eitaa logo
صالحین ناحیه سرخه
171 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
723 ویدیو
259 فایل
کانال رسمی صالحین ناحیه سرخه جهت ارتباط با مدیر کانال، از طریق لینک زیر وارد شوید. اخبار فعالیت پایگاه و حلقه های خود را برای ما بفرستید
مشاهده در ایتا
دانلود
طرح نو +جوانه ها 🔹نهمین جلسه از کلاس آموزشی مهارتی کیک پزی با پخت سه نوع شیرینی، نان خامه ای، رولت و شیرینی تر ، توسط مربیان خانمها عربی و ابراهیمی در پایگاه برگزارگردید . 🌷@salehinsorkheh🌷
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣 خدمت اعضای کانال سلام علیکم✋ 💠 به جهت تشویق و ترغیق به سفر کربلا برای افرادی امکان دارند بروند و به جهت ایجاد حس همراهی با زوار برای افرادی که امکان تشرف ندارند در نظر داریم خاطرات زیبا از سفر زوار اربعین از سالهای قبل را با هشتگ در این کانال نشر بدیم. ✅ شما بزرگواران هم اگر خاطراتی زیبا و دلنشین از اربعین دارید با این هشتگ و متنی زیبا برای ادمین کانال بفرستید تا بارگذاری کنیم باشد که تا هم تشویق و ترغیب کنیم افراد را به این سفر معنوی و استراتژیک و مهم برای جهان اسلام و تشیع و هم برای جا ماندگان احساس همراهی با زوار را ایجاد کنیم ان شالله. ✍آدرس ادمین برای ارسال خاطرات @yaali_v_yazahra 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ⚘ان شالله زیارت با معرفت اباعبدالله الحسین(ع) نصیب و قسمت همه ی شما⚘ 🌷@salehinsorkheh🌷
اربعین ٩٣ برای اولین بار خانوادگی با بچه های هییت رفتیم کربلا، رسیدیم نجف، از یه عراقی پرسیدم حرم کدوم طرفه؟ جواب سوالمو نداد و گفت بریم منزل استراحت کنین شب میبرمتون حرم! گفتم ۴٠ نفریم! گفت قدمتون به چشم و به اصرار مارو بردخونشون! یه نفر رو صدا زد که مارو راهنمایی کنه ‏خودش زودتر رفت!اسمش علی بود، بهش میگفتن ابو حیدر! چند دقیقه ای پیاده رفتیم تارسیدیم به خونشون! صحنه جالبی بود! خودش و داداشش وخانوماشون به همراه مادرش ردیف وایساده بودن تا ازما استقبال کنن و خوش آمد بگن! بچه هاشونم جلوشون وایساده بودن سینی به دست با خرماوچایی ازمون پذیرایی کردن ‏وارد یه سالن بزرگ شدیم! اماده کرده بود برای زوار اربعین دید همه جا نمیشیم با داداشش صحبت کرد و خانوم ها رفتن خونه داداشش که همون بغل بود! به نیم ساعت نکشید که دیدیم سفره پهن کرد! گفتیم تومسیر غذا خوردیم قبول نکرد و اصرار که من غذا تهیه کردم و من سیدم و شما مهمون حضرت علی هستین ‏ناهار رو خوردیم شده بود ساعت ۴ اینا! گفتیم استراحت کنیم و شب بریم حرم! ساعت ٩ شب داشتیم اماده میشدیم بریم حرم که دوباره سفره انداخت! هرچی اصرار کردیم که ما میریم حرم و تومسیر شام میخوریم قبول نکرد و دستش رو رو به سمت حرم کرد و به قسم خورد که ناراحت میشم! خجالت زده نشستیم سر سفره! ‏شامو که خوردیم شروع کردیم سفره رو جمع کنیم که با یه حالت