eitaa logo
سلام فرشته
181 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بِه وَقْتِ شاهْ تُوتْ
🔥 داستانك👇 🔕 در را آرام طوري كه خودم صدايش را نشنوم مي بندم. مگر ميشود از اهن صدا در نيايد به هر حال تقه اي صدا داد. ❄️ پاورچين پاورچين باغچه را در آن هواي سوزناك دي ماه دور ميزنم تا نصف راه حيات را رفته باشم. خدا خدا ميكردم از ديوار صدا در بيايد اما از من نه. به خاطر صاحب خانه يمان. ⏰ كارهايم تا دير وقت طول ميكشد. واويلايم است اگر موقع برگشتن به خانه صدايي از من بشنود. قشقرقي به پا ميكند بيا و ببين. يادم نمي آيد خانه ي پدري ام انقدر جواب پس داده باشم كه الان به اين خانم صاحبخانه جواب پس ميدهم. 👶 چاره اي ندارم. اينجا قيمتش از هر جاي ديگري مناسب تر بود. اگر فرزندم به دنيا بيايد حتما اسبابمان را در كوچه ميريزد. فعلا نمي داند همسرم باردار است. 🌃 آسمان امشب هم پر از خالي است. مگر ميشود در اين هواي آلوده ستاره اي هم ديد؟ حوض را رد ميكنم. چيزي نمانده است كه پله هاي خانه مان را دو تا يكي كنم كه پايم به لگن ايستاده در حيات گير ميكند و با صورت به زمين ميخورد و صدايي بلند مي شود. 💡 چراغ خانه خانم صاحبخانه زود روشن مي شود. خودم را در راه پله ي تاريك مخفي ميكنم.خودش را با دمپايي كه لخ لخ كنان به زمين كشيده ميشود، به لب ايوان مي رساند تا ببيند صدا از چيست. خيلي ناشيانه صداي گربه در مي آورم. او هم پيشته پيشته كنان و لخ لخ كنان به خانه اش باز ميگردد. 😥 نفس حبس شده ام را بيرون مي آورم. دستم را به پيشاني ام ميكشم و به خير گذشت را چند بار در ذهنم تكرار ميكنم. آخر مگر من بي نوا مي توانم با يك خانم آن هم خانمي كه حق صاحب خانگي بر گردنم دارد دهن به دهن شوم و خداي ناكرده كدورتي ايجاد شود. در واقع جراتش را ندارم. 🚪 ميدانم سميرا در را از داخل قفل ميكند. كليد را بر در مي اندازم و در را باز ميكنم. گرماي مطبوع داخل خانه به صورتم مي خورد و تمام فكر هاي چند لحظه قبلم را تبخير ميكند. دود مي كند و به هوا ميفرستد. 🤕 سميرا با سري بسته شده و حالي خموده سلامي ميكند. بسته هاي خريد را بالاي سرش ميگذارم و مژده خريدن انار هاي سرخ را كه امروز با كلي بي قراري سفارششان را داده بود، مي دهم. لبش به لبخندي باز مي شود. و تشكري ميكند. 🛍 بسته ها را به آشپزخانه ميبرم. بسته انار را باز ميكنم. اناري كه از همه خوش رنگ تر است را برميدارم و مي شورم. با حوصله باز ميكنم و دانه دانه ميكنم و در ظرفي بلورين ميگذارم. چند دانه اش را ميخورم. 😋 حسابي ترش است.از همان جا از سميرا مي پرسم: -انارش ترشه سميرا. ميخواي نمك بزنم؟ -نه عليرضا همين جوري ترش ميخوام. 🍧 خودم را بالاي سرش مي رسانم و كاسه بلورين پر از انار دانه شده را دستش مي دهم. ذوق زده آرام بلند ميشود و كاسه را با تشكري از من ميگيرد. 🤐 حالا كه سميرا حال خوشي ندارد، بايد بيشتر مراعات زن صاحبخانه را بكنم تا خداي نكرده بگو مگويي پيش نيايد و حالش را نامساعد تر كند. چند ماهي بيشتر نيست. فوق فوقش شش ماه. 😅 در دلم ميخندم و به خودم ميگويم: -شش ماه، پاورچين پاورچين رفتن در حيات خانه، راه رفتن اصلي را از يادت نبرد؟ 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 امام على علیه السلام :سِتّةٌ لا یُمارَونَ : الفَقیهُ ، و الرّئیسُ ، و الدَّنیُّ ، و البَذیُّ ، و المَرأةُ ، و الصَّبیُّ. (غرر الحکم .5634) امام على علیه السلام : شش کس اند که با آنها مجادله نشاید: فقیه، رئیس، فرومایه، بد زبان، زن و کودک. 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 @bevaghteshahtoot