eitaa logo
زندگی موفق درپناه قران
90 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
59 فایل
زندگی موفق در پناه قران ونهج البلاغه
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونه از حریم و همسر در فضای مجازی مراقبت کنیم؟ فریب ظواهر رو نخورید 🔸فضای مجازی است و دروغ و دغل‌هاش. اما شما تحت تاثیر این دروغ‌ها زندگیتون رو تلخ نکنید. 🔸تصاویر زیبا و خوش آب و رنگ زندگی‌های لوکس فریبتون نده، خیلی‌هاشون به صورت اجاره یا رایگان به دست منتشرکننده‌ عکس رسیده! 🔸زیبایی‌ها و جذابیت‌های ظاهری افراد این سوال رو به ذهنتون نیاورد که «پس من یا همسرم چرا این شکلی هستیم؟! 🔸پشت این عکس‌های «همین الان یهویی» ساعت‌ها آرایش و صحنه‌آرایی جا خوش کرده. حتی اگه تمام امکانات و زیبایی‌هایی که می‌بینید واقعی باشند، باز هم ارزشش رو نداره که برای به دست آوردن مقداری از اون‌ها زندگی خودتون و همسرتون رو تلخ کنید و خودتون رو تحت فشار بگذارید. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
‌ 📚 داستان کوتاه "بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ... بدانیم که برای موفق شدن تنها باسواد بودن کافی نیست!! باید اطلاعات و تجربه کافی کسب کرد..."👌 چوپانی را فرزندی بود زیرک و کاردان... این پسر به‌ پدر در (احصاء) شمارش و آمارگیری از گوسفندان کمک می‌کرد‌. هر غروب پسر گوسفندان را می‌شمرد و چند و چون کار را به پدر گزارش می‌داد تا پدر از نتیجه کارش با خبر شود. تا اینکه پسر بزرگ شد و به دنبال کسب مدرک راهی شهر شد... بعد از چند سال تلاش و کوشش و جد و جهد بالاخره پسر باسواد شد و به خدمت پدر بازگشت. پدر در کمال مسرت روزی از او خواست تا باز در شمارش گوسفندان به او کمک کند؛ فرزند هم با تمام اشتیاق قبول کرد. گوسفندان وارد آغل شدند، اما گویی کار پسر به انجام نرسیده بود، چون معلوم بود که هنوز نتوانسته آنها را بشمرد.!! به همین دلیل از پدر خواهش کرد که بار دیگر گوسفندان را برگرداند و از نو وارد آغل کند؛ ولی مثل این که پسر نتوانست برای بار دوم و... بار... هم موفق شود و نصفِ شب شد.! پدر که تا آن موقع حوصله کرده و چیزی نگفته بود از کوره در رفت و با عصبانیت از پسرش پرسید: قبلاً بار اول گوسفندان را دقیق می شمردی و آمارش را به من تحویل می دادی، اما الان تا نصفِ شب هم از عهده این کار بر نیامده‌ای؟! علت چیست؟! پسر گفت: قبلاً که با سواد نبودم و ضرب و تقسیم و توان نمی‌دانستم کله گوسفندان را می‌شمردم... اما الان با سواد شده‌ام، پای گوسفندان را می‌شمرم و تقسیم بر ۴ می‌کنم ولی نمی‌دانم چرا جور در نمی‌آید...!! 👈 نتیجه! گاهی انسان به علت داشتن "یک سری اطلاعات سطحی" فکر می‌کند که با این اطلاعات باید تمام سوالات را جواب دهد یا آنها را به گونه‌ای پیچیده و در هم کند!! اما دوستان عزیز همیشه به یاد داشته باشیم که؛ هر سوال جواب آسانی دارد و نیازی نیست آن را "عجیب و غریب‌تر" کنیم.! چون شما بارها "تجربه" کرده‌اید که جواب سوالات بعد از حل آنها چه‌قدر آسان بوده است..." * پس یادمان باشد؛ "علم و سواد" قدمی است رو به جلو، نه پیچیده کردن دانسته‌های قبلی!*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  نهج البلاغه 🇮🇷
💎غَضُّواأَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ ☀️(پرهیزکاران)آنها چشمان خويش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوشهاى خود را وقف شنيدن علم و دانشى که براى آنان سودمند است، ساخته اند» 📘 @nahjol_balagheh
هدایت شده از  نهج البلاغه 🇮🇷
4_5992275231064983254.mp3
1.35M
..... 🌟 "قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ 🌓ارزش هر کسی به اندازه همت اوست و هر کسی به اندازه همّتش می‌ارزد. 📘 ۴۷ ⚡️⚡️🔸⚡️⚡️🔸 🔸⚡️⚡️🔸⚡️⚡️ 🎙آیت الله 🌷کانال نهج‌البلاغه🌷 @nahjol_balagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 زود قضاوت نکنیم! ✍خانم معلمی تعریف می‌کرد: در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان. روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم پدر و مادرها هم دعوت بودند. موقع اجرای سرود ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع. دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد. بچه‌ها هم سرود را می‌خواندند و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود بخاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم پنبه شود. با خود گفتم چرا این بچه این کار رو می‌کنه، چرا شرم نمی‌کنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمی‌فهمید به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم. خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد! فضا پر از خنده حاضران شده بود. مدیر هم رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود. از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟ اخراجش می‌کنم. مادر این دختر‌ هم که نزدیک من بود بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد، دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود. همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا اینجوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد: آخر مادرم اینجاست، برای مادرم این‌کار را می‌کردم!! گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟! خواستم بکشمش پایین که گفت: خانم معلّم صبر کنید بذارید مادرم متوجه نشه، خودم توضیح می‌دم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است، چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم. تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان کرولال‌هاست همین که این حرف‌ها را زد انگار مرا برق گرفت، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!! آفرین دخترم! فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!! از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد!!! با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند.
مهرباني رادر قلب کسانی ديدم که بدون هيچ توقعی مهربانند و آنهایی بودن که خودنيازمند محبت بودند ولی بازمحبت ميکردند خدایا! شبی آرام وخوابی رویایی و قلبی نورانی نصیب دوستانم گردان 💫 شب بخیر
در دنیای امروز سه نوع آدم وجود دارد مسموم کننده ها یعنی کسانی که دلسردتان میکنند و خلاقیتتان را زیر پا میگذارند و میگویند که نمیتوانید کاری بکنید.... سر به راهها یعنی کسانیکه خوش قلبند اما سرشان به کار خودشان است. آنها بفکر نیازهای خودشان هستند. کار خودشان را میکنند و هرگز برای کمک به دیگران پا پیش نمیگذارن. الهام بخش ها یعنی کسانی که پیش قدم میشوند تا زندگی دیگران را غنی کنند، روحیه آنهارا بالا ببرند و به آنها الهام ببخشند...
از همان اول، زندگی مشترکمان را ساده شروع کردیم؛ تنها یک بلوز و دامن برای من خریدیم و یک کت و شلوار هم برای او. هیچ چیز دیگری در زندگی ما جای نداشت. حرف و حدیث اقوام زیاد بود و رسم و رسومات هم زیادتر... اما من و مرتضی نه به حرف و حدیث‌ها اهمیت می‌دادیم و نه به رسم و رسومات. دوست داشتیم تنها خودمان برای زندگی مشترک تصمیم بگیریم. این بود که راحتی و سادگی را به هر چیزی ترجیح دادیم... *** ❤️همسر شهید سید مرتضی آوینی🌹 •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا