📕 #قصه_رفاقت
😉باهم خندیدن
ساعتی نگذشت که
بچه های اندیمشک
یکی یکی پیدایشان شد.
وقتی منصور الیاس پور
و گودرز مرادی آمدند
صدای بچه ها درآمد.
آن دو نفر که تنگ هم می خوردند،
یک لشکر را بهم می ریختند.
هر دو جوان بودند و شاداب
و بسیار شوخ. در عین حال
به هیچ وجه با شوخی های خود،
کسی را نمی رنجاندند و
به قول معروف پایبند به این بودند که
" باهم بخندیم، ولی بهم نخندیم"
گزیده ای از کتاب #پهلوان_سعید
نوشته حمید داودآبادی، صفحه۱۱۶
https://eitaa.com/salatin_shoor118