عصبانی ظرف ها رو از ما گرفت گذاشت زمین و گفت شما زائرین و خدمت به شما وظیفه ماست و عجله کنین ماشین دم در منتظره تا ببرتتون حرم! گفتیم خب حالا میریم کرایه ماشین روحساب میکنیم دیگه که دیدیم قبل حساب کرده بود! ‏رفتیم حرم و گفت بعد از نماز صبح کنار وادی السلام منتظرتونم تا برگردیم منزل! همه جوره مارو شرمنده کرده بود و حسابی خجالت زده بودیم و جمعی تصمیم گرفتیم که به بهونه رفتن تو مسیر پیاده روی کوله هارو برداریم و بریم یه جای دیگه استراحت کنیم و بهش گفتیم! تا رسیدیم سفره صبحونه آماده بود! ‏فقط به همدیگه نگاه میکردیم و رومون نمیشد بشینیم سر سفره! هی میپرسیدچرا نمیاین سر سفره؟ این غذا رو دوست ندارین؟میخواین غذارو عوض کنم؟ و ما همینطور مبهوت بهم نگاه میکردیم! دیگه دیدیم داره غذا رو میبره عوض کنه نشستیم سر سفره اونم که فهمیده بودما میخایم بریم در خونه رو قفل کرده بود! ‏گفتیم چرا درو قفل کردی؟ گفت اگرم میخواین برین بخوابین بعد برین گفتیم باشه به شرطی که دیگه ناهار تهیه نکنی و ما بریم که قبول کرد ظهر نشده بود که به بهونه رفتن تو مسیر پیاده روی از خونه شون زدیم بیرون! چند دقیقه پیاده تو کوچه پس کوچه های نجف رفتیم که یکی ازراننده های دیشب مارو دید! ‏اصرار اصرار که باید بیاین خونه ما! گفتیم تعدادمون زیاده گفت مشکلی نیست و ما 7 تا خونواده ایم و تقسیم میکنیم یه مشورتی کردیم و گفتیم باشه و هر یکی دوتا خونواده رفتیم خونه یکشون! بعد از ظهر رفتیم حرم و بعد ازنماز مغرب میخاستیم برگردیم که شب استزاحت کنیم و صبح زود بریم تو مسیر مشایه ‏نزدیک خونه ها بودیم که ابو حیدر ماهارودید! با عصبانیت اومدجلو و گفت مگه نگفتین میرین تومسیر پیاده روی؟ چرا دروغ گفتین به من؟ مگه من از شما بد پذیرایی کردم؟ چرا نور رو رحمت رو از خونه ما بردین و من حلال نمیکنم و باید شب برگردین خونه ما! اومد تا خونه طرف و گفت اینا مهمون من بودن! ‏با هم بحثشون شد و از ابوحیدر اصرار که اینا مهمون منن و باید بیان خونه ما و از اونا که جند تا بودن انمتر که نه دیگه اینا مهمون ما هستن! اخرش اومد به ما گفت حلالتون نمیکنم که از خونه ما رفتین! و ما همچنان مبهوت و هاج و واج فقط بهم نگاه میکردیم که جطدزی از دلش دربیاریم ‏که یکی از بچه ها گفت انشاالله اربعین سال دیگه دوباره میایم خونتون که اونجا یکم اروم شد و قسم داد که اگه این جمع اومدین نجف و خونه کس دیگه ای رفتین حلالتون نمیکنم! من که دیگه قسمتم نشد ولی بقیه بچه ها میگفتن هرسال یکماه قبل اربعین تماس میگیره و میگه خونه من اماده ست و... ‏و هروقت خواستین بیاین از قبلش بگین تا خونه رو اماده کنم اربعین سال ٩٨ هم زنگ زده بود به بچه ها که بیاین خونمون ولی انگار چند روز بعد از تماسش تو یه عملیات حشد الشعبی شهید شده بود! کاش ماهم مثل ابوحیدر، عاشق امام حسین و زائرین اهل بیت باشیم تا امام حسین مثل اون مارو بخره! 🌷@salehinsorkheh🌷
پارسال اولین سفرم به کربلا اونم اربعین بود، سر ظهر رسیدیم کربلا خیابونای کربلا برام ناآشنا بود فقط دنبال رفقا میرفتم گرما خیلی داشت اذیتم می‌کرد، ولی یهو سر چرخوندم حرم حضرت عباس رو دیدم همونجا خشکم زد... این شعر اومد تو ذهنم؛ آمدمت که بنگرم گریه امان نمی‌دهد... 🌷@salehinsorkheh🌷
‏‎ اربعین پارسال خیلی گرم بود رسیدیم به یه موکب عراقی به بهانه خوردن آب و چند دقیقه رفع خستگی نشستیم روی صندلی های کنار موکب، یکی از دوستان با کلاهش داشت خودشو باد میزد یهو یه پسر بچه عراقی اومد سمتش و با یه تیکه کارتن بادش میزد از شدت ذوقش برای خدمتگزاری بغضم گرفت 🌷@salehinsorkheh🌷
‏‎ اربعین ۹۶ با تعدادی از طلاب رفتیم کربلا، قبل از اینکه برسیم به نجف بین راه راننده ماشین مسیر رو به سمت شهر کوت عوض کردن همه تو ماشین به عربی و فارسی می‌گفتند یا اخی نجف نجف هذا فی مکان ماذا ما :)) بنده خدا راننده که می‌خواست زائران رو ببره خونش هی میگفت ‏نجف نجف قبل از نجف؛ شام؛ استراحت؛ هی طلبه ها میگفتن: لا استراحت لا شام حرکت به سمت النجف :)) بالاخره ما رو برد خونش و الحمدلله نماز جماعتی خوندیم و شام رو خوردیم خواستیم پاشیم بریم به زور میخواست نگهمون داره هی بچه ها میگفتن حاجی ما استراحت کردیم بریم نجف صاحب خونه که همون ‏راننده باشه میگف: لا؛ استراحت یعنی لا لا؛ خواب :)) بچه ها هم خندیدن گفتن تو ماشین لا لا میکنیم . بالاخره با ناراحتی و گریه راضی شد ما رو ببره نجف و بچه ها که اولین بارشون بود همچین صحنه ای رو میدیدن تا آخر سفر همش به یاد اون راننده و مهمان نوازیش بودند. 🌷@salehinsorkheh🌷
‏‎ سال اول برا زیارت اربعین سال ۹۳ با دوتا داداشام رفتیم،ازمرز مستقیم رفتیم کاظمین، تا از ماشین پیاده شدیم چند نفر چسبیدن به آقایون ما که کم‌تجربه بودیم واز ناامنی عراق مطلع ترسیدیم، بین خودشون دعوا افتاد من که عربی دست و پاشکسته میفهمیدم متوجه شدم ‏سر اینکه کدومشون مارو ببره خونش بحث میکنند! همینطور که بحث میکردن ما رفتیم پیش شرطه ها و پرسیدیم جریان چیه و اونا گفتن اینا همش اینجا ایستادن و زوار رو میبرن خونه هاشون و مشکلی نیست و از ما خواستن باهاشون بریم، دو دسته شدیم یه عدمون با دوتاشون رفتیم یه عده هم با اون یکی ‏دوتا پسر جوون بودن،توراه یکیشون گفت میریم خونه ما و اون یکی گفت پدر این پسر بمن پول میده من زائر میبرم خونش! رسیدیم خانم ها رفتیم طبقه بالا آقایون پایین،طبق رسم خوداعراب با آب پذیرایی شدیم سریع حوله آوردند وگفتند برید دوش بگیرید خستگیتون در بره، منکه سال اولم بود فقط نگاه میکردم ‏نمیتونستم درک کنم این همه مهرومحبت رو،بعد از اینکه دوش گرفتند،سفره انداختندشام آوردند برای هر فردچند نوع غذاپخته بودند شام‌خوردیم دخترا و عروس خونه که متوجه شدندمن عربی بلدم منو بردند اتاق عرسشون رو نشونم دادندو عکس های عروسیشونو... وقت خواب جای همه رو انداختند و اعلام کردند ‏برای نماز صبح ماشین اوکی کردند مارو ببره حرم و اصرار داشتند که ما مجدد برای صبحونه برگردیم، ولی منو داداشام چون مرخصی نداشتیم کوله هامونو برداشتیم و بعد از نماز برنگشتیم بقیه افرادی که شب قبل با ما اومده بودند و اونایی که از قبل بودند مجدد رفتن خونه میزبان! میزبان داندانپزشک بود 🌷@salehinsorkheh🌷
‏‎ اربعین ۹۸ بعد از پیاده روی مسیر بین نجف تا کربلا، وقتی وارد شهر کربلا شدیم نزدیک ساعت ۱ شب بود. جامون برای اسکان از قبل هماهنگ شده بود و قرار شد گروهی که بودیم در نهایت اونجا جمع بشیم. هنوز چند قدمی از عمود های ورودی شهر داخل نرفته بودیم که ‏یه پیرزن خیلی مسن سر راهمونو گرفت آستین لباسامونو می کشید که بیاین امشب خونه من استراحت کنین. ما هم دست و پا شکسته حالیش کردیم که دوستامون جای دیگه منتظرمون هستن. یهو زد زیر گریه میگفت پس من چیکار کنم؟ چجوری بدون زائر برم خونه؟ امشب زائر گیرم نیومده! حالا هر کی هر چی میخواد بگه ‏یکی میگه اینا همایش های حکومتی ان، یکی میگه دولت ها پشتشن برای استفاده در جهت اهداف خودشون و خیلی مزخرفات دیگه! اما اونایی که رفتن میدونن که فقط و فقط عشق تک تک آدما این عظمت رو ساخته. اینا نمیدونن که هر کسی تو این مسیر فقط برای اینکه خدمتی کنه حتی التماس میکنه! 🌷@salehinsorkheh🌷
‏‎ برات اربعین ۹۸ رو از امام رضا گرفتم و با داداشم راهی شدیم نجف که رفتم زیارت حس آغوش پدر رو برام داشت همه گلایه هام، دعاهام فراموش کردم و زار زار گریه کردم از نجف تا کربلا دو روز و نیم راه رفتیم هرچی داداشم گفت بیا ماشین بگیریم تو سختت میشه این همه راه بری ‏گفتم نه منم میخام این سختی های رفتن رو به جون بخرم به نیت ظهور، به نیابت از خانوادم، دوست و آشناهام قدم برداشتم، براشون دعا کردم، اونجا همه نوع ادم با هر تیپ و قیافه....پیر و جوون،سالم و معلول...فقط به عشق امام حسین این مسیر رو میرفتن ‏یه خانواده بودن یه چادر زده بودن و نون میپختن میگفتن ما همین بیشتر در توانمون نیس.... مهم نیست که چقدر داری مهم اینه تو چه راهی خرجش کنی.... اربعین برای من عوض شدن مسیر راهم شد چون تنها دعام همین بود ‏گرچه هنوزم کوتاهی دارم و خودسازی باید ادامه داشته باشه ولی خداروشکر میکنم که امام حسین دستمو گرفت میدونی چی میخام بگم .... این مسیر نجات اهل عالمه 🌷@salehinsorkheh🌷
‏‎ اربعین دوسال پیش با ون با ده نفر از اقوام رفتیم از نجف به سمت کربلا یهو چهار تا از آقایون عراقی با چماق اومدن جلوی ماشین ما رو گرفتن همه رو پیاده کردن فرستادن تو یه موکب به زور بهمون غذا داد .تا آخرش هم یه نفر بالای سرمون با چماق‏ وایستاد که همه رو بخوریم غذای عجیبی بود همه چی داشت فلفل دلمه و بامیه و کلم و لوبیا و رشته پلو و... ولی خیلی خوشمزه بود ‎ 🌷@salehinsorkheh🌷