eitaa logo
سلمان رئوفی
5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
338 ویدیو
188 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط https://eitaa.com/srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۸ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی المغازی ؛ « فلمّا نزلوا و حلّوا العقد و اطمأنّوا ، بعث رسول الله صلّى الله عليه و سلّم الحباب بن المنذر بن الجموح إلى القوم ، فدخل فيهم و حزر و نظر إلى جمع ما يريد، و بعثه سرّا و قال للحباب : لا تخبرني بين أحد من المسلمين إلّا أن ترى قلّة . فرجع إليه فأخبره خاليا، فقال له رسول الله صلّى الله عليه و سلّم: ما رأيت؟ قال: رأيت يا رسول الله عددا، حزرتهم ثلاثة آلاف ، يزيدون قليلا أو ينقصون قليلا، و الخيل مائتي فرس، و رأيت دروعا ظاهرة، حزرتها سبعمائة درع. قال: هل رأيت ظعنا؟ قال: رأيت النساء معهنّ الدّفاف و الأكبار- الأكبار يعنى الطبول. فقال رسول الله صلّى الله عليه و سلّم: أردن أن يحرّضن القوم و يذكّرنهم قتلى بدر، هكذا جاءني خبرهم، لا تذكر من شأنهم حرفا، حسبنا الله و نعم الوكيل، اللّهمّ بك أجول و بك أصول .» 🔹ترجمه: چون قريش فرود آمدند و بارهاى خود را گشودند و آرام گرفتند، پيامبر (ص) حباب بن منذر بن جموح را مخفيانه براى كسب خبر و ارزيابى دشمن ميان ايشان فرستاد و تخمین زد و به جمع آنچه خواست نگاه کرد ایشان به او امر فرمود : چون برگشتى نزد هيچيك از مسلمانان به من گزارش نده ، مگر اينكه بگويى دشمن را اندك ديدم . حباب برگشت و در خلوت به پيامبر (ص) گزارش داد، پيامبر (ص) فرمودند: چه ديدى؟ گفت: اى رسول خدا ، عددشان را سه هزار تخمين زدم، ممكن است اندكى كم يا بيش باشند. دويست اسب همراه دارند و حدود هفتصد نفر زرهدار. پيامبر (ص) پرسيد: آيا زنها را هم ديدى؟ گفت: آرى زنهايى همراه ايشان ديدم كه دايره و طبلها داشتند . پيامبر (ص) فرمود: مىخواهند قوم را تحريك كنند و كشتهشدگان بدر را به ياد ايشان بياورند . آنگاه فرمود: به من هم همين اخبار رسيده است ، از ايشان چيزى بازگو نكن ، خداى ما را بسنده و بهترين وكيل است، خدايا به تو پناه مىبرم و كار را به تو وا مىگذارم. @salmanraoofi
۱۹ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی سیرة النبویة ؛ « ثم بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم عليّ بن أبى طالب، فقال: اخرج في آثار القوم، فانظر ما ذا يصنعون و ما يريدون فان كانوا قد جنّبوا الخيل ، و امتطوا الإبل، فإنهم يريدون مكة، و إن ركبوا الخيل و ساقوا الإبل، فإنهم يريدون المدينة ، و الّذي نفسي بيده، لئن أرادوها لأسيرنّ إليهم فيها، ثم لأناجزنهم قال عليّ : فخرجت في آثارهم انظر ما ذا يصنعون ، فجنّبوا الخيل، و امتطوا الإبل، و وجّهوا إلى مكة .» 🔹ترجمه: سپس رسول خدا علی بن ابیطالب را فرستاد ، و گفت : در پی ردپای گروه برو ، نگاه کن ببین چه می¬کنند و دنبال چه هستند پس اگر سواره نبودند ، و از شتر دورند پس قصد مکه را دارند ، و اگر سواره¬اند و شتران را از پشت می¬رانند پس قصد مکه را دارند و به آنکه جانم در دست اوست اگر قصد مدینه را داشته باشند به سوی آنها در آنجا می¬روم و قطعا آنها مجازات می¬کنم علی گفت : من در پی آنها رفتم ببینم چه می¬کنم پس از اسبها دور بودند و از شتران دور بودند و به سوی مکه می¬رفتند . @salmanraoofi
۲۰ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی الاستیعاب : قال أبو عمر : «أسلم العباس قبل فتح خيبر، و كان يكتم إسلامه، و ذلك بيّن في حديث الحجاج بن علاط أنه كان مسلما يسرّه ما يفتح الله عزّ و جلّ على المسلمين، ثم أظهر إسلامه يوم فتح مكة، و شهد حنينا و الطائف و تبوك. و قيل: إن إسلامه قبل بدر، و كان رضى الله عنه يكتب بأخبار المشركين إلى رسول الله صلّى الله عليه و سلم، و كان المسلمون ينقوّون به بمكة ، و كان يحبّ أن يقدم على رسول الله صلّى الله عليه و سلم ، فكتب إليه رسول الله صلّى الله عليه و سلم: إنّ مقامك بمكة خير، فلذلك قال رسول الله صلّى الله عليه و سلم يوم بدر: من لقي منكم العباس فلا يقتله، فإنه إنما أخرج كارها. و كان العباس أنصر الناس لرسول الله صلّى الله عليه و سلم بعد أبى طالب .» 🔹ترجمه: در استیعاب آمده ابوعمر گفت : عباس بن عبدالمطلب قبل از فتح خیبر اسلام آورد و دائما اسلام خود را می¬پوشاند و این مسئله در حدیث حجاج پسر علاط روشن است که گفته : مسلمان بود و از فتح های مسلمین خوشحال می¬شد سپس اسلامش را در روز فتح مکه آشکار کرد و در جنگ حنین و طائف و تبوک حاضر شد . و گفته شده اسلامش قبل از بدر بود و او که خداوند از او راضی باشد اخبار مشرکین را به رسول خدا صلّى الله عليه و سلم می¬نوشت و مسلمانان او را در مکه برگزیده بودند و او دائما دوست داشت خدمت رسول خدا برسد . پس رسول خدا صلّى الله عليه و سلم به او نوشت : ماندن تو در مکه بهتر است . به همین دلیل رسول خدا روز بدر فرمود : هر کس عباس را دید پس او را نکشد ، همانا او با ناخرسندی خارج شده . و عباس بیشتر از همه مردم یاور رسول خدا صلّى الله عليه و سلم بعد از ابوطالب بود . @salmanraoofi
۲۱ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی مجمع البيان في تفسير القرآن : روى الزهري و عروة بن الزبير و المسور بن مخزمة قالوا : «خرج رسول الله ص من الحديبية في بضع عشرة مائة من أصحابه حتى إذا كانوا بذي الحليفة قلد رسول الله ص الهدي و أشعره و أحرم بالعمرة و بعث بين يديه عينا له من خزاعة يخبره عن قريش و سار رسول الله ص حتى إذ كان بغدير الأشطاط قريبا من عسفان أتاه عينة الخزاعي فقال إني تركت كعب بن لؤي و عامر بن لؤي قد جمعوا لك الأحابيش و جمعوا جموعا و هم قاتلوك أو مقاتلوك و صادوك عن البيت .» 🔹ترجمه: در تفسیر مجمع البیان آمده : زهرى و عروة بن زبير و مسوّر بن مخزمه گويند: رسول خدا (ص) همراه چند صد نفر از يارانش از حديبيه بيرون آمد تا به (ذى الحليفه) رسيدند، حضرت در اينجا قربانى خود را نشانه كرد و احرام عمره بست و يك نفر جاسوس از خزاعه پيشاپيش فرستاد تا برود و از طرف قريش برايش خبر بياورد، حضرت حركت كرد تا اينكه به عذر اشطاط نزديكى عسفان رسيد، اينجا جاسوس خزاعى آمده گفت: من كعب بن لؤى و عامر بن لؤى را پشت سرگذاشتم در حالتى كه دستهها و گروههاى مختلفى را به منظور جنگ با تو جمع آورى نمودهاند و مى¬خواهند با تو بجنگند و مانع شوند كه به زيارت خانه كعبه بروى. @salmanraoofi
۲۲ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی امالی الطوسی حَدَّثَنَا الْحَلَبِيُّ، قَالَ: « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) : « وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً ». قَالَ: وَجَّهَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فِي سَرِيَّةٍ، فَرَجَعَ مُنْهَزِماً يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَ يُجَبِّنُونَهُ أَصْحَابُهُ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ لِعَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): أَنْتَ صَاحِبُ الْقَوْمِ، فَتَهَيَّأْ أَنْتَ وَ مَنْ تُرِيدُهُ مِنْ فُرْسَانِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، فَوَجَّهَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ لَهُ: اكْمُنِ النَّهَارَ وَ سِرِ اللَّيْلَ وَ لَا تُفَارِقُكَ الْعَيْنُ. قَالَ: فَانْتَهَى عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) إِلَى مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَسَارَ إِلَيْهِمْ، فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ وَجْهِ الصُّبْحِ أَغَارَ عَلَيْهِمْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً» إِلَى آخِرِهَا . » 🔹ترجمه: حلبی این حدیث را به ما گفت : از اباعبد الله علیه السلام از گفتار خداوند مقتدر و بلند مرتبه « و العادیات ضبحا » سوال کردم فرمود : رسول خدا در جنگی عمر بن خطاب را فرستاد پس او شکست خورده برگشت او اصحابش را ترسو می¬خواند و اصحابش او را ترسو می¬خواندند هنگامی که خبر به پیامبر رسید به علی فرمودند : تو فرمانده قومی پس تو و هر که می¬خواهی از جنگجویان مهاجرین و انصار آماده شو ، پس رسول خدا او را فرستاد و به او گفت در روز پنهان شو و در شب حرکت کن و جاسوس تو را رها نکند . گفت : علی دنبال آنچه رسول خدا به آن فرمان داده بود رفت و به سوی آنها رفت ، هنگامی که روشنای صبح شد به آنها حمله کرد که خداوند بر پیامبرش « و العادیات ضبحا » تا آخر سوره را نازل کرد . @salmanraoofi
۲۳ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚 فی سنن أبي داوود عن فراتِ بنِ حيّانٍ : « أنّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أمرَ بقَتلِهِ ، و كانَ عَيْنا لأبي سُفيانَ ، و كانَ حَلِيفا لرجُلٍ مِن الأنصارِ ، فمَرَّ بحَلْقةٍ مِن الأنصارِ فقالَ : إنّي مسلِمٌ ، فقالَ رجُلٌ مِن الأنصارِ : يا رسولَ اللّه ، إنَّهُ يقولُ: إنّي مسلِمٌ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنَّ مِنكُم رِجالاً نَكِلُهُم إلى إيمانِهم ، مِنهُم فراتُ بنُ حيّانٍ .» 🔹 ترجمه: در سنن أبى داوود درباره فرات بن حيّان آمده : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور قتل او (فرات) را ، چون جاسوس ابو سفيان بود، صادر كرد. و او هم پيمان مردى از انصار بود. پس بر گروهى از انصار گذشت و گفت: من مسلمان هستم. مردى از انصار گفت : اى پيامبر خدا ! او مى گويد : من مسلمانم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : افرادى از شما هستند كه آنها را به ايمانشان وا مى گذاريم ؛ يكى از آنها فرات بن حيّان است. @salmanraoofi
۲۳ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی السیره النبویه لابن هشام : « شأن نعيم في تخذيل المشركين عن المسلمين قال ابن إسحاق : « و أقام رسول الله صلى الله عليه و سلم و أصحابه، فيما وصف الله من الخوف و الشدّة، لتظاهر عدوّهم عليهم، و إتيانهم إياهم من فوقهم و من أسفل منهم. قال: ثم إن نعيم بن مسعود بن عامر بن أنيف بن ثعلبة بن قنفد بن هلال بن خلاوة بن أشجع بن ريث بن غطفان، أتى رسول الله صلى الله عليه و سلم، فقال: يا رسول الله، إني قد أسلمت، و إن قومي لم يعلموا بإسلامي، فمرني بما شئت، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: إنما أنت