eitaa logo
صلوات نامه
6.1هزار دنبال‌کننده
852 عکس
397 ویدیو
345 فایل
کانال تخصصی ذکر صلوات، توسل، سیره بزرگان و علما ©️کلیّه حقوق محفوظ؛ از انتشار مطالب کانال، بدون لینک و بدون ذکر منبع، راضی نيستيم. ✍🏻 ارتباط با مدیر کانال: @Fatemy_202 سفارش کتاب نسیم های گره‌گُشا آی‌دی 👇👇 @sefareshketab1401
مشاهده در ایتا
دانلود
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا دوش وقت«سَحر» از«غصّه» نجاتم دادند! 🎙آیت‌الله حسن صافی اصفهانی رضوان الله علیه: شبی از شب‌های سرد زمستان، نزدیك سحر بیدار شدم و نماز شبی خواندم و دوباره و چندباره رضایت پدر را از خدای متعال طلبیدم و عرضه داشتم: «خدایا! من راه تو را انتخاب كردم و در این راه از همه چیز گذشتم. امّا از ناراحتی و نارضایتی پدرم نمی‌توانم بگذرم. تو راضی مشو كه من به این جهت از دربار امام زمان علیه السلام دور شوم و عمری در بی‌راهه سرگردان بمانم». بعد از نماز با خاطری غمناك در آن حجرة نمور و نمناك، كفش‌هایم را زیر سر نهادم و عبایم را زیرانداز و روانداز كردم و به خواب فرو رفتم. در خواب دیدم كه آسمان پر از ملائكه است و همه به تسبیح خدای متعال مشغول‌اند. ناگهان صدایی بلند شنیدم كه می‌گفت: «زیارت عاشورا، زیارت عاشورا!» در این وقت دیدم كه همه فرشتگان، كاغذی از نور به دست گرفته و یك صدا و هم‌نوا از روی كاغذ نور، زیارت عاشورا می‌خوانند و من با خوشحالی از خواب پریدم. بلافاصله وضویی گرفتم و تا اذان صبح قدری قرآن خواندم. بعد از نماز، نیّت كردم كه تا چهل روز به قصد جلب رضایت پدر، زیارت عاشورا بخوانم و از همان روز شروع كردم. هر روزی كه می‌گذشت منتظر نتیجة آن بودم، امّا متأسّفانه كوچك‌ترین نرمشی از ناحيه پدر نسبت به خود احساس نمی‌كردم. روزها یكی پس از دیگری گذشت تا اینكه شب سی و نهم فرا رسید، امّا باز نشانه‌ای از تغییر و تحوّل دیده نشد. برای آگاهی از نتیجه، یكی از طلبه‌ها را روز سی و نهم نزد پدر فرستادم امّا او نیز ناامیدانه برگشت و گفت: «اوضاع، وخیم‌تر و مخالفت پدرت شدیدتر شده است». عصر همان روز قاصدی از نزد پدر پیش من آمد و پیغام آورد كه پدرت می‌گوید: «اگر دست از طلبگی برنداشتی تو را عاقّ می‌كنم و دیگر فرزند من نیستی. بیا و از خدا بترس و به حرف من گوش بده!» با این پیغام پدر، ضعف شدیدی بر من عارض شد، به حدّی كه بدنم می‌لرزید. توان خود را از دست دادم و از درس و غذا و عبادت افتادم و خلاصه به آخر خط رسیدم. آن روز را نیز با دل‌شكستگی خاصّی سپری كردم تا شب چهلم فرا رسید و در این شب بود كه: دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند...! آری، آن شب خواب دیدم كه همان منادی شب اوّل ـ كه مرا به زیارت عاشورا دعوت می‌كرد...و همان منادی شروع به تلاوت سورة نصر كرد: «بسم الله الرّحمن الرّحیم ٭ اذا جاء نصرالله و الفتح و...» از خواب برخاستم دیدم آسمان تازه شروع به باریدن كرده است. منتظر تحوّل عظیمی در زندگی خود بودم. وضویی گرفتم و نافلة شب را با تنی تب‌دار و بدنی بیمار خواندم. تنها امید من به واپسین و چهلمین زیارت بود. آن را نیز با توجّه خواندم. تازه از زیارت، فارغ شده بودم كه ناگهان صدای مرحوم پدرم آقا نصرالله را از پشت در حجره شنیدم كه داشت سورة نصر را زمزمه می‌كرد: «إذا جاء‌...» و به طرف حجرة من می‌آمد. به آهستگی در حجره را باز كرد و در درگاه در با قیافه‌ای مهربانانه و با یك دنیا نرمی و نوازش نگاهی به من انداخت و گفت: «حسنم تویی؟!» گفتم: بله پدرجان! نگاهی دیگر به حال من و گوشه و كنار حجره كرد و در حالی كه اشك در چشمانش حلقه زده بود و بغض گلویش را می‌فشرد گفت: شب‌ها كجا می‌خوابی؟ گفتم: همین‌جا، روی حصیر! گفت: زیر سرت چه می‌گذاری؟ گفتم: كفش‌هایم را با یك بقچة‌ كوچك! گفت: با سرما چه می‌كنی؟ گفتم: می‌سازم. گفت: چه می‌خوری؟ گفتم: نان خشكی و آبی، گاهی هم مقداری سركه. خدا روزی‌رسان است! در این هنگام بود كه بغض پدر تركید و شروع كرد به بلند بلند گریه كردن و مرا سخت در آغوش گرفت و سرم را به سینه چسبانده و هی گریه كرد و می‌گفت: حسنم مرا ببخش! من اشتباه كردم! نمی‌دانم كه چه شد كه او یك شبه متحوّل گردید؟ خوابی دیده بودند یا توسّلی داشتند، من نمی‌دانم، امّا بی‌هیچ چیز نبود. مرحوم پدر بر نماز شب و زیارت عاشورا مداومت داشتند. بعد از كرامت زیارت عاشورا و عنایت سیّدالشّهداء(ع) وضع خوراك و پوشاك و از همه مهم‌تر وضعیّت روحی من خوب شد. آری این زیارت عاشورا بود كه دل مردی این‌چنین را كه هیچ كس نمی‌توانست در او نفوذ و تأثیر كند، نسبت به من نرم و مهربان ساخت و معجزه‌آسا او را دگرگون كرد تا بدان حد كه از آن پس مانند شاگردی در برابر استاد، احترام مرا داشت. من با چشم خود دیدم كه این زیارت، آهن را ذوب كرد و بزرگ‌ترین گره كور زندگی مرا ـ كه دست بشر از باز كردن آن عاجز مانده بود ـ باز كرد. این زیارت مانند یك «كلید طلایی» است كه اگر با اخلاص خوانده شود، هر درِ بسته‌ای را به روی شما باز می‌كند و من در این راه تجربه‌های زیادی دارم كه مجالِ گفتن آن نیست. 📚حیات طیبه، ص ٣٢_۵٠. 💐در سالروز رحلت آیت‌الله حسن صافی اصفهانی ره به روح ملکوتی و لطیف ایشان صلواتی هدیه بفرمائید. @salavatnameh