🔆تحلیل ساختار علم اصول و پیشنهاد ساختاری جدید در علم اصول
#علم_اصول
#ساختار_علم_اصول
✍آیت الله آملی
تردیدى نیست که تلاش عالمان بزرگ اسلام، خصوصا فقیهان، اصولیان، مفسران و حکیمان شیعى میراث عظیمى از معارف را براى ما به جاى گذاشته است. محافل علمى ما، به ویژه حوزههاى علمیه، اکنون بر این خوان گسترده نشستهاند. تلاش براى فهم و هضم و جذب این معارف بخشى از وظیفه ما را تشکیل مىدهد. بخش عظیمتر ان، اجتهاد مستمر و تهذیب و پالایش و ابداع در مورد این معارف است.
🔆یکى از این دانشها علم اصول است که به دلیل ضروت فراگیرى ان از یک طرف و حجم و گستره وسیع ان از طرف دیگر، بر خورد خلاق و پالایش و تدوین تازهاى را مىطلبد.
به گمان ما تدوین و تنظیم جدید علم اصول هم در مرحله کتابهاى درسى و هم در مرحله القاى درسهاى خارج، اکنون یک نیاز است.
شیوه معهود در حوزهها دچار پارهاى کاستىها است، از جمله:
الف) تدوین و تبویب مباحث در کتابهاى درسى خصوصا در مباحث الفاظ، نظم و نسق متناسبى ندارد. پارهاى از بحثها لفظىاند و مربوط به دلالتهاى زبانى در حالى که برخى دیگر عقلىاند و متکى بر وجدانهاى عقلى اعم از نظرى و عملى.
مباحث الفاظ کفایة الاصول مرحوم اخوند خراسانى، مخلوطى است از این دوگونه بحث. مرحوم اخوند، کفایه را در هشت مقصد، یک مقدمه و یک خاتمه تدوین نموده است: مقدمه در سیزده امر که عمدتا مربوط به بحثهاى زبانى است، نظیر حقیقت وضع، معانى حرفى، معیار صحت استعمالات مجازى، صحت اطلاق لفظ و اراده نوع به ان و....
مقصد اول در اوامر، مقصد دوم در نواهى، مقصد سوم در مفاهیم، مقصد چهارم در عام و خاص، مقصد پنجم در اطلاق و تقیید، مقصد ششم در امارات معتبره شرعى یا عقلى، مقصد هفتم در اصول عملیه و مقصد هشتم در تعارض ادله. خاتمه هم در اجتهاد و تقلید.
بسیارى از مباحث که در مقصد اول و دوم امده است، مباحث عقلىاند، مثل بحث ضد و ترتب و بحث اجتماع امر و نهى. این دو بحثبا همه گستردگى جزء مباحث الفاظ شمرده شدهاند، در حالى که هیچ تناسبى با ان ندارند. و همینطور مبحث اجزاء که بحثى عقلى است.
بنابراین معقولتر ان است که مطالب این بخش (یعنى مباحث الفاظ) به گونهاى دیگر تدوین و تبویب شود.
ب) پارهاى از بحثها در عین اینکه مهم و سرنوشتسازند، به صورت استطرادى و در خلال مباحث دیگر مطرح شدهاند،
در حالى که اهمیت انها اقتضا مىکرد بحثهاى مستقلى بدانها اختصاص یابد. از جمله مباحث مربوط به ماهیتحکم، که با همه اهمیت ان، به صورت پراکنده در اینجا و انجا بر حسب ضرورت مطرح شده است. ایا عجیب نیست که این بحث مهم (علاوه بر مواضع دیگر) در بحثخروج از ابتلاء از مباحث علم اجمالى در اصول عملیه مطرح مىشود؟!
و همینطور بحثحسن و قبح عقلى. گرچه بحثحسن و قبح، در اصل بحثى کلامى است ولى اصولیان به دنبال نیاز مبرم به ان، مجبور به طرح مباحث مربوط به ان مى شوند، اما غالبا ناقص و شکننده و اشکالپذیر. چون عمدتا ان را به نحوى استطرادى مطرح مىکنند. گرچه در کتابهاى قدیمتر علم اصول مثل «فصول» و «هدایة المسترشدین» و «تقریرات شیخ انصارى» و... فصلى براى ان باز کردهاند ولى در کتابهاى متاخرتر چنین نیست. مرحوم اخوند در کفایه بحثى در باب حسن و قبح عقلى ندارد، گرچه در سرتاسر علم اصول بدان استناد مىکند. ارى در فوائد ملحق به حاشیه رسائل دو فائده در باب حسن و قبح عقلى و قاعده ملازمه دارد که خالى از تحقیق نیست. (1)
کتابهاى مرحوم نائینى (تقریرات) و محقق عراقى هم از انها خالى است، گرچه فقرات کوتاهى در این مباحث مطرح کردهاند.
البته مىشد که این بحثها در علم کلام به طور مستوفا بحثشود و در اصول به نتایج انها اکتفا گردد، ولى متاسفانه وضع در علم کلام هم چندان رضایتبخش نیست و این مباحث نیازمند تحول و اجتهاد جدید است.
در هر حال در وضع کنونى که بسیارى از مباحث اصولى (خصوصا بحث «حجیت» که انرا غالبا به معناى معذریت و منجزیت و منجزیت را به معناى استحقاق عقاب على المخالفة گرفتهاند) سختبه تنقیح مباحثحسن و قبح و قضاوتهاى ارزشى دیگر نیازمند است، صحیح نیست که این مباحثبه نحوى منقح و مستقل مطرح نگردند.
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
🔆تحلیل ساختار علم اصول و پیشنهاد ساختاری جدید در علم اصول
#علم_اصول
#ساختار_علم_اصول
✍آیت الله آملی
ج) اکنون در مغرب زمین مباحث مفصلى در باب زبان مطرح است
هم در زبان شناسى، (Linguistics) و هم در فلسفه زبان، که بخشى از فلسفه تحلیلى است و هم در علم تفسیر متون یا هرمنوتیک، (Hermenutics)
گرچه ان بحثها با اهداف دیگرى غیر از هدفهاى یک اصولى مطرح مىشوند،
ولى بالاخره وجوه اشتراک بسیارى دارند. در علم اصول بسیار شایسته است که لاقل اجمال پارهاى مباحث کلى مشترک مطرح شود و از اراء جدیدتر اطلاع حاصل گردد ولو اینکه آنها را نپذیریم.
مسئله این است که در مباحث الفاظ علم اصول، پژوهشهاى بسیار صورت گرفته، و کارهاى مهمى عرضه شده است، ولى متاسفانه در زمان ما این تحقیقات بدون بیان نسبتشان با مباحث دیگران عرضه مىشوند ولذا در بیرون حوزهها نمىدانند که در معارف حوزوى چه مىگذرد.
آشنایى طلاب جوان که بناى تحقیق عمیق در علم اصول را دارند، با این مباحث، موجب مىشود که در مواضعى که احساس مىکنند جاى تحقیق تطبیقى هست، کارهاى نویى پدید اورند و این به فعالتر شدن دایره تحقیقات حوزوى مىانجامد و بدان نشاط خاصى مىبخشد و بیرون حوزهها را نیز سیراب مىکند و بر تفاهم کلى بین حوزه و دانشگاه هم مىافزاید. علاوه بر اینکه در میان مطالب غربیان گاه مطلب قابل قبولى هم یافت مىشود که بر غناى بحثها مىافزاید.
د) پارهاى مباحث دخل مستقیمى در فقه ندارند بلکه فقط با چند واسطه مىتوانند در فهم فقهى مؤثر افتند، ولى به فهم بهتر خود علم اصول کمک مىکنند. مثل این مسئله که «ماهیت گزارهها و مسائل اصولى چیست؟» یا «روشهاى به کار گرفته شده در علم اصول کدامند؟»
بسیار به جاست که اینگونه مباحث، در مدخل علم اصول گنجانده شود ولو به عنوان مبادى یا فلسفه علماصول، چنانکه ما اختیار کردهایم.
ه) از جمله کاستىها در بحثهاى اصولى، عدم طرح مباحث کاربردى انها در فقه است.
گاه طالب علمى چند ماه در بحثى اصولى مثل مشتق یا بحث ضد یا اجتماع امر و نهى معطل مىشود، اما از ثمرات و کاربردهاى عینى ان در فقه خبرى ندارد. از تطبیقات فقهى بحث اجتماع امر و نهى فقط مسئله «صلوة در دار غصبى» را مىداند و در بحث عام و خاص هم «اکرم کل عالم» را که تخصیص به «لاتکرم الفساق من العلماء» مىخورد! براى اینکار باید چارهاى کرد و در هر بحث، تطبیقات فقهى در حد میسور پاقل به عنوان تمرینهاى عملى و کاربردى اصول مطرح کرد و طالبان علم را عملا به وادى اجتهاد کشاند.
البته ما مدعى نیستیم در کارى که در پیش روى داریم، چندان این ارزوها را براورده سازیم، این کارى است که باید به کمک جمع صورت گیرد و مدارک امادهترى براى بحثها و تطبیقات فراهم اید. ولى امیدواریم به سوى این هدف گامهایى ولو ناچیز برداریم.
و) از جمله مطالبى که افزودن ان به علم اصول رایج، مفید به نظر مىرسد، بیان کاربردهاى علم اصول در رشتههاى دیگر است مثل حقوق یا فلسفه حقوق یا فلسفه زبان و هرمنوتیک و... این نکته با نکته (ج) پیوند خاصى دارند و در واقع مکمل ان است.
به نظر مىرسد نکات فوق، تدوین جدیدى در علم اصول را طلب مىکند. در سالهاى اخیر بزرگانى به فکر تنظیم و تبویب جدید و پالایش علم اصول افتادهاند که از پیش قراولان این فکر، باید از محقق سترگ شیخ محمدحسین اصفهانى(قده) نام برد که با کتاب الاصول على النهج الحدیثشیوهاى نو در فن اصول، ابداع نمود که متاسفانه ان کتاب در همان اوایل کار با در رسیدن اجل این مرد بزرگ، ناقص ماند و جهان علم از نواورىهاى وى محروم ماند.
مرحوم مظفر صاحب کتاب درسى اصولالفقه تا حدى شیوه استاد بزرگوارش را دنبال نموده است، ولى اولا: فرق میان اندو بسیار است و ثانیا: این کتاب براى مبتدیان نوشته شده است نه اینکه اخرین تحقیقات اصولى در ان مطرح شده باشد.
از بهترین کارهایى که در این مسیر صورت گرفته است، اثر پرارزش محقق بزرگ شهید سید محمد باقر صدر است. حلقات مختلف دروس فى علم الاصول اثرى گرانسنگ با تبویبى تازه است. گرچه مجموع این حلقات براى مبتدیان و محصلان دروس سطح حوزه نگاشته شده است، ولى تبویب جدید ان و نحوه نگارش و ورود و خروج در مباحث، همه سزاوار هرگونه ستایشى است.
شهید صدر در درسهاى خارج علم اصول به اختصار دوگونه تدوین در علم اصول را پیشنهاد مىکند و خود در سیر بحثهاى خارج، یکى از ان دو را ترجیح مىدهد و در حد مقدور مباحث را بر محور انها به اتمام مىرساند.
حضرت ایة الله سیستانى (دامظله) هم تبویب جدیدى در «الرافد» پیشنهاد کردهاند که قابل توجه است و در طرح پیشنهادى این جانب تا حدى از این تبویب جدید ایشان استفاده شده است.
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmsnraoofi