eitaa logo
صالحین دامغان
339 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
599 فایل
ارتباط با ادمین @a_mohammadi61
مشاهده در ایتا
دانلود
📖ما معرفی فرصت‌های سرمایه‌گذاری کشور به بخش خصوصی را بایستی جدّی بگیریم؛ یعنی بایستی فعّالان بخش خصوصی بدانند فرصت‌های سرمایه‌گذاری کجاهاست، کدامهاست؛ همه مطّلع باشند، استفاده‌های ویژه‌خوارانه نشود. محصور بودن اطلاعات، محدود بودن اطلاعات به بعضی از افراد، دون بعضی، موجب ویژه‌خواری‌های عجیبی می‌شود؛ که گاهی ثروت‌های بادآورده‌ی یک شبه را برای افرادی که سوء استفاده‌چی هستند، فراهم می‌کند. اطلاعات باید عمومی بشود، باید شفّاف‌سازی اطلاعات صورت بگیرد. 📓گفتار دوم: برای تحقق عدالت چه باید کرد؟ ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
📖عدالت‌خواهی را ده‌ها بار با مسئولانی که وظیفه‌ی اجرایی دارند، مطرح کرده‌ام و این‌طور هم نبوده که هیچ عمل نشود و پیش نرود؛ چرا، کارهایی هم شده و پیش هم رفته است؛ اما همه‌ی این حرکت‌ها برای ماندگاری و عمق‌یابی، پشتوانه می‌خواهد، که آن پشتوانه‌ی مطالبه و خواست، شما هستید. 📓گفتار سوم: چگونه عدالت‌خواهی کنیم؟ ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
🌸 آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند. نزدیک امامزاده، باغ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ اما هر بار خودم را سرگرم کاری کردم. خواهر و زن برادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. او که از من فرار می کند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» تا عصر یک بار هم خودم را نزدیک صمد آفتابی نکردم. بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانه ما می زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یک بار یک جفت گوشواره طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زیادی بابتش داده. یک بار هم یک ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نکند. مواظبش باش. ساعت گران قیمتی است. اصل ژاپنه. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan