🍀 #برگ_سبز
🌼 قبری در مغازه
این داستان مال ابن بطوطه است: در سفرنامه اش می نویسد: در شیراز سه روز بودم و این سه روز در مسجد جامع شیراز ماندم، مردم در این مسجد اعتکاف می کردند که این مسجد مربوط به ششصد سال قبل است
بعد رفتم بازار شیراز چشمم به دکانی افتاد که یک نفر نورانی اهل تقوی ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن می خواند، رفتم نزدیک سلام کردم نشستم او هم پذیرایی کرد، گفتم شما اینجا چه می کنی؟
گفت: من شغلم تجارت است هرگاه مشتری نباشد قرآن می خوانم، نگاه کن فرشها را عقب زد دیدم قبر است، گفت: این گور خودم است، کنار قبر خودم می نشینم برای خودم قرآن می خوانم، قبرم را در مغازه ام قرار داده ام که گول دنیا را نخورم
📚معارف از قرآن
شهید دستغیب ص 287
@salamhamkaran
🍀 #برگ_سبز
☀️گلایه امام زمان ارواحنا له الفدا
🍃 مرحوم آیت الله مجتهدی(ره) فرمودند: یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد
🍃 رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟
🍃 ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:
✨ آقای مدنی! نگاه کن! شیعیانِ من بعد از نماز، سریع میروند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمیکنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!"
✨ من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم...
📚 کتاب مهربانتر از مادر،
انتشارات مسجد مقدس جمکران
🍀 #برگ_سبز
آیتالله مجتهدی تهرانی (ره) در مورد احترام به پدر و مادر میگوید: مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند: "خدایا من از این فرزندم نمیگذرم" یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی.
پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیحالجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسئله میگفت.
🍃 پدر حاج شیخ عباس نمیدانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
🍃 حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه میگوید؟ بیا و بنشین و بفهم!"
✨حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم" ✨
🍃 نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم"
☀️ این سخنان نشان میدهد که اگر فردی از علما به جایگاه رفیعی در دین رسیده و مورد وثوق مردم است، یکی از عوامل مهمش حفظ حرمت پدر و مادر است.
📚 برگرفته از سخنرانیهای آیتالله مجتهدی تهرانی (ره)
#کلام_علما
🍀 #برگ_سبز
🌺 حق مادر
🍃 زکریا، پسر ابراهیم، با آنکه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند، مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد.
🍃 او در موسم حج، در مدینه به حضور امام صادق (علیهالسلام) رسید و ماجرای اسلام آوردن خود را برای امام تعریف کرد. سپس جوان پرسید: پدر و مادر و فامیلم همه، نصرانی هستند، مادرم نابیناست و من با آنها هم غذا میشوم، تکلیف من چیست؟
🍃 امام فرمود: آیا آنها گوشت خوک میخورند؟
زکریا گفت: نه، یا بن رسولالله! دست به گوشت خوک نمیزنند.
🍃 امام فرمود: معاشرت تو با آنها مانعی ندارد.
✨آنگاه حضرت فرمود: مراقب حال مادرت باش و تا زنده است به او نیکی کن و وقتی مرد، جنازه او را به دیگری وامگذار و خودت عهدهدار تجهیز جنازه او باش. در اینجا به کسی نگو با من ملاقات کردهای، انشاءالله در منی همدیگر را خواهیم دید.✨
🍃 جوان در ایام منی امام را دید. ایام حج به آخر رسید و جوان به کوفه بازگشت. او به سفارش امام، به خدمت مادر پرداخت و لحظهای از مهربانی و محبت کوتاهی نکرد. وی با دست خود به مادرش غذا میداد. این تغییر روش، برای مادر، شگفتآور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید.
🍃 زکریا گفت: مادر جان! مردی از فرزندان پیغمبر ما، به من اینطور دستور داد.
🍃 مادر گفت: پسرم، دین تو بسیار دین خوبی است، آن را به من معرفی کن.
🍃 جوان شهادتین را به مادر آموخت و او مسلمان شد و آداب نماز را نیز فرا گرفت. مادر نماز صبح و عصر را به جا آورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد. در آخر شب، حال مادر تغییر کرد، و در بستر افتاد. او پسر را طلبید و گفت: یک بار دیگر آن چیزها را که به من تعلیم دادی، تکرار کن!
🍃 پسر، بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را برای مادرش تکرار کرد و مادر به همه آنها اقرار و به زبان جاری نمود و جان، به جان آفرین تسلیم کرد. پسر، صبح بر جنازه او نماز خواند و با دست خود او را به خاک سپرد.
📚 داستان راستان، ج 2، ص 9 - 234
🍀 #برگ_سبز
☀️ عاقبت بخیری
🌼 مرحوم آیت الله اشراقی: روزی با امام خمینی(ره) قدم می زدیم. من از ایشان پرسیدم، اگر تنها، یک حاجت از خدا بخواهید چه می خواهید؟ امام خمینی سؤال را به من برگرداندند و فرمودند: شما چی؟
🍃 من عرض کردم: من همه معارف بلند الهیه را می خواهم، سپس از ایشان پرسیدم: شما، چه می طلبید؟ فرمودند: خوب، معلوم است حسن عاقبت را می خواهم.
