#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وسی_ودوم
دانه دانه پفک توی دهانشان می گذاشت. از رفتارش تعجب کرده بودم. انگار این صمد همان صمد صبح یا دیروزی نبود. اخلاق و رفتارش از این رو به آن رو شده بود.
سمیه ستار را قلقلک می داد. می بوسید. می خندید و با او بازی می کرد.
فردا صبح رفتیم قایش. عصر گفت: «قدم! می خواهم بروم منطقه. می آیی با هم برگردیم همدان؟»
گفتم: «تو که می خواهی بروی جبهه، مرا برای چی می خواهی؟! چند روزی پیش صدیقه می مانم و برمی گردم.»
گفت: «نه، اگر تو هم بیایی، مادرم شک نمی کند. اما اگر تنهایی بروم، می فهمد می خواهم بروم جبهه. گناه دارد بنده خدا. دل شکسته است.»
همان روز عصر دوباره برگشتیم همدان. این بار هم سمیه ستار را با خودمان آوردیم. فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد.
نمازش را خواند و گفت: «قدم! من می روم، مواظب بچه ها باش. به سمیه ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار.»
گفتم: «کی برمی گردی؟!»
گفت: «این بار خیلی زود!»
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وسی_وسوم
پایان هفته بعد صمد برگشت. گفت: «آمده ام یکی دو هفته ای پیش تو و بچه ها بمانم.»
شب اول، نیمه های شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آنجا هم نبود.
چراغ سنگر روشن بود. دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجاده اش و دارد چیز می نویسد.
گفتم: «صمد تو اینجایی؟!»
هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن.
گفتم: «این وقت شب اینجا چه کار می کنی؟!»
گفت: «بیا بنشین کارت دارم.»
نشستم روبه رویش. سنگر سرد بود. گفتم: «اینجا که سرد است.»
گفت: «عیبی ندارد. کار واجب دارم.»
بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: «وصیت نامه ام را نوشته ام. لای قرآن است.»
ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: «نصف شبی سر و صدا راه انداخته ای، مرا از خواب بیدار کرده ای که این حرف ها را بزنی؟! حال و حوصله داری ها.»
گفت: «گوش کن. اذیت نکن قدم.»
گفتم: «حرف خیر بزن.»
♡••
هر جا دلے شڪستہ بہ اینجا بیاورید...
اینجا
بِهشتــ
شهـرِ
خُـــدا
شهـرِ
مَشهَد
استــ ...
✨ #شبتون_امام_رضایی ✨🌙
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
دوستان همراه بابت همراهی شما سپاسگزاریم
کانال تا صبح تعطیل می باشد 😊
شبتون و عاقبتتون بخیر و نیکی 🌙🌙🌺
🍃خدایا ...
تنها نگذار دلی را که
جز تو هیچ کس دردش را نمیفهمد...❣
آغاز میکنیم با نام زیبایت
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو ❤️
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#روزمان_را_با_قرآن_شروع_کنیم
💠 آیات ۸۷ و ۸۸ سوره کهف
🍃قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً🍃
🍃وَأَمَّا مَنْ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحاً فَلَهُ جَزَآءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً🍃
🔹ترجمه
✨(ذوالقرنین) گفت: امّا هر کس ستم کند، او را عذاب خواهیم کرد، سپس به سوى پروردگارش باز گردانده مى شود، او هم وى را به سختى عذاب مى کند. ✨
✨و امّا هر کس ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهد، پس پاداش بهتر براى اوست و براى او از سوى خود، آسانى مقرّر خواهیم داد.✨
📝پیام ها
۱- کفر و شرک، ظلم است. در مقابل ایمان، به جاى شرک، ظلم به کار رفته است «امّا مَن ظَلَم... امّا من آمن»
۲- حکومت اسلامى حقّ دارد با مشرکان برخوردى تند داشته باشد. «مَن ظَلَم فسوف نُعذّبه»
۳- ذوالقرنین به امید توبه ستمگران بود و لذا در کیفر آنان شتابى نکرد. «مَن ظَلم فسوف نُعذّبه»
۴- عذاب دنیا، مانع کیفر آخرت نیست. «نُعذّبه، فیُعذّبه»
۵ - کیفر دنیوى، شناخته شده و معلوم است، ولى عذاب آخرت ناشناخته است. «عذاباً نُکرا»
۶- با نیکان و بدان نباید یکسان برخورد کرد، چه از موضع فرد، چه حکومت. «امّا مَن ظلم ... امّا مَن آمن»
۷- ذوالقرنین، مجرى دستورهاى الهى بود. در آیه قبل به او سفارش برخورد نیکو شد: «تتخّذ فیهم حسناً» و در اینجا فرمود: «فله جزاءً الحسنى»
۸ - رهبران الهى باید با قوانین آسان بر مردم، حکومت کنند. «سنقول له من أمرنا یُسراً»
۹- برخورد شدید با ستمگران و نرمش با مؤمنان، شیوه رهبران الهى است. «عذاباً نُکراً... أمرنا یُسراً»
۱۰- وظیفه رهبر و حاکم الهى، اجراى عدالت و مبارزه با ظلم و آسان کردن مقرّرات اجتماعى است. «عذاباً نُکراً... أمرنا یُسرا»
۱۱- در تشویق و پاداش سرعت بگیرید، ولى در کیفر و عذاب عجله نکنید. حرف «سین» در «سنقول» نشانه تسریع و حرف «سوف» نشانه تأخیر است.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نهج_البلاغه
🎙#مقام_معظم_رهبری
💢با چه کسانی پیمان ببندیم ❗️
✨اعْتَصِمُوا بِالذِّمَمِ فِي أَوْتَادِهَا✨
💠 به پيمان كسانى چنگ بزنيد كه به پيمانشان وفادارند.
📚 #حکمت ۱۵۵
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
♻️طرح غربالگیری مرکز بهداشت سیدالشهدا مسکن مهربا همکاری بسیجیان پایگاه محبوبه
#پایگاه_محبوبه
#حوزه_مقاومت_کوثر
#بسیج_جامعه_زنان
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
✨چند نکته امنیتی درباره ویندوز ۱۰
👈امنیت در ویندوز موضوع بسیار مهمی است که نباید از آن غافل شوید. در این مقاله به بررسی سه نکته مهم میپردازم که با رعایت آن میتوانید امنیتتان را بالا ببرید.
#نکات_امنیتی
#ویندوز_10
#عکس_نوشته
🔰نسرا استان سمنان
🔰مرکز فضای مجازی دامغان
🌺زبان هنر زبان دفاع از اهداف و آرمانهای والای انقلاباسلامی است.
🦋🦋اعلام نتایج جشنواره سرود🦋🦋
✳️گروه های برتر جشنواره مجازی سرود❤️آوای عاشقی❤️ به شرح ذیل می باشد:
1⃣ گروه سرود حلقه شهید ابوالفضل هراتیان
🌺پایگاه عطیه🌺
2⃣گروه سرود منتظران ظهور
🌼پایگاه حجاب🌼
🎁 اهدای جوایز نقدی به فرماندهان پایگاه عطیه وحجاب جهت تشویق اعضای گروه 🎁
┈┈┈••✾🌻✾••┈┈┈
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️پویش فخر ایران
فاطمه اکبری
کلاس چهارم
آموزشگاه حضرت رقیه سلام الله
#پایگاه_نجمه
#حوزه_حضرت_کوثر
#بسیج_جامعه_زنان
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌹 #بهشت_خانواده
♻️خانواده محوري در فعالیت اجتماعی
🌼خانواده محوری مقتضـی آن اسـت کـه زن حضـور در جامعـه و فعالیـتهـای اجتماعی خود را با موافقت شوهر و مصالح خانواده تنظیم کند. از مباحث بسیار مهم برای روابط همسری، حق حضور زنان در جامعه از یـک سو و اختیار شوهر در ممانعت آنان براي خروج از منـزل اسـت.
🌼اهمیـت ایـن مسئله از آنجاست که اگر اختیار شوهر در کنترل معاشرت همسر و خروج وی از منزل مطلق باشد، ممکن است بدون دلیل همسرش را در خانه حبس کند ودر عمل به همان «خانه نشینی» زن منجر گردد؛
🌼بسیاری از فقهای عظام و بلکه مشهور آنان بر حرمت خروج بـی اجـازه زن از منزل به طور کلی فتوا داده اند؛ اعم از اینکه منافی حق استمتاع شوهر باشد و به تضییع آن بینجامد یا اینگونه نباشد.
🌿بعضی از فقها نوشته اند:
از وظایف زوجه آن است که بدون اذن شوهر از منـزل خـود خـارج نشـود، اگرچه به سوی منزل خانواده و خویشان خود، حتی عیادت بیماران یا حضوربر مردگان و تعزیت آنان باشد.
