✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_ششم
💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم #انتقام عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم.
دفتر #بسیج چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟»
💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با #چادر نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، #عشقی را می دیدم که همچنان نگرانم بود.
هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم!
💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط #حق شون رو می خوان!»
از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!»
💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه #جنگ کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند.
مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!»
💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند.
مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت.
💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند.
باورم نمی شد اینجا #دانشگاه است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم.
💠 قرار ما بر #اعتراض بود، نه این شکل از #اغتشاشات! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای #تقلب بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر #مبارزه را؟
گیج #آشوبی که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت.
💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست.
دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد.
💠 اما نه، شعار "#مرگ_بر_دیکتاتور" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم.
از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود.
💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله #معترضین بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود!
از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم.
💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد.
تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ #خون را روی زمین دیدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
📝🍃
🍃
•[ #نهضت_روشنگری_ثامن 🎤 ]•
┓ 🖌┏ #یادداشت
┛┗موضوع: رسانه شناسی اعتراضات
و تکنیکهای شناختی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸انسانهای نخستین برای تأمین غذایشان بسیار اهل سفر بودند و چون مثل انسان امروزی یخچال نداشتند «آزادی» بیشتری در مسافرت داشتند. آنها در زمستانها حوالی استوا سکونت میکردند و در تابستان
به مناطق نزدیک قطبها مهاجرت می کردند.
🔹وقتی به استوا میروید توقع گرما دارید و وقتی به قطب میروید توقع سرما دارید و قاعدتا کاپشن تنتان میکنید حالا تصور کنید همه چیز به هم بریزد و قطب گرم شود و در استوا برف ببارد. در این حال یک #اختلال_ذهنی و استرس در مخاطب ایجاد میشود. این روایت یک شیوه رسانه ای است که اصطلاحاً به آن #استوای_سرد_و_قطب_گرم می گویند.
🔸قاعدتا وقتی که #گرانی میشود مردم باید #اعتراض کنند وقتی که اعتراض می کنند باید #کف_خیابان بیایند وقتی کف خیابان می آیند؛ یعنی زدوخورد و هزار مسئله دیگر رخ میدهد. این حالت استوا گرم و قطب سرد است؛ اما ناگهان رسانه میگوید باید محیط را برعکس کنیم، یعنی زمانی که همه چیز آرام است با یک مسئله ساده مردم را به کف خیابان می آورند برای مثال رسانه ها تلاش میکند به خاطر یک مؤسسه مالی و اعتباری کوچک، همه مردم را به کف خیابان بیاورند و آن را معضل همگانی کنند.
🔹نتیجه این تکنیک تلاش برای پیوستن به #شورشهای_حداقلی میباشد و فرد احساس میکند اگر همراه جمعیت و محیط معکوس سازی شده، همراه نشود یا به عبارتی در استوا کاپشن نپوشد دچار استرس خواهد شد.
🔸امروزه آنچه تبدیل به #گزارش_رسانه_ای میشود نوعی صحنه پردازی برای روشن نگه داشتن آتش اعتراضات در بستر #رسانه است.
🔹رسانه از شهرهای مختلف به عنوان #استودیوهای_اصلی ساخت کلیپ و فیلم اغتشاشات استفاده می کند؛ و مکرر مشخص شده که این بازداشت شدگان از ساکنین همان شهر نبوده و برای اجرای پروژه شان #دوره_گردی کرده اند.
🔸بخش تأسف انگیز ماجرا اینجاست که این فیلم ها اغلب با نقش آفرینی واقعی برخی #جوانها ساخته میشود.
در واقع خیلی ها نمیدانند در حال بازی در یک صحنه از پیش طراحی شده هستند. همه چیز برایشان مثل فیلم #نمایش_ترومن به نظر میرسد. ستاره این فیلم نقش مردی را بازی میکند که بدون آنکه بداند از همان زمان تولد در یک نمایش تلویزیونی شبیه سازی شده، زندگی میکند.
🔹رسانه امروز، بیانگر فیلمی است که در صحنه ی نمایش و فیلم برداری جمعیت حداقلی میخواهند با #کشتار_سازی، #تظاهرات کوچک، #عملیات_های_ایذایی، استوای گرم و قطب آرام کشورمان را دستخوش #تغییر کنند!
✋ #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷 #آشوب #اغتشاشات
🏴 #فاطمیه #تبیین_فاطمی
🖇 #سواد_رسانه #فجازی
🖇 #تبیین #جهاد_تبیین
🖇 #بصیرت #روشنگری #ثامن
🌹
📌🍃
🍃
•[ #اطلاعیه | #نشست_تخصصے_بصیرتے ]•
🛑 #پخش_زنده
💠 نهمین نشست تخصصی بصیرتی
🔰ویژه هادیان، نخبگان و
پژوهشگران سیاسی _ ادمینها
و سرشبکههای ثامن
💢 موضوع:
«نقش رسانه های انقلاب در جهاد تبیین
با نگاهی به اغتشاشات اخیر کشور»
👤 سخنران: دکتر نوید کمالی
«پژوهشگر و مولف در حوزه رسانه
دیپلماسی عمومی و امنیت ملی»
🕒 زمان: یکشنبه - ۴ دی ماه ۱۴۰۱
ساعت 17:30
🔻شرکت از طریق لینک کانال مجازی 👇
🌐 rubika.ir/Samen_Razavi
♻️ رسانه باشید!
🖇 #جهاد_تبیین #نشست_بصیرتی
🖇 #اغتشاشات #رسانه #نوید_کمالی
◀️ نشر حداکثری #ڪانالهای_ثامن
🍃
📱🍃
📝فقط تاریخ است که در آینده؛ در باره ی خیانت #اغتشاشگران قضاوت خواهدکرد و با پاسخ به سؤالات زیر؛ آمریکا و رژیم غاصب و جعلی #صهیونیستی و دنبالهروها _ عَمَله و مزدوران و حقوقبگیران آنها وبعضی از ایرانیهای خائن بیرون از کشور را رو سیاه تر خواهد نمود ‼️
❤️رهبر معظم انقلاب در تاریخ «1401/07/11» سؤالات زیر را مطرح فرمودند :
⁉️آیا سابقه دارد رئیسجمهور آمریکا و مجلس نمایندگان آمریکا از #اغتشاشگران حمایت بکنند؟
⁉️آیا سابقه دارد که #پیام بفرستند که ما در کنار شما هستیم؟
⁉️آیا سابقه دارد که رسانههای جمعیِ وابسته به #سرمایهداریِ آمریکا و دولت آمریکا و مزدوران آنها مثل متأسّفانه بعضی از دولتهای منطقه، از جمله دولت سعودی، به راه بیفتند برای اینکه از #اغتشاشگر حمایت بکنند؟ چنین چیزی سابقه دارد؟
⁉️سابقه دارد که اعلان کنند ما فلان سختافزار و فلان نرمافزار اینترنتی را در اختیار #اغتشاشگران قرار میدهیم تا بتوانند با هم راحت ارتباط برقرار کنند و کارشان را دنبال کنند؟چنین چیزی سابقه دارد؟
⁉️چنین چیزی در هیچ جای دنیا، در هیچ یک از کشورها سابقه دارد؟
❌ امّا اینجا اتّفاق افتاد؛ نه یک بار، نه دو بار، بارها و بارها‼️
⁉️چطور شما دست #خارجی را نمیبینید؟
⁉️چطور انسان #هوشمند احساس نکند که پشت صحنه این حوادث دستهای دیگری در کارند، سیاستهای دیگری در کارند؟
#اغتشاشات