🍃 به همین دلیل است که وقتی از مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) می پرسند: بالاترین حاجت شما چیست؟ می فرماید: حسن عاقبت
و این خاطره هم از جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای قرائتی زیباست که می گویند:
🍃 یکی از آن خاطرات که بسیار درس آموز است از برادر عزیزم مرحوم حجةالاسلام و المسلمین حاج آقا محمدخانی بود که می گفت: من زمانی در حرم امام رضا (ع) بودم دیدم سه نفر از علماء در حال نماز و عبادتند، تصمیم گرفتم از آنها سؤال کنم که شما در سن هشتاد سالگی اگر بدانید یک دعای مستجاب دارید چه دعائی می کنید؟
🍃 به خدمت آن سه عزیز بزرگوار رفتم این سؤال را تکرار کردم بالاتفاق همه فرمودند: ما دعا می کنیم که خداوند عاقبت ما را ختم به خیر نماید.
🍀 #برگ_سبز
🌹 چشم آدم
🍃 چند وقت پیش از آقا (آیتاللهالعظمی بهجت) پرسیدم: چطور میشود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را درک کرد؟»
🍃 گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.»
🍃 از وقتی این حرف را زدند، قرآن خواندن روزانهام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت.
🍃 با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشته باشم؟
✨ بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه ✨
🔥 سرم را انداختم پایین
حساب و کتاب چشمهایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود.
🍀 #برگ_سبز
🌺 دعای مادر
🍃 آیت الله میلانی نقل می کنند: روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم.
🍃 از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟
🍃 پاسخ داد پدر و مادر پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم.
🍃 یک شب جمعه که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم.
🍃 وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار گریه می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟
پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای.
اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟
🍃 هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم. تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود.
✨ وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد ان شاء الله هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند.✨
🍃 و این شد که من هر بار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را میشنوم.
همهی اینها از یک دعای مادر است...
🍀 #برگ_سبز
🌺 بنّایی که واسطه حضرت امیر (ع) و علامه امینی شد
🍃حجتالاسلام سید محمد نوری که در کتابخانه نجف اشرف، ملازم علامه امینی بود، گفته است: علامه امینی میفرمود: در یک شب جمعه، زائر حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و مشغول زیارت و دعا بودم، از خدا میخواستم به خاطر حضرت امیر علیهالسلام کتاب «درالسمطین» را که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب الغدیر به آن نیاز داشتم، برای من مهیا کند.
🍃 در این هنگام، یک عرب ساده و بیآلایش برای زیارت حضرت مشرف شد و از حضرت میخواست که حاجت او را برآورده کند و گاوش را که مریض بود شفا دهد، یک هفته گذشت ولی کتاب را پیدا نکردم؛ بعد از آن، دوباره برای زیارت مشرف شدم، از حسن اتفاق در وقتیکه مشغول زیارت بودم، دیدم همان مرد به حرم مشرف شد و از حضرت تشکر کرد که حاجت او را برآورده کرده است.
🍃 وقتی من کلام آن مرد را شنیدم، محزون شدم، چون دیدم امام، حاجت او را برآورده کرده، ولی حاجت مرا برآورده نکرده است.
🍃 خطاب به حضرت (علیهالسلام) عرضه داشتم: جواب این مرد را دادی و حاجتش را برآورده کردی! اما من مدتی است به خدا متوسل میشوم و شما را شفیع قرار میدهم که آن کتاب را برای من مهیا کنید ولی آن کتاب مهیا نشده، آیا من کتاب را برای خودم میخواهم، یا به خاطر کتاب شما؟
🍃 آنگاه گریه برایم مستولی شد و با حالت ناراحتی از حرم بیرون آمدم، آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم، در عالم خواب دیدم که مشرف به خدمت حضرت امیر (علیهالسلام) شدهام و حضرت در آن حال، به من فرمود: ✨آن مرد، ضعیف الایمان بود و نمیتوانست صبر کند ولی تو باید صبر داشته باشی.✨
🍃 از خواب بیدار شدم، صبح سر سفره بودم که در زده شد، در را باز کردم، دیدم همسایهای که شغلش بنایی بود، داخل شد و سلام کرد و گفت: من خانه جدیدی خریدهام که بزرگتر از این خانه است، بیشتر اثاث خانه را به آنجا منتقل کردهام و این کتاب را در گوشه آن خانه پیدا کردم، خانمم گفت: این کتاب به درد تو نمیخورد، آن را به شیخ عبدالحسین امینی هدیه کن، شاید او استفاده کند.
🍃 من کتاب را گرفتم، غبارش را پاک کردم و دیدم همان کتاب خطی «در السمطین» است که دنبالش بودم. در این هنگام، بر این نعمت، سجده شکر کردم.
📚 با اقتباس و ویراست از کتاب علامه امینی جرعه نوش غدیر علامه حسنزاده آملی
🍀 #برگ_سبز
✨ مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری فرمودند: وقتی در سامراء مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامراء به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و هر روزه عدهای جان خود را از دست می دادند.
