#یادش_بخیر پارسال اولین سفرم به کربلا اونم اربعین بود، سر ظهر رسیدیم کربلا خیابونای کربلا برام ناآشنا بود فقط دنبال رفقا میرفتم گرما خیلی داشت اذیتم میکرد، ولی یهو سر چرخوندم حرم حضرت عباس رو دیدم همونجا خشکم زد...
این شعر اومد تو ذهنم؛
آمدمت که بنگرم گریه امان نمیدهد...
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر اربعین پارسال خیلی گرم بود رسیدیم به یه موکب عراقی به بهانه خوردن آب و چند دقیقه رفع خستگی نشستیم روی صندلی های کنار موکب، یکی از دوستان با کلاهش داشت خودشو باد میزد یهو یه پسر بچه عراقی اومد سمتش و با یه تیکه کارتن بادش میزد
از شدت ذوقش برای خدمتگزاری بغضم گرفت
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر اربعین ۹۶ با تعدادی از طلاب رفتیم کربلا، قبل از اینکه برسیم به نجف بین راه راننده ماشین مسیر رو به سمت شهر کوت عوض کردن همه تو ماشین به عربی و فارسی میگفتند یا اخی نجف نجف هذا فی مکان ماذا ما :))
بنده خدا راننده که میخواست زائران رو ببره خونش هی میگفت نجف نجف قبل از نجف؛ شام؛ استراحت؛ هی طلبه ها میگفتن: لا استراحت لا شام حرکت به سمت النجف :))
بالاخره ما رو برد خونش و الحمدلله نماز جماعتی خوندیم و شام رو خوردیم خواستیم پاشیم بریم به زور میخواست نگهمون داره هی بچه ها میگفتن حاجی ما استراحت کردیم بریم نجف صاحب خونه که همون راننده باشه میگف: لا؛ استراحت یعنی لا لا؛ خواب :))
بچه ها هم خندیدن گفتن تو ماشین لا لا میکنیم .
بالاخره با ناراحتی و گریه راضی شد ما رو ببره نجف و بچه ها که اولین بارشون بود همچین صحنه ای رو میدیدن تا آخر سفر همش به یاد اون راننده و مهمان نوازیش بودند.
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر سال اول برا زیارت اربعین سال ۹۳ با دوتا داداشام رفتیم،ازمرز مستقیم رفتیم کاظمین، تا از ماشین پیاده شدیم چند نفر چسبیدن به آقایون ما که کمتجربه بودیم واز ناامنی عراق مطلع ترسیدیم، بین خودشون دعوا افتاد من که عربی دست و پاشکسته میفهمیدم متوجه شدم
سر اینکه کدومشون مارو ببره خونش بحث میکنند!
همینطور که بحث میکردن ما رفتیم پیش شرطه ها و پرسیدیم جریان چیه و اونا گفتن اینا همش اینجا ایستادن و زوار رو میبرن خونه هاشون و مشکلی نیست و از ما خواستن باهاشون بریم،
دو دسته شدیم یه عدمون با دوتاشون رفتیم یه عده هم با اون یکی دوتا پسر جوون بودن،توراه یکیشون گفت میریم خونه ما و اون یکی گفت پدر این پسر بمن پول میده من زائر میبرم خونش!
رسیدیم خانم ها رفتیم طبقه بالا آقایون پایین،طبق رسم خوداعراب با آب پذیرایی شدیم سریع حوله آوردند وگفتند برید دوش بگیرید خستگیتون در بره، منکه سال اولم بود فقط نگاه میکردم
نمیتونستم درک کنم این همه مهرومحبت رو،بعد از اینکه دوش گرفتند،سفره انداختندشام آوردند برای هر فردچند نوع غذاپخته بودند شامخوردیم دخترا و عروس خونه که متوجه شدندمن عربی بلدم منو بردند اتاق عرسشون رو نشونم دادندو عکس های عروسیشونو...
وقت خواب جای همه رو انداختند و اعلام کردند
برای نماز صبح ماشین اوکی کردند مارو ببره حرم و اصرار داشتند که ما مجدد برای صبحونه برگردیم، ولی منو داداشام چون مرخصی نداشتیم کوله هامونو برداشتیم و بعد از نماز برنگشتیم بقیه افرادی که شب قبل با ما اومده بودند و اونایی که از قبل بودند مجدد رفتن خونه میزبان!
میزبان داندانپزشک بود
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر
اربعین ۹۸ بعد از پیاده روی مسیر بین نجف تا کربلا، وقتی وارد شهر کربلا شدیم نزدیک ساعت ۱ شب بود. جامون برای اسکان از قبل هماهنگ شده بود و قرار شد گروهی که بودیم در نهایت اونجا جمع بشیم. هنوز چند قدمی از عمود های ورودی شهر داخل نرفته بودیم که یه پیرزن خیلی مسن سر راهمونو گرفت آستین لباسامونو می کشید که بیاین امشب خونه من استراحت کنین.
ما هم دست و پا شکسته حالیش کردیم که دوستامون جای دیگه منتظرمون هستن. یهو زد زیر گریه میگفت پس من چیکار کنم؟ چجوری بدون زائر برم خونه؟ امشب زائر گیرم نیومده!
حالا هر کی هر چی میخواد بگه
یکی میگه اینا همایش های حکومتی ان، یکی میگه دولت ها پشتشن برای استفاده در جهت اهداف خودشون و خیلی مزخرفات دیگه!
اما اونایی که رفتن میدونن که فقط و فقط عشق تک تک آدما این عظمت رو ساخته.
اینا نمیدونن که هر کسی تو این مسیر فقط برای اینکه خدمتی کنه حتی التماس میکنه!
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر برات اربعین ۹۸ رو از امام رضا گرفتم و با داداشم راهی شدیم
نجف که رفتم زیارت حس آغوش پدر رو برام داشت همه گلایه هام، دعاهام فراموش کردم و زار زار گریه کردم
از نجف تا کربلا دو روز و نیم راه رفتیم هرچی داداشم گفت بیا ماشین بگیریم تو سختت میشه این همه راه بری
گفتم نه منم میخام این سختی های رفتن رو به جون بخرم به نیت ظهور، به نیابت از خانوادم، دوست و آشناهام قدم برداشتم، براشون دعا کردم، اونجا همه نوع ادم با هر تیپ و قیافه....پیر و جوون،سالم و معلول...فقط به عشق امام حسین این مسیر رو میرفتن
یه خانواده بودن یه چادر زده بودن و نون میپختن میگفتن ما همین بیشتر در توانمون نیس....
مهم نیست که چقدر داری مهم اینه تو چه راهی خرجش کنی....
اربعین برای من عوض شدن مسیر راهم شد چون تنها دعام همین بود
گرچه هنوزم کوتاهی دارم و خودسازی باید ادامه داشته باشه ولی خداروشکر میکنم که امام حسین دستمو گرفت
میدونی چی میخام بگم ....
این مسیر نجات اهل عالمه
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر
اربعین دوسال پیش با ون با ده نفر از اقوام رفتیم از نجف به سمت کربلا یهو چهار تا از آقایون عراقی با چماق اومدن جلوی ماشین ما رو گرفتن همه رو پیاده کردن فرستادن تو یه موکب به زور بهمون غذا داد .تا آخرش هم یه نفر بالای سرمون با چماق وایستاد که همه رو بخوریم
غذای عجیبی بود همه چی داشت فلفل دلمه و بامیه و کلم و لوبیا و رشته پلو و... ولی خیلی خوشمزه بود
#حب_الحسین_یجمعنا
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر
پارسال بین الحرمین دنبال آدرس پل امام حسین بودم، یه خادمی رو دیدم رفتم شروع کردم دست وپاشکسته عریی حرف زدن و پرسیدن آدرس، خادم گفت نمی خواد زحمت بکشی فارسی بگو ما هم ایرانی هستیم.😄
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر
سال اولی بود که میرفتیم کربلا خانوادگی بودیم و برای امنیت جایی که قراره بریم نگران بودیم،
این بود که یکی از آشناها گفتن یه خانواده عراقی از دوستاشون هستن، هم مهماننوازن هم مورد اطمینان، شماره و آدرسشون به ما دادن و عکس همسرم رو هم برای ایشون فرستادن
اول کربلا که رسیدیم مشغول پرسیدن آدرس بودیم که یکی زد رو شونه همسرم و به اسم صداش کرد،
ابومصطفی بود چند ساعتی اونجا منتظر ما بود
میگفت بچهدارین دنبال آدرس میگشتین خسته میشدین برای همین زودتر اومده بود دنبالمون؛
رفتیم خونشون خانومش و بچههاش که تقریبا همسن و سال دخترای من بودنمنتظرمون بودن
سفرهی شام خیلی سریع پهن کردن و حدود سه روز ما رو با مهماننوازیشون شرمنده کردن
خیلی زود بچهها باهم دوست شدن، اونها به دخترای من عربی یاد میدادن دخترای من هم به اونا فارسی یاد میدادن
این دوستی تا جایی رسید که چندین بار ما توی تهران میزبانشون بودیم حتی یکبار چونخیلی مشتاق سرسبزی و دریای شمال بودن با هم رفتیم شمال
از بعد این آشنایی هربار با خیال راحت اربعین راهی میشم، پیش خودم میگم هرجا خسته شدیم یا بچهها مریض شدن یا هر مشکل دیگهای مستقیم میریم خونه ابومصطفی، از ته قلب دعاشون میکنم.
پارسال که رفتیم از امزهرا (همسر ابومصطفی) شنیدم متاسفانه ابومصطفی درگیر یک بیماری شدن خیلی ناراحت بود امسال که توفیق کربلایی شدن نداشتم گفتم اینجا یادشون کنم و ازتون بخوام برای شفای ابومصطفی دعا کنید.
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر پارسال اربعین که خواهرم اینا رفتن بودن کربلا،شب واسه استراحت مهمان یه خانواده عراقی شده بودن،علاوه برپذیرایی و سنگ تمومی که براشون گذاشته بودن،
خواهرم میگفت این خانواده یه دختر کوچیک داشتن به اسم "زینب" که خیلی شیرین و بامزه بوده
میگفت وقت خداحافظی زینب خانوم تسبیح قشنگش رو آورده داده بهمون
وگفته هدیه بدید به کسی که کربلا نیومده 🥲
ومنی که تاحالا کربلا نرفتم وقتایی که دلم میگیره بااین تسبیح ذکر میگم و آرامش میگیرم و زینب خانوم رو دعا میکنم
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۶ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر اربعین پارسال، نزدیک ظهر تو یه موکب، یه عراقی با صدای بلند، به سختی با زبان فارسی می گفت: زائر ایرانی، بفرمایید قووووررررمه سبزززی.
غبطه خوردم که چقدر خالصانه به امام حسین خدمت میکنن. حتی غذای مورد علاقه ما ایرانی ها رو درست کرده بودن.
#اربعین
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۷ شهریور ۱۴۰۲
#یادش_بخیر ازمرزچزابه حرکت کردیم به العماره رسیدیم،مردم باگرز وتبروچوب میومدند جلو ون واتوبوس وسواری های زواررامیگرفتند و میگفتند زوارحسین(ع)بایدخونه من شام بخورند.باورتون میشه که دعواشون بودسراینکه بیشتر زوارببرند خونه هاشون.تازه زن ودخترانشون جدا گانه به زن وبچه هامیرسیدند.
#تعلیم_تربیت
#صالحین_سرخه
🌷@salehinsorkheh🌷
۷ شهریور ۱۴۰۲