eitaa logo
سلمان رئوفی
5.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆غرب تشنه فقه و فلسفه اسلامی 👈امروز حقاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهایى كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛ 👈اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دموكراسى نميتواند پر كند، 👈كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند. 👈👈اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. 🔅از مرحوم دكتر زرياب كه هم‌دانشگاهیِ مسلطِ خوبى بود، هم طلبه‌ى خوبى بود ـ ايشان دوره‌ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل میكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه 🔅يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، 🔅بعد كه برگشته بود، گفته بود 👈👈👈امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. 🔅شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛ 🔅ملاصدرا حكمت الهى است. 👈👈میگويد من میبينم امروز اينها تشنه‌ى ملاصدرا و شيخ انصارى‌اند. 👈👈اين برداشتِ يك استاد غرب‌شناسِ زبان‌دانِ مسلط به چند زبان اروپایى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است. 🔆در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها ۱۳۸۶/۷/۹ @salmanraoofi
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
چراغ راه.pdf
2.93M
📌 | وصیت‌نامه حضرت آیت الله مصباح یزدی که لحظاتی دیگر در مراسم بزرگداشت هفتمین روز ارتحال ایشان قرائت خواهد شد. 🏴 @mesbahyazdi_ir
🔸 (71) تارةً اخری: حقّ در مقابل باطل در نسبتِ به جریان کلّی آفرینش است؛ یعنی ذات مقدّس پروردگار آفرینش را با یک ساختی، با یک نظمی، با یک هندسۀ معیّنی بوجود آورده است. این هندسۀ معیّن مثل یک جریانی است، یک فرایندی است که از اوّل عالم شروع شده است تا آخر عالم هم همان‌طور ادامه پیدا خواهد کرد و یک سرِ مو از آنچه که ساخت الهی است تخلّف و تخطّی هم نخواهد شد. سنن الهی داخل در این مجموعه هستند؛ یعنی این نظم الهی، یعنی مجموع سنن و قوانین و نوامیس الهی. که اینها تخلّف ناپذیرند: «و لن‌تَجِد لسنّة الله تبدیلا». که غلبۀ کلمۀ حق بر کلمۀ باطل از این قبیل است، غلبۀ پیروان حق بر پیروان باطل از این قبیل است، غلبۀ خیر بر شرّ در نهایت از این قبیل است. اینها سنن الهی است، ساخت الهی است. خدای متعال عالم را با این ساخت، با این هندسه آفریده است و بدون تردید این‌طوری خواهد شد؛ چه در برهه‌های مختلف از زمان، چه در نهایتِ زمان، که به طور مطلق این‌طور خواهد شد. مقابل این، باطل است. باطل چیست؟ باطل آن نظم فراهم‌آوردۀ شیطانی است که بنا دارد در این نظم الهی اختلال ایجاد کند! چون شیطان گفت: فبعزّتک لاُغویَنَّهم أجمعین، این راهی که تو در مقابل بشر ترسیم‌کردی و خلقت را و آفرینش را بر اساس آن قراردادی، من نمی‌گذارم این راه پیموده بشود، قطعش می‌کنم! خدای متعال هم فرمود: نمی‌توانی. آن راه، راه شیطان است. شیطان تلاش خودش را می‌کند. این راهِ شیطانی است. همۀ روشها و نظمهای باطلی که بر خلاف آن سنن الهی است مثل غلبۀ باطل در مواردی گوناگون، این، مظهر باطل است، باطل، به این معناست. تارةً ثالثة: حقّ، ناظر به ارزشها و قِیَمی است که خدای متعال مقرّر کرده است که انسانی در زندگیش با اراده و با تلاش خود و با کار خود به یک سرمنزلی می‌رسد، سعی کند آن قِیَم و آن ارزشها را در خودش بوجود بیاورد. آن قِیم، قِیم الهی، حق است؛ مثل صدق، مثل شجاعت، مثل ایمان، مثل جهاد، مثل وفا، بقیۀ صفات و خلقیاتی که وجود دارد، اینها قِیَم الهی است. مقابل این، باطل است که همان جنود شیطان باشند که در جنود عقل و جنود جهل، در روایت معروف کافی وجود دارد. حق در اینجا به معنای ثبات و بقاء و دوام و تحقّق است، به اعتبار اینکه این ارزشها منطبق است با ساخت کلّی خلقت، متناسب با آن بنای کلّی خلقت است؛ لذا انسان اگر خودش را به آن ارزشها برساند، در جریان صحیح خلقت قرار خواهد گرفت. باطل یعنی آن چیزهای مقابل، آنهایی که زائل می‌شود، نابود می‌شود، به آتش قهرِ الهی خواهد سوخت. باطل به این معناست. تارةً رابعة- که این آخری است- حقّ و باطل در احکام و مجعولات و مقرّراتی است که بر اساس این ارزشها و بر اساس آن ساخت کلّیِ آفرینش از طرف شرع مقدّس برای تکلیف بندگان معیّن می‌شود . حق آن چیزی است که منطبق است با همان ارزشها، شارع مقدّس اینها را معیّن کرده؛ بکن و نکن. باطل نقطۀ مقابلش است، نکردنِ شایسته‌ها و انجام‌دادن ناشایسته‌ها. گاهی حق و باطلِ به این معناست. در همۀ این مراحل چهارگانه وقتی نگاه می‌کنید، حق را می‌بینید که یک حقیقتی تحتش است، یک معنایی، یک مضمونی، یک فایده‌ای، و به خاطر همان، ثبات و ماندگاری و اصالت در آن بر خلاف باطل است. در همۀ این موارد چهارگانه باطل در واقعْ پوچ است، در واقعْ نبود است، در واقعْ پندار و ظاهر است به چشم می‌آید امّا در باطن چیزی نیست لذا ماندنی هم نیست. آیۀ شریفۀ سورۀ رعد «کذلک یضرب الله الحق و الباطل»، به نظر من آیۀ پرمعنایی است که معنای حق و معنای باطل را در همۀ این زمینه‌ها را روشن می‌کند: «أنزَل من السماء ماءً فسالَت أودیةٌ بقَدَرِها فاحتَمَل السّیلُ زبداً رابیاً و ممّا یوقِدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ أو متاعٍ زبدٌ مثلُه»، تشبیه می‌کند آبی را که از آسمان می‌آید، رودخانه‌ها از این آب به قدر ظرفیّتشان پر می‌شوند. بعد روی آب - که حقیقت، این آب است، واقعیت همین آبی است که از آسمان آمده - که نگاه می‌کنید، کف مشاهده می‌کنید! فاحتمل السیل زبداً رابیاً. عین همین قضیه در جای دیگر هم هست: «و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أو متاعٍ زبدٌ مثله، طلا و نقره را وقتی در کوره می‌جوشانند و ذوب می‌کنند، حقیقت، طلاست؛ حقیقت، نقره است امّا روی آن را ‌می‌بینید کف است! کذلک یَضرب الله الحق و الباطل. خدا حق و باطل را این‌طور بیان می‌کند. آن آب، حق است. آن کفِ روی آب که در واقع هیچ چیزی نیست- در حالی که دیده می‌شود- آن، باطل است. آن طلا و نقره‌ای که در کوره است و شما ذوب کردید، آن حق است، و حقیقت، طلاست. آنچه که واقعیت دارد و آنچه که حقیقت دارد، آن طلاست، آن نقره است، آن فلزِّ قیمتی است، یا آن مس است، آنچه که روی آن دیده می‌شود آن باطل است؛ کفی است، هیچ چیزی نیست در واقع، اصلاً به حساب نمی‌آید، چیزی نیست در واقع، در حالی که یک چیزی شما می‌بینید! این، درست معنای حق و باطل را در همۀ این چهار مرحله‌ای که عرض کردیم، مشخّص می‌کند. در این نکته را اگر مداقّه کنید، یک حرف حقیقی است، یک حرفِ منطقی است. هر چه به آیات قرآن در مورد حق و باطل بیشتر مراجعه کنید و تأمّل کنید، این معنا بیشتر در ذهن راسخ می‌شود و جا می‌گیرد. این یک حرف خطابی و منبری نیست. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
باسمه تعالی 🔆برای تشخیص به چه اموری توجه کنیم: ۱/بین روش تدریس، روش پژوهش و تحقیق تفاوت بگذارید ۲/ به روش موضوع شناسی استاد توجه کنید آیا با لغت یا با عرف یا با اقوال فقها یا با نظر کارشناسان موضوع را مشخص و تعیین میکند ۳/ در چه حدی و به چه روشی به مباحث رجالی توجه میکند ۴/ به چه روشی ظهورگیری میکند ۱)عرفی، ۲)قانونی، ۳)توجه به زمینه های تاریخی و ظهورگیری ۵/ عقل چه نقشی در دستگاه استنباط فقهی استاد دارد خصوصا به صورت پنهان ۶/ عرف چه استفاده هایی در روش استنباط استاد دارد ۷/ سیره چگونه و در چه مواردی مورد استفاده قرار می‌گیرد ۸/ روش و روند ظهورگیری چگونه است ۹/ روش و روند جمع بین تعارض اخبار چگونه است ۱۰/ بین فقه و اصول چه تعاملی برقرار است برای متوجه شدن بهتر مباحث دروس مکتب شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری ره را استماع کنید در دروس مکتب شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری ره این مباحث را به صورت دقیق،"عمیق و کامل بررسی شده است @salmanraoofi
🔸 (72) باطل را خواستیم در قرآن معنا کنیم. حال، بیاییم سراغ آیۀ مورد نظر خودمان، در آیۀ شریفه می‌فرماید: «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». باطل چیست؟ در مقرّرات مربوط به تعامل انسانها، یک احکامی است، یک حقایقی است که اینها برخواستۀ از آن ارزشهاست، آنها حق است. یک نوع ارتباطی است که متضاد با آن ارزشهاست، اینها باطل است؛ یعنی شما وقتي به ارزشهای اسلامی بنگرید، عدل یکی از ارزشهاست (مثلاً)، برادری بین مسلمانها یکی از ارزشهاست، رشد و رواج معنویت در بین جوامع انسانی جزو ارزشهاست. مقرّراتی وجود دارد که با اینها سازگار است، اینها می‌شوند مقرّرات حقّه. مقرّراتی وجود دارند که با اینها متضاد است، اینها می‌شوند مقرّرات باطله. د ر همۀ زمینه‌های زندگی از جمله در اسباب تعامل مالی؛ یعنی دایره را همین‌طور با وسعت خودش ببینید، بخشی از این دایره، مبادلات مالی انسانهاست. در اینجا هم حق به همان معنا که گفتیم، جریان دارد، باطل هم به همان معنا جریان دارد. پس معامله‌ای که تُعَدُّ باطلاً فی نظر الشرع یا آن کسبی که تعدّ باطلاً فی نظر الشرع، آن عبارت است از آن کسبی که با ارزشهای اسلامی، با اهداف اسلامی، با مقرّرات عامّۀ اسلامی برای حیات جامعۀ اسلامی مغایرت و ضدیّت داشته باشد. هر چه از این قبیل بود، این می‌شود باطل. لذا در تفاسیر ما و در روایات ما همین آیۀ شریفه را به بعضی از مصادیقِ آن، تطبیق کردند؛ مثل قِمار، قِمار باطل است. باطل، عبارةٌ اخرای قِمار نیست! لکن قِمار یکی از مصادیق باطل است. رشوه یکی از مصادیق باطل است. غصب و ظلم یکی از مصادیق باطل است. این، مفرداتِ این آیه بود که عرض شد. و امّا مستفاد از جمله و ترکیب آیه چیست؟ بنا بر آنچه گفتیم مستفاد از مجموعِ این آیه این است که نهی می‌کند از اکل مال به باطل؛ بدين معنا که: آن وسیلۀ باطلی که موجب تملّکِ شما بر یک مالی می‌شود، از آن باید اجتناب کنید. آن وسیله، آن معامله، آن چیزی که سبب نقل و انتقال است، اگر چنانچه از باطل است، بایستی از آن اجتناب بکنید. اوّل من کلمات دو سه نفر از مفسّرین را عرض کنم که از آیه، همین معنا را فهمیدند. یکی مرحوم آقای طباطبایی (رضوان‌الله‌علیه) است در تفسیر شریف المیزان. ایشان بعد از آن که معنای «أموالکم» و «بینکم» را همان‌طور که دیروز عرض کردیم، ذکر می‌کنند، می‌فرماید: فتُفید الجملة («لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل») النهیَ عن المعاملات الناقلة، نهی را نهی از معامله می‌گیرد؛ یعنی اینجا با اینکه «لاتأکلوا» است، نهی از اکل است، امّا ایشان می‌فرمایند: این نهی در واقع، نهی از آن سببی است که منجر به اکل می‌شود، نهی از معامله است. فتفید النهی عن المعاملات الناقلة التی لاتسوغ المجتَمَع إلی سعادتِه و نَجاتِه (شاید نَجاحِه درست باشد). آن معاملاتی که اجتماع را، جامعۀ مسلمین را به سعادت نمی‌رساند، به نجات و نجاح نمی‌رساند، این معاملات، معاملات باطله است. نهی از این معاملات است. بل تَضُرُّها و تجُرُّها إلی الفساد و الهِلاک. آن معاملاتی که او را به فساد و هلاک می‌رساند. این فرمایش آقای طباطبایی صریح در این معناست که ايشان نهی در این آیۀ شریفه را در واقع، نهی از سببِ اکل می‌دانند، هر چند به ظاهر، نهی از اکل است. آن چیزی که موجب می‌شود که این تملّک، برای طرفین معامله واقع بشود. البته خود ایشان مصداق این باطل را بعداً ذکر می‌کنند: و هی المعاملات الباطلة فی نظر الدین کالربا و القمار، كه ما البته این را قبول نداریم که مصداق این چیزی که ایشان گفتند معاملاتی که موجب می‌شود که جامعه از نجات خود، نجاح خود، سعادت خود دور بیفتد، این، عبارت است از همان چیزهایی که در شرع مقدّس به حرمتش تصریح شده است، این، محلّ مناقشه است. ابن کثیر هم که از مفسّرین قدیمی اهل سنّت است، همین را از آیۀ شریفه فهمیده است. حرف او در تفسیر ابن کثیر این است: کأنّه یقول: لاتَتَعاطَوا الأسبابَ المحرّمة فی اکتِساب الأموال. ايشان در اینجا «تأکلوا» را که نهی از اکل است، معنا می‌کند به «لاتَتَعاطوا»، تعاطی نکنید، داد و ستد نکنید و نپذیرید اسبابِ محرّمۀ اکتساب را. لکنَ المتاجِر المشروعة التی تکون عن تراضٍ منکم، آنها اشکال ندارد. «إلّا أن تکون تجارةً عن تراض». قرطبی یکی دیگر از مفسّرین معروف است، او هم عیناً همین معنا را از آیۀ شریفه استفاده کرده، عبارت او این است: فهی دلیلٌ علی أنّ الباطل فی المعاملات لایَجوز. او می‌گوید: از این آیه فهمیده می‌شود که معاملۀ باطل جایز نیست. و لیسَ فیها تعیینُ الباطل. البته در این آیه او می‌گوید: «تعیین نشده است که باطل چیست؟ همین قدر می‌گوید که معاملۀ باطل جایز نیست». حق با اوست، تعیین باطل در این آیۀ شریفه نشده است. امام(رضوان‌الله‌علیه) نه در اینجا، در باب معاطات به این آیۀ شریفه استدلال می‌کنند، البته بعد استدلال را ردّ می‌کنند از جهت دیگری، امّا فهمِ ایشان از این آیه کاملاً فهمیده می‌شود. ایشان هم این‌طوری ذکر می‌کنند، عبارت ایشان این است: ما می‌توانیم برای لزومِ معاطات، استفاده کنیم از جملۀ مستثنی منه؛ یعنی «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل ...». ایشان می‌گویند: هم می‌توانیم از مستثنی استفاده کنیم این معنا را، هم از مستثنی منه می‌توانیم استفاده کنیم. البته بعد به اين بيان اشکال می‌کنند. این بیان این است، این‌طوری ما از مستثنی منه یعنی همین «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» استفاده کنیم: أن یُراد بالنهی عن أکلِ المالِ بالباطل سلب سببيّته. می‌گویند: اینکه می‌گوید: أکل مال به باطل نکن، می‌خواهد بگوید که باطل، سببیّت ندارد برای نقل و انتقال. و إلّا اگر سببیّت داشت، نقل و انتقال واقع می‌شد، نهی از اکل ما یحصُل فی ید الإنسان بسببٍ باطل است، معنایش این است که آن سببِ باطل موجب تسبیب نقل و انتقال نشده است. پس شرعاً ممضی و نافذ نیست. «أن یُراد بالنهی عن أکل المال بالباطل سلبُ سببیّة الباطل للنّقل و التملیک». بعد می‌فرمایند: در این جمله و همچنین در جملۀ مستثنی منه، می‌خواهد بگوید که شرعاً نافذ نیست. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
هدایت شده از میرهاشم حسینی
▪️ضمن عرض تسلیت به مناسبت دوازدهمین سالگرد شمسی رحلت آیت الله مجتهدی(ره) به اطلاع میرساند: 🔰سخنرانی استاد میرهاشم حسینی ⏰ ساعت 7:10 صبح / سه شنبه 23 دی‌ماه 📻 از رادیو قرآن ♦️به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله مجتهدی(ره) بصورت زنده پخش میگردد. 👈 شادی روح استاد عزیزمان حمد و صلواتی قرائت بفرمایید
استاد هست یا نیست ؟؟‌ حضرت علامه حسن زاده آملی می فرمودند: من خدمت آیت الله کشمیری که رسیدم، شکوه کردم که کسی نیست نیاز ما را برطرف کند. کسی نیست ما در محضرش تربیت شویم. دیگر قاضی ها و ملاحسین قلی همدانی ها نیستند. جناب آقای کشمیری به من فرمودند که آقای حسن زاده، خودتان را گول نزنید. من عرض کردم نمی دانم شما به چه جهتی می فرمایید که می خواهیم خودمان را گول بزنیم؟ ایشان فرمود: شما وقتی که وارد حوزه شدید، همان آغاز در حد مقدمات بودید. نیاز داشتید به استادی که به شما صرف و نحو یاد دهد. نبود؟ بود. همان زمان نیاز به این نداشتید که کسی به شما کفایه یاد دهد. در نتیجه در آن موقع برای شما استاد کفایه گو اصلاً مطرح نبود. چون شما در آن حدّ نبودید. در حدّ مقدمات و صرف و نحو بودید و در همان زمان، استادش کنارش بود. همین گونه پله پله که بالا آمدید، استاد آن مرحله در کنار شما بود. الآن هم نگویید نیست. منتها شما خودتان را یک مقدار نگاه کنید. چه مقدار فاصله بین علم و عمل را کم کردید و چه مقدار با این ملکوت رو راست هستید؟ مطمئناً اگر آن چه را که می دانید، در مقام عمل پایبند باشید، این باب واسع الهی و این دار رحمت ربانی، شما را باز نخواهد گذاشت. هیچ منع و بخلی نیست. استاد هست، اگر برای ما استاد نیست، معلوم می شود که ما شرایط مربوطه را هنوز فراهم نکرده ایم، باید فاصله بین علم و عمل کم شود و در کنار این ها هم واقعاً سر به سجده بگذاریم و در نیمه های شب، صادقانه از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که راه را برایمان باز کند. درست است که از آن طرف، ناز است. اما نیاز ما باید در کنار آن ناز، ضمیمه شود تا بالاخره به جایی منتهی شود. این که نمی رسیم برای این است که مناسب این نظام نیستیم و خودمان را با این نظام تنظیم نکرده ایم. به نقل از آیت الله حسن رمضانی @salmanraoofi
🔸 (73) در یک عبارت دیگر هم بعد از مقداری بحث در مورد اينكه: آیا استثناء «إلّا أن تکون تجارة عن تراض»، استثنای متصل است یا استثنای منقطع؟ آنجا هم ایشان می‌فرمایند: «فلافرقَ بین الإتصال و الإنقطاع فی دلالة الآیة عرفاً علی أنّ الباطل لبطلانه سَقط عن السّببیّة، أو صار موجباً لحرمة الأکل ممّا حَصل منه». بنابراین، این معنایی که ما می‌خواهیم از این آیه استفاده کنیم، غریب از ذهن بزرگان نیست. هم مرحوم آقای طباطبایی این را به آن صورت بیان کردند، هم امام(رضوان‌الله‌علیه)، هم مفسّرین گذشته، این معنا را بیان کردند. ما آنچه که از این آیه استفاده می‌کنیم، با اینکه به این صورت، با این استدلال، در کلمات فقهاء مورد بحث قرار نگرفته است- این‌طور که قاعدۀ کلّی از آن استفاده کنیم- بنابراین، این قاعدۀ کلیه را استفاده می‌کنیم که: «کلّ معاملةٍ تُعدُّ باطلةً فهی حرامٌ وضعیٌ». قدر متیقّنش، اين است: هر معامله‌ای که بتوانیم عنوان باطل را بر آن احراز کنیم، بتوانیم بارکنیم عنوان باطل را بر آن. می‌رسیم به این که معنای باطل را فهمیدیم، امّا چطور بطلان یک معامله احراز می‌شود؟ آیا بطلان یک معامله متوقّف بر این است که در روایات خاصّ و ادلّۀ خاصّه، بخصوص حرمتِ آن معامله یا فساد آن معامله تصریح شده باشد؟ مثل معاملۀ ربوی، مثل معاملۀ خمر، مثل معاملۀ غش. بلاشک این‌طور نیست؛ چون باطل یک معنای عامّ است، در یک مواردی تصریح می‌شود به أنّ هذا باطلٌ، پس یَتَفرّع علیه که آن معامله فاسد است. ی ک جاهایی هم ممکن است تصریح نشود، معاملاتی پیش بیاید که باطل باشد. معیار فساد معامله، باطل‌بودن و ناحق‌بودنِ معامله است به نظر عرف متشرّع، نمی‌گوییم به نظر عرف. البته امام(رضوان‌الله‌علیه) در خلالِ فرمایشاتشان یک‌جا به نحو اشاره و گذرا می‌گویند: آنچه عرفاً باطل بحساب بیاید؛ لذا ایشان می‌گویند: فسخِ معاطات یک عمل لغو است. وقتی معاطات، معاملۀ لازمی است، معاملۀ مورد قبولی است، فسخِ آن، عملِ لغوی است! پس باطل است. لذا باطل را به نظر عرف می‌گیرند. ما گمانمان این است که: کلّما یَعُدُّه العرف بطور مطلق باطلاً، لایکون باطلاً! بلکه عرف متشرعّه، عرف مؤمنین؛ چون خطاب در اوّل آیه، «یا أیّها الذین آمنوا» است. در فضای متشرّعه اگر چیزی باطل به حساب آمد، خلاف حق به حساب آمد، این معامله می‌شود فاسد. مثل اینکه یک معامله‌ای را انجام بدهند که موجب بشود یک اختلاف طبقاتیِ عظیم و عمیقی بوجود بیاید. این، موجب فساد است و بر خلاف حدود و مقرّرات و ارزشهای کلّی جامعه است. این، می‌شود معاملۀ باطل. یا یک معامله‌ای است که اگر انجام بگیرد، عدّۀ زیادی از مردم بر اساس آن متضرّر خواهند شد! یک خرید و فروش است، امّا همین خرید و فروش اگر انجام گرفت، جمعِ کثیری از مردم متضرّر خواهند شد! این، می‌شود باطل. پس باطل به نگاه عقلای در محیط شرع، در محیط توحید. و إلّا ممکن است که در یک جامعۀ سرمایه‌داری مثلاً با توجّه به ارزشهای آنها یک معامله‌ای اصلاً باطل نباشد، حق هم باشد، امّا با ارزشهای اسلامی آن معامله باطل به حساب بیاید. عملِ باطل، عمل ناحق به حساب بیاید. نمی‌توانیم بگوییم این معامله صحیح است- البته عقلای امریکایی، عقلاء سرمایه‌داری هم عقلائند، اگرچه عقل درستی ندارند! امّا جزو عقلاء محسوب می‌شوند- نمی‌شود گفت: چون عرفِ عقلاء این معامله را عقلائی می‌داند و حق می‌داند و باطل نمی‌داند، پس ما بگوییم که «لاتأکلوا أموالکم» شامل این نمی‌شود. نه، به نظر می‌رسد، لااقل قدر متیقّن این است که اگر بخواهیم یک قاعده‌ای درست کنیم که همه جا این قاعده ساری و جاری باشد، آن معاملاتی که یُعدّ باطلاً، در نظر عرف متشرعه. اكثر مثالهایش، قمار و رشوه و غش و از این قبیل محرّمات است. اگرچه خود قمار که در روایات بالخصوص ذکر شده است، خیلی از عقلای عالم آن را معاملۀ عقلائی می‌دانند، باطل هم نمی‌دانند! می‌نشینند قماربازی می‌کنند، افتخار هم می‌کنند! پس پیداست که آن را باطل نمی‌دانند، امّا شرع آن را باطل می‌داند. در اعتبارات شرعی، در محیط شرعی، محیط توحیدی، این باطل است. بنابراین، مضمونِ آیه این شد که: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل»، هر معامله‌ای که تُعدُّ باطلاً- با همین بیانی که عرض کردیم- این معامله، معاملۀ صحیحی نیست؛ یعنی حرام وضعی است، یعنی فاسد است. آیا می‌شود از این حرمت تکلیفی را هم استفاده کرد؟ بنابراین، هر آن چیزی که منطبق نیست و یا متضاد است با آن ارزشهای شرعیِ مقرّرِ قطعی، هر معامله‌ای که با اینها منطبق نباشد، می‌شود باطل. اکل به آن معامله، اکل مال به باطل است، نهی شده است. حرمت وضعی، یعنی: این معامله باطل است. اين قدر متیقّن است. آیا حرام تکلیفی هم هست یا نه؟ حرمت تکلیفی را علی الظاهر نمی‌شود از این راه تمام کرد. حرمت وضعی را نتیجه می‌دهد؛ چون اکل مال به باطل وقتی منهیٌ عنه شد، آن نهی از اکل مال، نشانۀ نهی از این معامله است و قدر متیقّن، حرمت وضعی است که همان فساد است. ما در باب نهی از معاملات به لسان نهی عرض کردیم: اگر قرینه داشته باشیم که مراد حرمت تکلیفی است، حمل بر آن می‌کنیم. اگر قرینه داشته باشیم بر اینکه مراد، حرمت وضعی است، حمل بر آن می‌کنیم. اگر قرینه‌ای هم بر طرفین نبود، حرمتِ وضعی را می‌گوییم؛ چون این، قدرِ متیقّن است. حرمت تکلیفی را به اصل، نفی می‌کنیم. بنابراین، در باب این آیه قول به حرمت تکلیفی مشکل است. نمی‌شود گفت این‌طور معامله‌ای حرامٌ تکلیفاً. امّا حرامٌ وضعاً. بنابراین، از این آیه هم این قاعدۀ کلیه بدست آمد که هر معامله‌ای که «تُعَدّ باطلاً و تکون غیرَ حقٍ» با همان معیارهای اسلامی، این معامله، فاسدٌ و غیرُ موجبٍ لسببیّة النقل و الإنتقال. تا برسیم به مطلب بعد. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
هدایت شده از روزنه
یک گلایه مهم از انجمن سیاسی حوزه @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 برای آقای فیرحی به عنوان یکی از تئوریسین های جریان زاویه دار، جلسه پاسداشت بزرگی بر پا کرد در مورد ارتحال عالمان انقلابی مانند آیت الله محمد یزدی و علامه مصباح هیچ تحرکی از آنها ندیدیم. آیا این عزیزان به حوزه کاری انجمن ربطی نداشتند؟ یا خدای ناکرده آن انجمن به حیطه فکری انقلاب نامرتبط شده است؟ البته هیچ اشکالی ندارد که متولیان این انجمن طبق مبنای خود عمل کنند، تفکر آزاد است. اما اشکال اساسی آنجا وارد می شود که چرا یک تفکر خاص باید در انجمنی که متعلق به کل حوزه است حاکم باشد؟ چرا جریان انقلابی قم در این مجموعه امکان طرح بحث ندارد؟ چرا بدنه حوزه نباید بداند که در آنجا چه می گذرد؟ وقتی از نفوذ برخی تفکرات زاویه دار در برخی نهادهای حوزوی و و احساس نگرانی می شود، برای آن شاهد مثال خارجی داریم. جناب آقای (زید عزه) خوب است در این مورد عنایتی فرمایند. برای حوزه زیبنده نیست. @rozaneebefarda
هدایت شده از میرهاشم حسینی
AEVideoToAudio1610524292861.mp3
6.14M
🎙فایل صوتی سخنان 🔰 استاد میرهاشم حسینی 📻 در رادیو قرآن ♦️به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله مجتهدی(ره) ---------- 📬 تنها کانال رسمی استاد میرهاشم حسینی ▫️اينستاگرام https://www.instagram.com/Mirhashem_ir ▫️ايتا https://eitaa.com/Mirhashem_ir ▫️روبیکا https://rubika.ir/Mirhashem_ir
۱ سلام علیکم همانطور که در مقاله اشاره کردید تعداد این علوم و مقدار احتیاج به آنها و جای استفاده و زمان استفاده و روش استفاده بحث های زیادی باید شود. برای اجتهاد : بهترین و غنی ترین و قوی ترین منابع و کتاب های قدیم و جدید برای مطالعه ۱- ۲- و و ۳- (، و ) ۴- ۵- ۶- ۷- ۸- ۹- ۱۰- و ۱۱- علم ۱۲- مطالعه بعضی علوم روز (مثلا کتاب های ارایه شده در طرح ولایت موسسه ایت الله مصباح و ..) چه کتاب هایی معرفی میکنید. ۱- در صرف: کتاب آموزش پیشرفته دانش صرف ، تالیف حجت الاسلام عبدالرسول کشمیری. ۲- در نحو: کتاب اعراب القرآن محی الدین درویش چرا که لغت نحو و بلاغت را با هم دارد و مختصر و مفید است. در اصول و فلسفه نحو غیر از کتاب الاقتراح سیوطی کتابی نمیشناسم ولی توصیه بنده اطلاع از هرمونوتیک و کار بروی نحوه ظهور گیری آیت الله بروجردی است. در هرمونوتیک هم کتاب حجت الاسلام و المسلمین آقای احمد واعظی کتاب معتبر و خوبیست. ۳- بلاغت: کتب علامه همایی و کتاب بسیار بسیار مهم دراسة و نقد فی مسائل بلاغیة هامه محمدصادق فاضلی ۴- لغت کتاب مقاییس اللغة و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم محقق بزرگوار مصطفوی و کتابی که اخیرا از دروس حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن وکیلی در علم لغت منتشر شده ۵- منطق ارسطویی: رهبر خرد، اساس الاقتباس خواجه نصیر، معیار دانش عسکری سلیمانی امیری، منطقیات فارابی چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی، و کتاب مهم مناهج الاستدلال علی ربانی گلپایگانی چاپ موسسه کلام آیت الله سبحانی که جامعه المصطفی تجدید چاپ کرده است. ۶- منطق جدید: اطلاعی ندارم ۷- منطق فازی: کتابی پیدا نکردم ۸- فلسفه: حتما و حتما از پایه پنج با برنامه استاد امینی نژاد شروع به خواندن فلسفه کنید البته علاقه و استعداد خود را در نظر بگیرید. ۹- کلام: کلام قدیم مطلع نیستم اما شنیدم که رهنامه ویژه نامه خوبی در این باره ارائه داده است در کلام جدید هم کتاب آقای حسن یوسفیان شنیدم کتاب خوبیست ۱۰- در تفسیر و علوم قرآن: کتابهای آیت الله معرفت در زمینه علوم قرآن معروف است و خوب این کتابها هم از نظر بنده بسیار مهم است در علوم قرآن: ۱/ روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان علی الاوسی ۲/ علامه طباطبایی و نقد حدیث خانم شادی نفیسی ۳/ کتاب تفسیر قرآن به قرآن حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن وکیلی در تفسیر: تفاسیر ۱/انوار درخشان، ۲/المیزان و ۳/تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امام خمینی ره چاپ موسسه کوثر مربوط به نشر آثار امام خمینی ره و ۴/ جلسات صوتی مقدمات تفسیر استاد امینی نژاد در 20 جلسه ۵/همچنین تبیان موضوعی جلد 13 موضوع قرآن در کلام امام خمینی ره و ۶/ جلد اول تفسیر تسنیم علامه جوادی آملی ۱۱- علم تاریخ: ۱/ دوره تاریخ علامه سید مرتضی العاملی در سیره پیامبر و امیرالمومنین علیهم السلام و ۲/ دوره تاریخ حجت الاسلام هادی یوسفی و ۳/ کتب تاریخی خانم مرضیه محمد زاده چاپ دلیل ما، البته کتابهای متفرقه بسیاری هست که خود مجال دیگری میطلبد ۱۲- در علوم روز و مباحث روز بسته به هدف طلبه دارد ولی به نظرم مطالعه کتب موضوعی کار شده از صحبتهای متعلق به دفتر نشر آثار، خواندنش بسیار بسیار لازم است و بعد کتب شهید مطهری و بعد بسته به هدف طلبه است. @salmanraoofi
۲ سلام علیکم 🌟1- آیا کتاب های رسمی حوزه کفایت میکند یا خیر؟ 👈پاسخ: کتاب های رسمی حوزه لازم است اما کافی نیست. بنابر این باید کنار کتب رسمی حوزوی کتابهای دیگری را برای مطالعه داشت. 👈در این کتابهای کمکی باید سه نکته لحاظ شود 👈نکته اول: استعداد فرد مطالعه کننده، فرد نباید کتابی را که هنوز مناسب سطح علمی او نیست برای مطالعه انتخاب کند تا دچار زدگی و خستگی علمی نشود 👈نکته دوم: باید کتابی که ما را با اقوال مختلف آشنا کند انتخاب کنیم تا ماده لازم برای فکر کردن را در اختیار داشته باشیم 👈نکته سوم: کتابهایی که محققانه است و قوت فکری را در ما تقویت میکنند به مقدار لازم ببینیم تا با افکار محققانه مختلف آشنا شویم 🌟2- واقعا چه مقدار دانستن قبل رسیدن به درس خارج نیاز است؟ 👈:پاسخ: دانستن قواعد و نکات کلیدی و کاربردی نیاز است 🌟1/ آیا باید در ادبیات عرب مجتهد شد؟ 👈:پاسخ: 3 نکته در ادبیات عرب قبل از پاسخ به سوالات شما 👈:تذکر: این نکات مبتنی بر اعتقاد بنده بر جواز نقل به معنی در حدیث و به تبع عدم حجیت برداشتهای نحوی کلمه به کلمه از کلام معصوم است مگر در شرایطی 👈نکته اول: مساله مهم در ادبیات عرب ملکه شدن نکات کلیدی ادبیات عرب با تجزیه و ترکیب است شما هر مقدار هم که در ادبیات عرب اقوال بدانید کم کم نظرات را فراموش خواهید کرد لذا مهم این است که نکات مهم نحوی و صرفی را بدانید و با تجزیه و ترکیب این نکات کلیدی را با به کارگیری عملی، به صورت ملکه در بیاورید تا در صورت لزوم بتوانید استفاده کنید. 👈نکته دوم: از نظر بنده در ادبیات عرب مثلث 1/ 2/ و و 3/ مهم است نه فقط نحو و صرف طلاب معمولا از اهمیت لغت غافلند و اصلا آشنایی درستی با کتب لغت انواع آن و اهمیت بعضی کتابهای لغوی و مبانی متفاوت آنها ندارند لذا نزد طلاب تفاوت صحاح با نهایه و مجمع البحرین، و تفاوت آنها با کتاب مقاییس اللغه و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (که این دو دارای مبانی واحدی هستند) روشن نیست لذا نکته دوم و مهم برای طلاب آشنایی با کتب لغت و انس با معانی عربی و اشراف به مبانی لغوی و تفاوتهای کتب لغوی مختلف است. 👈نکته سوم: آشنایی با بلاغت و فنون و نکات بلاغی است اهمیت بلاغت از نحو بیشتر نباشد کمتر نیست به دو دلیل 👈دلیل اول: بلاغت را علم علل النحو دانسته اند یعنی چرا اینجا جمله اسمیه آمد چرا خبر مقدم شد و ...خوب بعد از تجزیه و ترکیب دانستن این نکات در فهم معنی بسیار مهم است 👈دلیل دوم: قاعده بسیار مهم «ربّ شیء واجب فی النحو جائز فی المعانی و رب شیء جائز فی النحو واجب فی المعانی» طلبه باید بداند چرا در قرآن کریم آمده: « موتون الزکاة و مقیمین الصلاة» و همینطور در حدیث برائت چه قاعده بلاغی مورد استفاده قرار گرفته است و .... کسی که بلاغت نداند از ظرائف فهم کلام معصوم بی بهره خواهد بود لذا باید طلبه به نکات بلاغی وارد باشد خصوصا برای استفاده از قرآن و نهج البلاغه و باید تا میتواند این علم را تدریس و تحقیق داشته باشد. 👈👈پاسخ: اجتهاد به معنای دانستن دلایل هر قاعده و اتخاذ نظر مهم است اما مهم تر توجه به مثلث 1/ لغت 2/ نحو/صرف و 3/ بلاغت است و دانستن قواعد و نکات مهم و تاثیر گذار مثل اصل نحت و معنای دو فعل اشراب شده در کلمه «قام الیها» و اسم این باب و کاربرد این باب است. @salmanraoofi