فينا رجل واحد، فخذّل عنا إن استطعت، فان الحرب خدعة. فخرج نعيم بن مسعود حتّى أتى بنى قريظة، و كان لهم نديما في الجاهليّة، فقال: يا بنى قريظة، قد عرفتم ودّى إياكم، و خاصّة ما بيني و بينكم، قالوا: صدقت، لست عندنا بمتّهم، فقال لهم: إنّ قريشا و غطفان ليسوا كأنتم، البلد بلدكم، فيه أموالكم و أبناؤكم و نساؤكم، لا تقدرون على أن تحوّلوا منه إلى غيره، و إنّ قريشا و غطفان قد جاءوا لحرب محمّد و أصحابه، و قد ظاهرتموهم عليه، و بلدهم و أموالهم و نساؤهم بغيره، فليسوا كأنتم، فان رأوا نهزة أصابوها، و إن كان غير ذلك لحقوا ببلادهم و خلّوا بينكمو بين الرجل ببلدكم، و لا طاقة لكم به إن خلا بكم، فلا تقاتلوا مع القوم حتى تأخذوا منهم رهنا من أشرافهم، يكونون بأيديكم ثقة لكم على أن تقاتلوا معهم محمدا حتى تناجزوه، فقالوا له: لقد أشرت بالرأي. ثم خرج حتى أتى قريشا، فقال لأبى سفيان بن حرب و من معه من رجال قريش: قد عرفتم ودّى لكم و فراقي محمدا، و إنه قد بلغني أمر قد رأيت عليّ حقّا أن أبلغكموه، نصحا لكم، فاكتموا عنى، فقالوا: نفعل، قال: تعلّموا أن معشر يهود قد ندموا على ما صنعوا فيما بينهم و بين محمد، و قد أرسلوا إليه: إنا قد ندمنا على ما فعلنا، فهل يرضيك أن نأخذ لك من القبيلتين، من قريش و غطفان رجالا من أشرافهم فنعطيكهم، فتضرب أعناقهم ثم نكون معك على من بقي منهم حتى نستأصلهم؟ فأرسل إليهم: أن نعم. فان بعثت إليكم يهود يلتمسون منكم رهنا من رجالكم فلا تدفعوا إليهم منكم رجلا واحدا. ثم خرج حتى أتى غطفان، فقال: يا معشر غطفان، إنكم أصلى و عشيرتي، و أحبّ الناس إليّ، و لا أراكم تتّهموني، قالوا: صدقت، ما أنت عندنا بمتّهم، قال: فاكتموا عنى، قالوا: نفعل، فما أمرك؟ ثم قال لهم مثل ما قال لقريش و حذّرهم ما حذّرهم. دبيب الفرقة بين المشركين فلما كانت ليلة السّبت من شوّال سنة خمس، و كان من صنع الله لرسوله صلى الله عليه و سلم أن أرسل أبو سفيان بن حرب و رءوس غطفان إلى بنى قريظة عكرمة بن أبى جهل، في نفر من قريش و غطفان ، فقالوا لهم: إنا لسنا بدار مقام، قد هلك الخفّ و الحافر، فاغدوا للقتال حتى نناجز محمدا، و نفرغ مما بيننا و بينه، فأرسلوا إليهم: إن اليوم يوم السبت، و هو (يوم) لا نعمل فيه شيئا، و قد كان أحدث فيه بعضنا حدثا ، فأصابه ما لم يخف عليكم، و لسنا مع ذلك بالذين نقاتل معكم محمدا حتى تعطونا رهنا من رجالكم، يكونون بأيدينا ثقة لنا حتى نناجز محمدا، فانا نخشى إن ضرّستكم الحرب، و اشتدّ عليكم القتال أن تنشروا إلى بلادكم و تتركونا، و الرجل في بلدنا، و لا طاقة لنا بذلك منه. فلما رجعت إليهم الرسل بما قالت بنو قريظة، قالت قريش و غطفان: و الله إن الّذي حدّثكم نعيم بن مسعود لحقّ، فأرسلوا بنى قريظة: إنا و الله لا ندفع إليكم رجلا واحدا من رجالنا، فان كنتم تريدون القتال فاخرجوا فقاتلوا، فقالت بنو قريظة، حين انتهت الرسل إليهم بهذا: إن الّذي ذكر لكم نعيم بن مسعود لحقّ، ما يريد القوم إلا أن يقاتلوا، فان رأوا فرصة انتهزوها، و إن كان غير ذلك انشمروا إلى بلادهم. و خلّوا بينكم و بين الرجل في بلدكم، فأرسلوا إلى قريش و غطفان: إنا و الله لا نقاتل معكم محمدا حتى تعطونا رهنا، فأبوا عليهم، و خذّل الله بينهم، و بعث الله عليهم الرّيح في ليال شاتية باردة شديدة البرد، فجعلت تكفأ قدورهم ، و تطرح أبنيتهم . أرسل الرسول حذيفة ليتعرف ما حل بالمشركين ادامه در پست پایین 👇👇👇 @salmanraoofi
هدایت شده از سلمان رئوفی
۲۳ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 نعيم گفت آگاه باشيد كه يهوديان از آنچه بین خود و محمد انجام داده¬اند (شكستن پيمان خود با رسول خدا ) پشيمان شدهاند و براى جبران اين كار نزد محمّد فرستاده اند که : ما از كارمان پشيمان شدهايم آيا اگر ( ما نيرنگى بزنيم و) گروهى از دو قبیله ، بزرگان قريش و غطفان را بگيريم و به شما بدهیم ، تا آنها را گردن بزنى، آنگاه با تو همدست شويم تا بقيه را از بين ببريم در اين صورت از ما راضى ميشوى ( و عهد شكنى ما را ناديده ميگيرى) ؟ محمّد در پاسخشان گفته است: آرى، از اين رو اگر از یهود ( بنى قريظة ) كسى به نزد شما فرستادند و خواستند تا افرادى را از شما بعنوان گروگان بگيرند مبادا قبول كنيد و حتی یک نفر را به دست آنها بسپاريد! از آنجا بنزد قبيله خود غطفان آمد و بآنها گفت: اى گروه غطفان شما ریشه و قبيله من هستيد و هيچكس پيش من محبوبتر از شما نيست و گمان ندارم نسبت بمن بد گمان باشيد؟ پاسخ دادند: چنين است و ما نسبت به تو هيچگونه سوء ظنى نداريم، گفت: پس بايد آنچه ميگويم افشا نكنيد، گفتند: چنان كنيم ، اكنون بگو چه مطلبى دارى؟ نعيم آنچه را بقريش گفته بود بآنها نيز گفت و آنها را از تسليم افرادى از خود بعنوان گروگان به يهود بنى قريظة بر حذر داشت. تفرقه در ميان دشمن از آنچه خداوند برای رسولش انجام داد در شب شنبه از شوال سال پنجم كه مصادف با شب شنبه بود ابو سفيان پسر حرب عكرمة بن ابى جهل را باتفاق چند تن از سرشناسان قريش و غطفان نزد يهود بنى قريظة فرستاد و براى آنها پيغام داد : ما در جایی که اقامت کنیم نیستیم ، اسبان و شتران ما دارند هلاك ميشوند ، آماده باشيد تا فردا همگى حمله را شروع كنيم و از جنگ بین خود و او آسوده شویم . بنى قريظه در جواب آنها گفتند: فردا كه شنبه است و ما در چنين روزى بهيچ كارى دست نمي¬زنيم، و بعضی از ما کاری در آن روز انجام دادیم که جزایی به آنها داده شده که شما از آن نمی¬ترسید و از اين گذشته تا چند تن از بزرگانتان را بعنوان گروگان بما ندهيد ما اقدام بجنگ نميكنيم، آنها در دست ما وثیقه باشند تا کار محمد یکسره شود زيرا ممكن است جنگ به شما آسیب بزند و پیكار را بر شما سخت كند تا جایی که به شهر و ديار خود برگرديد و ما را تنها بگذاريد، و این مرد در زمین ماست و آن وقت است كه ما توان مقابله با او را نداريم! فرستادگان ابو سفيان با پاسخ بنی قریظه برگشتند قریش و غطفان گفتند: بخدا آن سخن نعيم بن مسعود خوبى به شما راست بود، از اين رو براى بنى قريظة پيغام فرستادند كه بخدا ما يك نفر هم گروگان بشما نميدهيم اگر خواستيد كه آماده جنگ باشيد بیرون بیاییید و بجنگید . بنی قریظه هنگامی كه فرستادگان قریش این پیام را آوردند گفتند: به خدا نعيم بن مسعود نصيحت درستی به ما كرد ، اينان ميخواهند جنگ را شروع كنند تا اگر فرصتی به دست آوردند دستبردى بزنند و اگر نتوانستند ما را تنها گذارده و به سوى شهرهای خويش فرار كنند . و ما را با این مرد در سرزمین¬مان تنها بگذارند . پس براى قريش و غطفان پيغام دادند : به خدا سوگند تا گروگانی به ما ندهيد ما اقدام بجنگ نخواهيم كرد . آنها هم زیر بار نرفتند و خدا هم خواری بینشان انداخت و پروردگار نيز باد را توأم با سرماى زمستانی بسیار سختى بر آنها فرستاد (تا يكسره تصميم آنها را بكوچ كردن قطعى ساخت) پس باد و طوفان در آن شب غوغا كرد، ديگها را برگرداند، خيمه ها را از جا كند، (خلاصه آنها را بستوه آورد) . رسول خدا حذیفه را فرستاد تا ببیند چه بر سر مشرکین آمده ۲۳ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
۲۳ (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 خبر اختلاف و تفرقه ميان دشمن كه باطلاع رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد حضرت حذيفة را طلبيد و او را مأمور ساخت تا چون شب شود بميان لشگر دشمن برود و از وضع و تصميم آنها رسول خدا صلى الله عليه و آله را با خبر سازد. تا آنجا که گفت : حذيفه گفت: اى مرد بخدا ما در جنگ خندق نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم و چون شب شد آن حضرت قدرى از شب را نماز خواند آنگاه بسوى ما متوجه شده فرمود: كيست كه برود و ببيند اينان چه ميكنند و برگردد- رسول خدا برگشتن را برای او تضمین کرد - و هر كس كه اين كار را انجام دهد من از خداى تعالى ميخواهم تا او را در بهشت رفيق من گرداند! ترس و گرسنگى و سرما چنان شديد بود كه حتى يك نفر هم از مردم برای این کار بلند نشد ، رسول خدا صلى الله عليه و آله كه چنان ديد مرا صدا زد، من چارهاى نداشتم جز اينكه برخیزم هنگامی که مرا صدا زدند، فرمود: اى حذيفه در ميان اينان (لشگر دشمن) برو و ببين چه ميكنند، و مبادا كارى ديگر انجام دهى تا اينكه بنزد ما مراجعت كنى! حذيفه گويد: من خود را بميان لشگر قريش رساندم ديدم باد و سپاه خدا بر سر آنها آورده آنچه آورده و ديگى و آتشى بجاى نگذارده، خيمه و چادرى سر پا نمانده در اين ميان ابو سفيان را ديدم كه بپاخاست و پيش از آنكه شروع به سخن كند گفت: هر يك از شما فرد پهلوى خود را ببیند که بيگانه نباشد. حذيفه گويد: من (براى اينكه شناخته نشوم پيشدستى كردم و) دست مردى كه در كنارم نشسته بود گرفتم و پرسيدم: تو كيستى گفت: فلان پسر فلان . ندای ابوسفیان برای رفتن سپس گفت: اى گروه قريش بخدا اين سرزمين جاى ماندن نيست و اسب و شترى براى ما باقى نگذارد و همگى هلاك شدند، و از آن سو يهود بنى قريظه هم بما خيانت كردند، و از ایشان به ما بدی رسید باد و طوفان هم كه مىبينيد چه ميكند نه ديگى بر سر بار گذارده و نه آتشى بجاى نهاده و نه خانه و چادرى برای ما سر پا مانده (بيش از اين ماندن ما در اينجا صلاح نيست و هم اكنون) بسوى مكه كوچ كنيد كه من حركت كردم، اين را گفت و (از عجلهاى كه داشت) بر شتر خويش كه زانويش را هنوز باز نكرده بود سوار شد و با تازيانه بر او زد كه برخيزد و شتر سه بار بر زمين خورد تا بالاخره از جا برخاست و ابو سفيان همانطور كه سوار بود زانوى شتر را باز كرد. حذيفه گويد: اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله بمن نسپرده بود كه كار ديگرى نكنى همانساعت من بخوبى مىتوانستم ابو سفيان را با تير از پاى درآورم . حذيفه تأمل نكرد و بسوى رسول خدا صلى الله عليه و آله بازگشت، گويد:هنگامى رسيدم كه آن حضرت كسائى یمنی رنگی را که برای بعض زنانش بود را بر دوش افكنده و مشغول نماز بود، و چون مرا بديد در زير آن كساء در كنار پاى خود خوابانيد و چون سلام نماز را داد جريان را بعرض او رساندم. طولى نكشيد كه قبيله غطفان نيز وقتى فهميدند قريش حركت كردهاند از مدينه كوچ كردند، و چون صبح شد همه آنها رفته بودند و كسى از آنها بجاى نمانده بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز با مسلمانان بشهر باز گشتند، و لباس جنگ را از تن بيرون كردند. @salmanraoofi