📚زینالدین علی عاملی؛ مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام؛ ج۸ص۳۹۸
📚 محمدباقر سبزواري؛ کفایۀالأحکام؛ ج۲،ص۲۵۱(.محمدبن:محمـدبـن نعمـان عکبـرى بغدادي؛ أحکام النساء؛ ص۳۸) (على بن محمد حائري طباطبایى؛ ریاض المسـائل؛ ج۱۲ص۱۶۶)
📲 ارسالی خانم ابراهیمی، مربی پایگاه نجمه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
36.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ایران_هستهای؛ بخش اول
🇮🇷چرا ایران به دنبال پیشرفت در فناوری هستهای هست؟
🎬#استاد_مهدی_امینی
(رئیس اندیشکده راهبردی فتح)
🌿 #شهید_فخری_زاده🕊
🌷 #شهید_دانشمندهسته_ای
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
هدایت شده از صالحین دامغان
🕗 #ساعت_عاشقی
به چه مشغول كنم ديده و دل را كه مدام
دل تو را میطلبد ديده تو را میجويد...
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ
✨ #سلام_آقا✋
🍃صلوات خاصه امام رضا علیه السلام🍃
✨اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.✨
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وسی_وچهارم
خندید و گفت: «به خدا خیر است. از این خیرتر نمی شود!»
قرآن را برداشت و بوسید. گفت: «این دستور دین است. آدم مسلمانِ زنده باید وصیتش را بنویسد. همه چیز را برایتان تمام و کمال نوشته ام. نمی خواهم بعد از من حق و حقوقتان از بین برود.
مال و اموالی ندارم؛ اما همین مختصر هم نصف مال توست و نصف مال بچه ها. وصیت کرده ام همین جا خاکم کنید. بعد از من هم بمانید همدان. برای بچه ها بهتر است.
اگر بعد از من جسد ستار پیدا شد، او را کنار خودم خاک کنید.»
بغض کردم و گفتم: «خدا آن روز را نیاورد. الهی من زودتر از تو بمیرم.»
خندید و گفت: «در ضمن باید تمرین کنی از این به بعد به من بگویی ستار، حاج ستار. بعد از شهادتم، هیچ کس مرا به اسم صمد نمی شناسد. تمرین کن! خودت اذیت می شوی ها!»
اسم شناسنامه ای صمد ستار بود و ستار، برادرش، صمد. اما همه برعکس صدایشان می زدند.
صمد می گفت: «اگر کسی توی جبهه یا محل کار صدایم بزند صمد، فکر می کنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار دارد.»
می خندید و به شوخی می گفت: «این بابای ما هم چه کارها می کند.»
بلند شدم و با لج گفتم: «من خوابم می آید. شب به خیر، حاج صمد آقا.»
سردم بود. سُریدم زیر لحاف. سرما رفته بود توی تنم. دندان هایم به هم می خورد.
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وسی_وپنجم
از طرفی حرف های صمد نگرانم کرده بود.
فردا صبح، صمد زودتر از همه ما از خواب بیدار شد. رفت نان تازه و پنیر محلی خرید. صبحانه را آماده کرد. معصومه و خدیجه را بیدار کرد و صبحانه شان را داد و بردشان مدرسه.
وقتی برگشت، داشتم ظرف های شام را می شستم. سمیه و زهرا و مهدی هنوز خواب بودند. آمد کمکم. بعد هم رفت چند تا گونی سیمان را که توی سنگر بود، آورد و گذاشت زیر راه پله.
بعد رفت روی پشت بام را وارسی کرد. بعد هم رفت حمام. یک پیراهن قشنگ برای خودش از مکه آورده بود. آن را پوشید. خیلی بهش می آمد.
ظهر رفت خدیجه و معصومه را از مدرسه آورد. تا من غذا را آماده کنم، به درس خدیجه و معصومه رسیدگی کرد.
گفت: «بچه ها! ناهارتان را بخورید. کمی استراحت کنید. عصر با بابا می رویم بازار.»
بچه ها شادی کردند. داشتیم ناهار می خوردیم که در زدند. بچه ها در را باز کردند. پدرشوهرم بود. نمی دانم از کجا خبردار شده بود صمد برگشته.
گفت: «آمده ام با هم برویم منطقه. می خواهم بگردم دنبال ستار.»
صمد گفت: «بابا جان! چند بار بگویم. تنها جنازه پسر تو و برادر ما نیست که مانده آن طرف آب. خیلی ها هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابا تام کاتن، بابا زبون دنیا بلد
جواد جون اون سکه ها رو بده، فاضلاب اهواز رو درست کنیم
#ظریف
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan