#روایت_هفدهم
#شهید_محمد_مهدی_نعمه
💠 قسمت اول روایت
🔺شهید محمد مهدی نعمه، طلبه بود، دامادشون با سید صفیالدین هاشمی شهید شد، خبر شهادت دامادشون رو که شنید با دلی داغدیده اومد از پدر اجازه گرفت.
به محمدمهدی خبر دادن که دو روز دیگه باید بری جبهه جنوب، اومد خداحافظی کرد رفت، مثل اینکه نتونسته بود با پدر خداحافظی کنه.💔
▪️ به برادرش گفت یه عکس از من بگیر و این آخرین عکس میشه، فقط سلام من رو به بالا برسون ازش خداحافظی نکردم.
در مسجد تامری با دو نفر از رفق با هم بودن که رژیم کودک کش صهیونسیتی مسجد رو با موشک میزنه و این یه عزیز مجاهد به شهادت میرسن.😭
سه روز بعد از رفتنش این اتفاق میفته، پدر میگه موقع نماز مسجد رو بمباران میکنند و بچه ها شهید میشن.😢
روز شهادت محمدمهدی اذان ساعت ۱۱:۲۱ دقیقه بود و این سه عزیز در ساعت ۱۱:۳۷ دقیقه شهید شدن، پدر میگه قطعا پسرم در حال عبادت بوده و شهید شده چون تو این وقت همیشه مشغول عبادت و نماز بود.😔
🔻 شب بود خبر شهادت محمدمهدی اومد که برادرش بابا رو صدا زد و خبر رو به بابا داد، همسر بلال (داماد خانواده که در مورد ایشون هم خواهم نوشت) هم خبر برادر رو شنید و بیهوش شد، بلال وصیت کرده بود که دایی (محمدمهدی) کارهای بچههای بلال رو رتق و فتق کنه.
🟢 شهید به نماز خیلی اهمیت میداد، محمدمهدی بعد از هر نماز دستهاش رو روی چشم میگذاشت و آیت الکرسی میخوند، میگفت این چشمها بعضی وقتها گناه کرده و باید جبران کرد.
#راوی_مقاومت🎙
#لبنان_مقاوم✊
#شهید_محمد_مهدی_نعمه🥀
🌐 فانوس قرن:
http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89