✨ #سبک_زندگی_برترین_بانوی_جهان
فاطمه سلام الله علیها نیز یک زن بود.
زمین و آسمان که سهل است ،دنیا و آخرت هم قیمت او نبود.
او فرزند برترین مخلوق خدا
و دختر خدیجهای است که بهشت مشتاق اوست.[۸]
فاطمه، دختری است که جاه و جلال و عزت و عظمت هستی خویش را وام از او دارند.
و علی علیه السلام شب و روز در اندیشۀ او.[9]
اما به خود اجازه نمیدهد
حتی از کنیز رسول خدا صلی الله علیه و آله خواستگاری کند، چه رسد به زهرا سلام الله علیها دخترش.[۱۰]
خبر اشتیاق علی (ع) به رسول خدا (ص) رسید
پدر، هیچ کس را برتر از علی برای فاطمه نمیداند.[۱۱]
از همین رو پیغام فرستاد که علی بیاید و حالا خبر به او رسیده.
اشک شوق بر گونۀ علی میغلتد.
اینک علی (ع) است.و مقّدسترین خواستگاری ازل تا ابد.
برای همین است که به وضو بسنده نکرد.
غسل کرده و بهترین لباسش را میپوشد
و دو رکعت نماز میخواند
وتنها به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله روانه میشود.[12]
علی با چهرهای که در کنار نور آسمانیاش
رنگی از شرم به خود گرفته ، نزد رسول خدا نشسته.
نور حیا در چهرۀ علی(ع) بشارتی دارد برای پدر دختر.
آری، علی خواهان فاطمه (س) است.
برای همین هم هست که لبخند
بر لب پدر میشکفد.
واژهها در انتظارند تا با دو لب علی متبرک شوند.
اما شرم، قفل زبان میشود و واژهها به کام نمیرسند.
پیامبر (ص) سؤال میکند و علی(ع) پاسخ میدهد:
به خواستگاری فاطمه آمدهای؟
آری.[۱۳]
پدر نزد دختر آمده و از خواستگاری بهترین
خلق خدا خبر میدهد.
حالا نور حیا در صورت فاطمه (س) میدرخشد.
سخنی نمیگوید.
سر به زیر انداخته و
سکوت فاطمه رساترین پاسخ است به خواستگاری علی علیه السلام.[۱۴]
حالا نوبت مهریۀ فاطمه سلام الله علیها است.
مهریۀ فاطمه (س) را ببین
و خودت اندازۀ آن را با منزلت فاطمه سلام الله علیها قیاس کن.
علی علیه السلام آه در بساط ندارد. مرد میدان جنگ است و دل شیر دارد.
از دنیا شمشیری دارد و زرهی
و شتری که افتخار یافته مرکب علی علیه السلام باشد.
شمشیر برای جنگیدن است. شتر برای سوار شدن.
اما علی علیه السلام را چه نیازی به زره؟
این زره که پشت ندارد! علی (ع) که پشت به دشمن نمیکند!
قلب علی هم که با محبت فاطمه (س)
چنان محکم شده که هیچ تیر و شمشیری
توان دریدن آن را ندارد.
پس چه نیازی به زره؟
زره علی (ع) فروخته شد تا مهریۀ فاطمه (س) شود.
همین و بس.[۱۵]
آنها که به پیامبر صلی الله علیه و آله برای مهریۀ فاطمه سلام الله علیها
پیشنهاد ده هزار دینار طلا و صد شتر دادند
که بار همه، پارچههای گرانقیمت مصری باشد
چه نگاه جاهلانهای به قدر و قیمت فاطمه (س) داشتند!
مال و ثروت خویش را به رخ میکشیدند؟
سزایشان همان سنگریزهها بود، که پدر فاطمه (س) بر صورتشان پاشید.[۱۶]
واژه، جسم است و معنا، روح آن.
اینها مهر فاطمه سلام الله علیها روی زمین بود.اما پیش از زمین
آسمان شاهد عقد علی (ع) و فاطمه (س) بود.
سفیر علی برای خواستگاری، جبرئیل امین علیه السلام ، عاقد، خدا و شاهد عقد میکائیل و اسرافیل با هزار فرشته.[۱۷]
مهر فاطمه تمام زمین.
و وای بر کسی که روی زمین که مهریۀ فاطمه (س) است،قدم بردارد و نقش محبت فاطمه (س) را دردل نداشته باشد! [۱۸]
واژه، جسم است و معنا، روح آن.
کاش با مُهری که از ِمهر فاطمه سلام الله علیها بر پیشانی خویش زدهایم ِمهریهمان رنگ مهریۀ فاطمه (س) را میگرفت.
