eitaa logo
صالحه کشاورز معتمدی
6.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
13 فایل
کمکتون میکنم تا حال خانواده شما بهتر بشه طراح و مجری طرح سفیر و همیار خانواده ادمین : @Admiin114 ثبت نام دوره: @Sabte_name_doreh واحد مشاوره https://eitaa.com/joinchat/4035444855C167ad52bed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊 📌ویژه بانوان ✔️افتتاح ریحانستان مسجد جامع حجت (عج) ✔️برگزاری مسابقه و اهدای جوایز 🎁 🖇همراه با 👇👇 برگزاری کارگاه بازی کودکان💯💯 سخنران🎙 🎓صالحه کشاورز معتمدی🎓 📣زمان : پنج شنبه ۲۲ دی رأس ساعت : ۱۴:۳۰ عصر 🕝 مکان‌📍 تهران . خیابان جیحون . خیابان خواجه زاده . حسینیه حضرت زهرا (س) ♥️ @Salehe_keshavarz ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام سلام خوبین عزیزانم ان شاءالله حال دلتون خوب و عالی باشه خیلی مراقبت کنید این روزها که بیمار نشین❤️ باور کن که دوستت نداره! عنوان ویدئویی که روبیکا براتون گذاشتم از صبح بدو بدو ام نشد بیام پیشتون😁🙈 بعضی وقتها باید به مرحله باور رسید همیشه تمام تلاشم رو برای حفظ زندگی ها انجام میدم ولی خب گاهی اوقات نمیشه و چاره ای جز طلاق نیست ، مشکل اون جایی هست که یکی از طرفین پذیرش نداره و نمی‌خواد قبول کنه که زندگیش تمام شده هم بین خانم ها هم بین آقایون از این دست دارم برای مشاهده لینک محضرتون👇👇 🌐 https://rubika.ir/salehe_keshavarz
بریم یه داستان کوتاه هم بخونیم👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴نبرد اره و مار یه شبی مار بزرگی وارد مغازه نجاری میشه ؛ در حال جستجوی غذا بدنش به اره گیر میکنه و کمی زخم برمیداره. مار میشه و برای دفاع از خودش اره رو گاز می گیره که نتیجه خونریزی دور دهانش هست که اتفاق می افته ... او نمیدونه که ... چه اتفاقی افتاده و از اینکه اره در حال حمله به او هست و مرگش حتمی هست ؛ تصمیم میگیره برای آخرین بار از خودش کنه و با میکنه. برای همین بدنش رو دور اره می‌پیچونه و با تمام قوا به اره میاره . فردای اون شب ، وقتی نجار به مغازه میاد ؛ روی میز کنار اره لاشه ی مار بزرگ و خون آلودی رو می بینه ... ⚜ @Salehe_keshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️⛔️اینم یه داستان دیگه در مورد یه روزی مردی در حال پاک كردن اتومبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي رو برمیداره و به روی بدنه اتومبيل خطوطی رو میکشه . مرد اونقدر میشه كه دست پسرش رو میگیره و چند بار محكم پشت دست او میزنه بدون اینکه به دليل متوجه بشه كه با آچار پسرش رو کرده . توی بيمارستان به سبب شكستگی های متعدد چهار انگشت دست پسر رو قطع میکنن . وقتی كه پسر چشمای اندوهناك پدرش رو میبینه از اون می پرسه که "پدر کی انگشتای من درمیاد" ! اون مرد اونقدر بود كه هیچ چیز نتونست بگه . به سمت اتومبيل برگشت و چندين بار با لگد به اون زد. حيران و سرگردان از کار خودش ؛ روبروی اتومبيل نشسته بود و به خطوطی كه پسرش روی اون انداخته بود نگاه می كرد . پسرش نوشته بود " دوستت دارم پدر" ⚜ @Salehe_keshavarz
باید ونباید های @Salehe_keshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا