خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد
شریک باشم اون شب سرما توی بدنم
نفوذ کرد و مریض شدم ...
🌷اما روحم شفا پیدا کرد🌷
چه مریضی لذت بخشی ...
کانال کمیل
🌹گردان کمیل هنوز زنده است... 🌹مگر نمیبینی هرکس پا به خاکش گذاشت حضور شهدایش را حس کرد و زندگی اش د
نام تو ورد زبانم
تو شدی جان و جهانم ❤️
بی تو یک لحظه نه هرگز
من نتوانم که بمانم 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ طنز استاد رائفی پور
🔮 روحیه شوخ طبعی رزمندگان دفاع مقدس
سخنرانی: شرح زیارت آل یاسین(۱)
سلام منم "ابراهیم هادی"
اومدم بگم ...
همین الان
هرجا هستی
مشغول هر کاری که هستی
اگر این عکس رو دیدی
بدون من اول به یادت بودم
میدونی که شهدا بامعرفت ترن 😊
راستی ...
قولایی که بهم دادی
یادت نره ...
امروز جمعه است
برای مادرمم یه فاتحه بفرستین لطفا🌷
همون مادری که به قول پسرشون از غم دوری شهیدش قلبش از غصه... 😔😔
خواهران عزیز!
حجاب خود را حفظ کنید.
شما باید در مقابل شایعه پراکنی ها و بی حجابی ها مبارزه کنید و
رسالت زینبی را در جامعه ایفا نمایید.👌
«شهید علی اصغر عدالتیان»
#وصیت_شهدا
🌹برادرم #نگاهت 🌹خواهرم #حجابت