پنجشنبه است...
شاخه گلی بفرستيم برای تموم آنهايی كه در بين ما نيستند ولی دعاهاشون هنوزكارگشاست
يادشون هميشه با ماست و جاشون بين ما خاليه
شاخه گلی به زيبايی يك فاتحه...
کرامات و معجزه شهدا
"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاقشان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست!
باید از راه دیگری وارد میشدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم.
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از جلفبازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است...
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید...
برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم ...
به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند... چند دقیقهای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعهالزهرای قم رفتهاند ... آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند ..."
#یادشهدا_باذکرصلوات
محمودرضا رو بعد از شهادتش تو خواب زیاد دیدم ولی حتی یکبار هم تو لباس غیر رزمی و تو موقعیت عادی نبوده. دیشب بازم تو درگیری (شدید) می دیدمش. گمانم شهدا بعد از شهادتشون هم مشغول مبارزه اند. والله اعلم.
#برای_محمودرضا
احمدرضا بیضائى برادر شهید مدافع حرم #محمودرضابیضائی
✍عصر پنجشنبه یادی کنیم از شهدا....
🔴 وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
و ما انسان را آفريدهايم و میدانيم كه نفس او چه وسوسهاى به او میكند و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم
ق / 16
خوبه که خدا ...
از حال و روز بندگانش ...
آگاهست ...
#آیه_زیبا #دل_گرمی ...
#قدر_دل هایمان ...
را بدانیم ...
و بعد از این همه #فرار ...
تحویل بدهیم آن را ...
به صاحبش ...
🔸خدایا ...
شش دنگ...
این دل بنامت ...
خودت بیا و درستش کن...
#تمنای_دعا ...
برای همه ...
#زندگی_به_سبک_شهدا
از آن بچه های درس خوان و باهوش بود.
وقتی برای دانشگاههای #فرانسه تقاضای پذیرش فرستاد، همهشان جواب مثبت دادند.
تو هول و ولای آماده شدن برای سفر به فرانسه بود که یکی از دوستانش از فرانسه به ایران آمد.
دوستش که آنجا مشغول تحصیل بود،
گفته بود:
"در اوج مبارزات #انقلاب یکبار در فرانسه خدمت امام(ره) رسیدم.
گفتند: به وجود تو در #ایران بیشتر نیاز داریم.
من هم قید #تحصیل را زدم و برگشتم".
همین یک جمله از #امام (ره) کافی بود که بعد از آن همه تقاضا و پیگیری، قید #فرانسه را بزند؛
همان جایی که دانشجو ها برای رسیدن به آن،سر و دست می شکستند.
#شهید_مهدی_زین_الدین
هدایت شده از کانال کمیل
4_701316387901014022(1).mp3
4.81M
اهنگ ترکی برای امام زمان (عج)
التماس دعای فراوان
فوق العاده زیبا 👌
@salambarebrahimm
اللهم عجل الولیک الفرج
4_5917911608956289347.mp3
5.34M
موقع استجابت دعاست...
(قبل از غروب آفتاب روز جمعه...)
دعای سمات فراموش نشود
#استاد_فرهمند
🌺 التماس دعا
@salambarebrahimm
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تخریبچی خودت باش!
حجت الاسلام علیرضا پناهیان
@salambarebrahimm
پروردگارا!
گاهی خجالت می کشم در حضورت؛
حتی #نفس بکشم!
پروردگارا!
برای آمرزشم؛
رجب...
شعبان...
و رمضان...
را محیا نمودی که بنده ات از غل و زنجیر شیطان درون #رها؛
و از غبار گناه،منزه گردد...
پروردگارا!
شرمنده ام از رحمانیتت...
شرمنده ام که در لحظه ی گناه و #معصیت لذتش را بر نگاهت ترجیح دادم؛
و غفلت کردم...
پروردگارا!
تو را نه برای بهشت و جهنم؛
برای خودت میخواهم!
که خواهان منی؛
اما از سر #غفلت ندیدم و نمی بینم...
پروردگارا!
قلبی که محبت غیر تو را در خود راه دهد!
نمی خواهم...
واجـعـل قـلبـــي بـحبک مـتيماً...
و دل مرا سرگشته و ديوانه #عشق و محبت خود قرار ده...
#پروردگارا_خجالت_میکشم
حمد بقره - عبدالباسط.mp3
1.65M
شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست ❤️
#زندگی_به_سبک_شهدا
برای درس خواندنش برنامه ریزی #دقیق داشت. وقتی اصفهان درس می خواند روی دیوار #حجره اش کاغذی را زده بود و #برنامه روزانه اش را روی آن نوشته بود.
برنامه ای که شامل کارهای ریز و درشتی بود؛
مثل ساعت ورود به حجره، وقت صرف صبحانه، ساعت #مطالعه، ساعت #مباحثه، ساعت گپ زدن با دوستان و ...
برای هر کدام از برنامه ها زمانی را مشخص کرده بود!
مثلا اگر ۱۵ دقیقه برای گپ زدن با دوستان معین کرده بودند، وقتی این زمان به پایان می رسید!
ایشان می گفت:
"آقایان من وقتم تمام شده و حالا باید برای کار دیگه ای برم. اگه می خواید داخل #حجره باشید این کلید خدمت شما باشه، بعد که خواستید برید، در حجره رو #قفل کنید و تشریف ببرید".
#شهید دکتر محمد حسینی بهشتی
📕برشی از کتاب #یادت_باشد
کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟
به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم،
حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!
حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من!
📕کتاب سراسر عاشقانه #یادت_باشد رو حتما مطالعه بفرمایید.
🕊🌹شهید مدافع حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌷شادی روح شهدا صلوات 🌷
شهید اروپایی دفاع مقدس
در #گلزار_شهدا چشم هایی را می بینی که از درون قاب ها با تو حرف می زنند ... قدم زنان به تصاویرشان می نگری ... و سن هایشان را با خود سبک و سنگین می کنی ... که افسوسش به دلت می ماند !
در میان این عکس ها ؛ " #کمال_کورسل" حرف جدیدی برای گفتن دارد ... شاید بهتر باشد به او بگویم " #علی_کورسل" که مطمئنا بسیار دوست خواهد داشت ...
او را می توان به عنوان یک جوان حق طلب #مسیحی دانست که همین روحیه اش باعث شد تا اسلام بیاورد و "دعای کمیل حضرت امیرالمومنین "او را شیعه کند و سپس با پیگیری های بسیار ، خود را به #قم برای تحصیل در حوزه برساند و در آخر در عملیات مرصاد؛ شهادت پاداش این مجاهدت او باشد ... بیست و چهار سال دنیا را تاب آورد و در هشت ، نه سال پس از بلوغ آنقدر اوج گرفت و مراحل صعود را پیمود که کامل گشت و بنده ی خوب خدا شد.
و حالا ما ... دین دارد دلمان را می زند !!
و #سبک_زندگی ما کجای اش بوی خدا میدهد؟!
فضای مجازی هم که شده آفت ...
حزب اللهی و غیره هم ندارد ...
نرم آمدند و سخت دارند می برند #دین_مان را...
#مراقب_باشیم ...
#تلنگر
تقوا یعنی...
حتی اگه در یک جمعی همه گناه میکردن
تو جوگیر نشی ❌ و کم کم خودتو بکشی عقب
یادت بمونه!
خدایی هست و حساب و کتابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@salambarebrahimm
🔹دارم #درد_و_دل میکنم گوش کن....