روزی جمعی از اهل سامراء در منزل مرحوم سید محمد فشارکی، بودند؛ ناگاه آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی که از لحاظ جایگاه علمی مانند مرحوم فشارکی بود، وارد شدند، صحبت از بیماری وبا شد و ابراز نگرانی که همه در معرض این بیماری خطرناک هستند.
✨مرحوم میرزا فرمودند: اگر من حکمی کنم انجام میشود یا نه؟ همه گفتند: آری، فرمود: من حکم میکنم؛ شیعیان ساکن سامراء از امروز تا ده روز، همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه به مادر امام زمان (عج) حضرت نرجس خاتون نمایند و دعا کنند تا این بلا از آنان دور شود، اهل مجلس این حکم را به همه شیعیان رساندند مشغول زیارت عاشورا شدند. از فردا شیعیان دیگر در معرض تلف واقع نمیشدند، ولی غیر شیعه میمردند و بر همه اهل سامراء این نکته واضح و ظاهر شد.
برخی از شیعه میپرسیدند: سبب چیست که از ما میمیرند و از شما نمیمیرند؟
✨گفته شد: همه زیارت عاشورای امام حسین (ع) میخوانند تا در معرض وبا و طاعون قرار نگیرند و خداوند هم دفع بلاء میکند.
🍀 #برگ_سبز
✨مرحوم آقای محسنی (رضوان اللَّه تعالی علیه) از شاگردهای مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی (ره) در خصوص مقامات عرفانی این مرد بزرگ نقل میکردند که ایشان علاوه بر طی الارض، طی اللسان داشت.
خیلی چیزها از ایشان نقل می کنند. ایشان به یکی از بزرگان فرموده بود که من ریاضت های متنوعی بجا آوردم. بعنوان مثال، چلّه نشینی یک ختم قرآن که هر روز یک ختم قرآن به مدت چهل روز داشتم.(همچنین) فرموده بود که من چلّه نشینی چهارده هزار صلوات کردم یعنی هر روز چهارده هزار صلوات به عنوان چهارده معصوم می فرستادم. (علاوه بر این) من چلّه نشینی بیداری از اوّل غروب تا اوّل طلوع (شمس) کردم.
بعد فرموده بود امّا در تمام این چله نشینی ها من چیزی را مهمتر از 💫نماز اوّل وقت💫 ندیدم.
چیزی را مهمتر از 💫خدمت به خلق خدا💫 ندیدم و انصافاً هم چنین است.
🔹درس اخلاق آیت الله مظاهری
🍀 #برگ_سبز
🌺 نعمت پروردگار که از آن سوال می شود چیست ؟!
🍃 بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
روزی ابو حنیفه به محضر امام صادق علیهالسلام آمد.
امام فرمود: شنیده ام که این آیه ((ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم))
در روز قیامت به طور حتم از نعمتها سؤال میشوید. [سوره تکاثر، آیه ۸]
🍃 چنین تفسیر میکنی که: خداوند مردم را از غذاهای لذیذ و آبهای خنک مؤاخذه و بازخواست میکند.
🍃 ابوحنیفه گفت: درست است من این آیه را این طور تفسیر کرده ام.
🍃 امام فرمود: اگر مردی تو را به خانه اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند و بعد برای این پذیرایی به تو منت بگذارد، درباره ی چنین کسی چگونه قضاوت میکنی؟
🍃 ابوحنیفه گفت: میگویم آدم بخیلی است.
🍃 امام فرمود: آیا خداوند بخیل است تا اینکه در روز قیامت در مورد غذاهایی که به ما داده ما را بازخواست کند؟
🍃 ابوحنیفه گفت: پس مقصود از نعمتهایی که قرآن میگوید انسان مؤاخذه میشود چیست؟
✨ امام فرمود: مقصود آن نعمت ولایت ما اهل بیت است. روز قیامت از ولایت ما قرار است سوال شود ✨
📚 مستدرک الوسائل ج ۱۶ ص ۲۴۷
🍀 #برگ_سبز
🌺 پیشگویی سیدعلیآقای قاضی درباره امام خمینی (ره)
🍃آیتالله حاج شیخ عباس قوچانی وصی رسمی سیدعلیآقا قاضی، نقل کرده که در نجف اشرف با مرحوم قاضی جلساتی داشتیم و غالباً افراد با هماهنگی وارد جلسه میشدند و همدیگر را هم میشناختند.
🍃در یک جلسه دیدم که سید جوانی وارد شدند، مرحوم قاضی بحث را قطع کرد و به این سید جوان احترام زیاد گذاشت و به او گفت: «آقا سید روحالله در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد»
🍃این در حالی بود که هنوز زمزمهای از انقلاب امام در میان نبود، ولی پس از انقلاب فهمیدیم که مرحوم قاضی آن روز از چه جهت آن حرفها را زد و نسبت به امام احترام کرد.
📚اسوه عارفان، صادق حسنزاده و محمود طیار مراغی، ص 92.