🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
#جشن_ولادت_سرور_زنان_عالمین
📌ویژه بانوان
✔️افتتاح ریحانستان مسجد جامع حجت (عج)
✔️برگزاری مسابقه و اهدای جوایز 🎁
🖇همراه با 👇👇
برگزاری کارگاه بازی کودکان💯💯
سخنران🎙
🎓صالحه کشاورز معتمدی🎓
📣زمان : پنج شنبه ۲۲ دی
رأس ساعت : ۱۴:۳۰ عصر 🕝
مکان📍
تهران . خیابان جیحون . خیابان خواجه زاده . حسینیه حضرت زهرا (س)
♥️ @Salehe_keshavarz ♥️
سلام سلام خوبین عزیزانم
ان شاءالله حال دلتون خوب و عالی باشه
خیلی مراقبت کنید این روزها که بیمار نشین❤️
باور کن که دوستت نداره!
عنوان ویدئویی که روبیکا براتون گذاشتم
از صبح بدو بدو ام نشد بیام پیشتون😁🙈
بعضی وقتها باید به مرحله باور رسید
همیشه تمام تلاشم رو برای حفظ زندگی ها انجام میدم ولی خب گاهی اوقات نمیشه و چاره ای جز طلاق نیست ، مشکل اون جایی هست که یکی از طرفین پذیرش نداره و نمیخواد قبول کنه که زندگیش تمام شده
هم بین خانم ها هم بین آقایون از این دست دارم
برای مشاهده لینک محضرتون👇👇
🌐 https://rubika.ir/salehe_keshavarz
#مشاور #مشاوره_خانواده #مشاوره #مشاوررابطه #دوستداشتن #خود #روانشناسی #صالحه_کشاورز_معتمدی
#زناشویی #روابط #زوجین #روابط_زوجین #همسرداری #سبک_زندگی #مشاور #اجتماعی #ازدواج #وابستگی #وابستگی_عاطفی #عشق #جدایی #دوستانه #دوستت_دارم #عزیز #دلبستگی #کارگاه_انسان_سازی
🔴نبرد اره و مار
یه شبی مار بزرگی وارد مغازه نجاری میشه ؛
در حال جستجوی غذا بدنش به اره گیر میکنه و کمی زخم برمیداره. مار #ناراحت میشه و برای دفاع از خودش اره رو گاز می گیره که نتیجه خونریزی دور دهانش هست که اتفاق می افته ...
او نمیدونه که ...
چه اتفاقی افتاده و از اینکه اره در حال حمله به او هست و مرگش حتمی هست ؛
تصمیم میگیره برای آخرین بار از خودش #دفاع کنه و با #تمام_قدرت #حمله میکنه.
برای همین بدنش رو دور اره میپیچونه و با تمام قوا به اره #فشار میاره . فردای اون شب ، وقتی نجار به مغازه میاد ؛
روی میز کنار اره لاشه ی مار بزرگ و خون آلودی رو می بینه ...
⚜ @Salehe_keshavarz ⚜
⛔️⛔️اینم یه داستان دیگه در مورد #کنترل_خشم
یه روزی مردی در حال پاک كردن اتومبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي رو برمیداره و به روی بدنه اتومبيل خطوطی رو میکشه .
مرد اونقدر #عصبانی میشه كه دست پسرش رو میگیره و چند بار محكم پشت دست او میزنه بدون اینکه به دليل #خشم متوجه بشه كه با آچار پسرش رو #تنبيه کرده .
توی بيمارستان به سبب شكستگی های متعدد چهار انگشت دست پسر رو قطع میکنن .
وقتی كه پسر چشمای اندوهناك پدرش رو میبینه از اون می پرسه که "پدر کی انگشتای من درمیاد" !
اون مرد اونقدر #مغموم بود كه هیچ چیز نتونست بگه . به سمت اتومبيل برگشت و چندين بار با لگد به اون زد.
حيران و سرگردان از کار خودش ؛
روبروی اتومبيل نشسته بود و به خطوطی كه پسرش روی اون انداخته بود نگاه می كرد . پسرش نوشته بود " دوستت دارم پدر"
⚜ @Salehe_keshavarz ⚜