#داستان کوتاهی با عنوان پرواز با خنده های نوه ها ...
جک کنفیلد توی کتاب اصول موفقیت خودش اینگونه مینویسه که:
در سفر به اورلاندو توی هواپیما متوجه خانمی شدم که کنارم نشسته بود و دستگیره صندلی را اونقدر محکم میفشرد که دستاش سفید شده بود ...
به او گفتم : ترسیدی ؟
گفت : بله ...
گفتم میخوای چشمات رو ببندی و بهم بگی چه افکارو تصاویری رو میبینی ؟
چشماش رو بست و گفت :
میبینم هواپیما از زمین بلند نمیشه و تصادف میکنه ...
گفتم برای چی به اورلاندو میری ؟
گفت برای دیدن نوه هام به اونجا میرم و دوست دارم اونا رو ببرم به شهربازی ...
گفتم بسیار عالی
میتونی الان خنده ها و نگاه های پرهیجان نوه هات رو تصور کنی که با دیدن عروسک های شهربازی بالا و پایین می پرند ؟
گفت : بله ...
شروع کردم به #تکرار ؛
اینجا شهریازیست ؛
اینجا شهربازیست ...
چهره ش آروم شد و دسته صندلی رو رها کرد ...
📌در این لحظه دیگه تو ذهنش شهربازی بود ؛
اون تصویر مثبت دلخواهش رو جایگزین صحنه وحشتناک تصادف هواپیما کرده بود و اینگونه #ترسش از بین رفت ...
🆔 @Salehe_keshavarz 🌐📚