تا روح مهریه، به واژۀ آن باز میگشت
و باز هم مهریه جان میگرفت.
(اعداد داخل متن سند روایات داخل متن است که میتوانید به کتاب مراجعه نمایید)
📚 کتاب #ریحانه_خدا
جلد دوم (سبک زندگی حضرت زهرا، فصل مهریه)
🔹استاد عباسی ولدی
https://eitaa.com/salambarebraHem
#فاطمیه
پسرم گفت:
معلم مان گفته فردا برای درس جمله سازی
با هر کدام از واژه هایی که می گویم
لااقل پنج جمله بسازید و بیاورید.
و جمله ها را برایم می خواند.
اجازه بده این جمله ها را برای تو هم بخوانم
تا به رسم همیشگی
دلم را با گفتگوی با تو آرام کنم.
🔻واژۀ اول: مادر
-ما در خانه، مادر داریم.
-مادر ما همیشه لبخند به لب دارد.
-ما وقتی مادر را می بینیم، خوشحال می شویم.
-اگر روزی مادر در خانه نباشد، دلمان می گیرد.
-پدر هم مادر را خیلی دوست دارد.
دلم گرفته بود به یاد مادرت!
به پسرم گفتم:
اگر دلت خواست به جای این جمله ها بنویس:
-ما در خانه، مادر نداریم.
-ما دلمان برای لبخند مادر پر می زد.
-مادر ما خیلی گریه میکرد.
-گریۀ مادر آتشمان می زد، مخصوصا پدر را.
-مردم، صدای گریۀ مادر را دوست نداشتند.
-مادر، همین مردم سنگدل را دعا می کرد.
-حالا که مادر در خانه نیست، دلمان برایش تنگ شده.
-خانۀ بی مادر، جان آدم را می گیرد.
🔻واژۀ دوم: پدر
پسرم نوشته بود:
-پدر من خیلی قوی است.
-مادرم می گوید: پدر، تکیه گاه خانه است.
-پدر که در خانه باشد، بچه ها دلشان آرام است.
_پدر خانه هر چه قدر هم که قوی باشد دلش با مادر خانه، آرام می شود.
-پدر در برابر مشکلات همیشه باید محکم بایستد.
-من دلم در هوای خانۀ مادرت پر می کشید
و لحظه ای از یاد پدرت خالی نمی شدم.
به پسرم گفتم اگر دلت خواست این جمله ها را هم بنویس:
-پهلوانان از پدر من می ترسند.
-مادرم می گفت: هیچ پهلوانی نتوانسته بر پدر تو پیروز شود.
-اما خبری، پدرم را بر زمین زد.
-اشک پدر بیشتر از اشک مادر، دل آدم را می سوزاند.
-گریۀ پدر اگر صدادار باشد، آدم را می کشد.
-پدر تن بیجان مادر را شست.
_پدر، مادر را در دل خاک گذاشت.
_پدر، تنها به خانه برگشت....
📚 کتاب #ریحانه_خدا
جلدسوم (دلنوشته های فاطمی_مهدوی)
استاد عباسی ولدی
https://eitaa.com/salambarebraHem
همه می دانند که وقتی پدرم علی(ع) شنید
دشمن، خلخال از پای زن یهودی کشیده
دیگر قرار نداشت.
و اگر اذن خدا بودّ از غصه دق میکرد.
چه قدر غیرت داشت!
چه مرد بود!
پدرم آن زن یهودی را دوست نداشت.
من نمی دانم آن زن یهودی چه قدر عفیف بود.
کسی آن زن یهودی را کتک نزد.
دست هیچ کسی به صورت آن زن یهودی نرسید.
زن یهودی، پیغمبرزاده نبود.
کسی نگفته همسر آن زن یهودی اول میدان جنگ بوده.
من تردید ندارم که همسر آن زن یهودی
تماشا گر صحنۀ ربودن خلخال نبوده.
زن یهودی، مسافری در راه نداشت
که شش ماه از سفرش را طی کرده باشد
و سه ماه دیگر مانده باشد به آمدنش.
پدرم دربارۀ آن زن یهودی گفت:
اگر مسلمانی از غم این حادثه بمیرد
جای سرزنش نیست و سزاوار است.
حالا کسی هست به من بگوید که چگونه مادر را در مقابل چشمانِ پدر... ؟
📚 کتاب #ریحانه_خدا
جلد چهارم (مصائب حضرت زهرا)
استاد. عباسی ولدی
https://eitaa.com/salambarebraHem