24 (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی سنن أبي داوود عن فراتِ بنِ حيّانٍ : « أنّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أمرَ بقَتلِهِ ، و كانَ عَيْنا لأبي سُفيانَ ، و كانَ حَلِيفا لرجُلٍ مِن الأنصارِ ، فمَرَّ بحَلْقةٍ مِن الأنصارِ فقالَ : إنّي مسلِمٌ ، فقالَ رجُلٌ مِن الأنصارِ : يا رسولَ اللّه ، إنَّهُ يقولُ: إنّي مسلِمٌ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنَّ مِنكُم رِجالاً نَكِلُهُم إلى إيمانِهم ، مِنهُم فراتُ بنُ حيّانٍ .» 🔹ترجمه: در سنن أبى داوود درباره فرات بن حيّان آمده : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور قتل او (فرات) را ، چون جاسوس ابو سفيان بود، صادر كرد. و او هم پيمان مردى از انصار بود. پس بر گروهى از انصار گذشت و گفت: من مسلمان هستم. مردى از انصار گفت : اى پيامبر خدا ! او مى گويد : من مسلمانم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : افرادى از شما هستند كه آنها را به ايمانشان وا مى گذاريم ؛ يكى از آنها فرات بن حيّان است. @salmanraoofi
25 (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 📚فی الکافی عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى التَّلِّ الَّذِي عَلَيْهِ مَسْجِدُ الْفَتْحِ فِي غَزْوَةِ الْأَحْزَابِ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ قَرَّةٍ فَقَالَ : مَنْ يَذْهَبُ فَيَأْتِيَنَا بِخَبَرِهِمْ وَ لَهُ الْجَنَّةُ فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ ثُمَّ أَعَادَهَا فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ . فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِيَدِهِ وَ مَا أَرَادَ الْقَوْمُ أَرَادُوا أَفْضَلَ مِنَ الْجَنَّةِ . ثُمَّ قَالَ : مَنْ هَذَا ؟ فَقَالَ حُذَيْفَةُ : فَقَالَ أَ مَا تَسْمَعُ كَلَامِي مُنْذُ اللَّيْلَةِ وَ لَا تَكَلَّمُ أَ قُبِرْتَ . فَقَامَ حُذَيْفَةُ وَ هُوَ يَقُولُ : الْقُرُّ وَ الضُّرُّجَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنَعَنِي أَنْ أُجِيبَكَ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص : انْطَلِقْ حَتَّى تَسْمَعَ كَلَامَهُمْ وَ تَأْتِيَنِي بِخَبَرِهِمْ . فَلَمَّا ذَهَبَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ حَتَّى تَرُدَّهُ وَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص : يَا حُذَيْفَةُ لَا تُحْدِثْ شَيْئاً حَتَّى تَأْتِيَنِي فَأَخَذَ سَيْفَهُ وَ قَوْسَهُ وَ حَجَفَتَهُ . قَالَ حُذَيْفَةُ فَخَرَجْتُ وَ مَا بِي مِنْ ضُرٍّ وَ لَا قُرٍّ فَمَرَرْتُ عَلَى بَابِ الْخَنْدَقِ وَ قَدِ اعْتَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْكُفَّارُ . فَلَمَّا تَوَجَّهَ حُذَيْفَةُ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَادَى- يَا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّينَ اكْشِفْ هَمِّي وَ غَمِّي وَ كَرْبِي فَقَدْ تَرَى حَالِي وَ حَالَ أَصْحَابِي . فَنَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ قَدْ سَمِعَ مَقَالَتَكَ وَ دُعَاءَكَ وَ قَدْ أَجَابَكَ وَ كَفَاكَ هَوْلَ عَدُوِّكَ فَجَثَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى رُكْبَتَيْهِ وَ بَسَطَ يَدَيْهِ وَ أَرْسَلَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ شُكْراً شُكْراً كَمَا رَحِمْتَنِي وَ رَحِمْتَ أَصْحَابِي .ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمْ رِيحاً مِنَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا فِيهَا حَصًى وَ رِيحاً مِنَ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فِيهَا جَنْدَلٌ . قَالَ حُذَيْفَةُ فَخَرَجْتُ فَإِذَا أَنَا بِنِيرَانِ الْقَوْمِ وَ أَقْبَلَ جُنْدُ اللَّهِ الْأَوَّلُ رِيحٌ فِيهَا حَصًى فَمَا تَرَكَتْ لَهُمْ نَاراً إِلَّا أَذْرَتْهَا وَ لَا خِبَاءً إِلَّا طَرَحَتْهُ وَ لَا رُمْحاً إِلَّا أَلْقَتْهُ حَتَّى جَعَلُوا يَتَتَرَّسُونَ مِنَ الْحَصَى فَجَعَلْنَا نَسْمَعُ وَقْعَ الْحَصَى فِي الْأَتْرِسَةِ فَجَلَسَ حُذَيْفَةُ بَيْنَ رَجُلَيْنِ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَقَامَ إِبْلِيسُ فِي صُورَةِ رَجُلٍ مُطَاعٍ فِي الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ قَدْ نَزَلْتُمْ بِسَاحَةِ هَذَا السَّاحِرِ الْكَذَّابِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَنْ يَفُوتَكُمْ مِنْ أَمْرِهِ شَيْءٌ فَإِنَّهُ لَيْسَ سَنَةَ مُقَامٍ قَدْ هَلَكَ الْخُفُّ وَ الْحَافِرُ فَارْجِعُوا وَ لْيَنْظُرْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ مَنْ جَلِيسُهُ قَالَ حُذَيْفَةُ فَنَظَرْتُ عَنْ يَمِينِي فَضَرَبْتُ بِيَدِي فَقُلْتُ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ فَقُلْتُ لِلَّذِي عَنْ يَسَارِي مَنْ أَنْتَ فَقَالَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو قَالَ حُذَيْفَةُ وَ أَقْبَلَ جُنْدُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ فَقَامَ أَبُو سُفْيَانَ إِلَى رَاحِلَتِهِ ثُمَّ صَاحَ فِي قُرَيْشٍ النَّجَاءَ النَّجَاءَ وَ قَالَ طَلْحَةُ الْأَزْدِيُّ لَقَدْ زَادَكُمْ مُحَمَّدٌ بِشَرٍّ ثُمَّ قَامَ إِلَى رَاحِلَتِهِ وَ صَاحَ فِي بَنِي أَشْجَعَ النَّجَاءَ النَّجَاءَ وَ فَعَلَ عُيَيْنَةُ بْنُ حِصْنٍ مِثْلَهَا ثُمَّ فَعَلَ الْحَارِثُ بْنُ عَوْفٍ الْمُزَنِيُّ مِثْلَهَا ثُمَّ فَعَلَ الْأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ مِثْلَهَا وَ ذَهَبَ الْأَحْزَابُ وَ رَجَعَ حُذَيْفَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ كَانَ لَيُشْبِهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ .» @salmanraoofi
25 (نشر بدون لینک کانال جایز نیست) 🌟🌟🌟🌟🌟 🔹ترجمه: در کافی از ابان بن عثمان از آنکه به او گفت آمده از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود : كه رسول خدا (ص) بر آن تلى كه امروز مسجد فتح بر آن ساخته شده ايستاد هنگام جنگ احزاب بود و شبى تاريك و سرد . پس فرمود: چه كسى است كه برود ميان قشون دشمن و گزارشى از آنها براى ما بياورد و مزد او بهشت باشد، كسى از جا برنخاست سپس گفته خود را بازگفت و كسى برنخاست امام صادق (ع) با حركت دست خود فرمود؟ آن مردم چه ميخواستند؟ بهتر از بهشت ميخواستند؟ سپس پيغمبر فرمود: اين كيست؟ گفت حذيفه است فرمود اى حذيفه تو از اول شب سخن مرا ميشنوى و دم نميزنى؟ ميان گورى؟ حذيفه از جا برخاست و مىگفت خدا مرا قربانت كند سرما و سختى مرا بازداشت كه بشما پاسخ گويم رسول خدا (ص) فرمود برو ميان آنها تا سخن آنها را بشنوى و گزارش آنها را براى من بياورى . چون او رفت رسول خدا (ص) گفت: بار خدايا او را از پيش رو و از دنبال سرش و از سوى راست و از سوى چپش نگهدار تا او را بازگردانى رسول خدا (ص) باو سفارش كرد و فرمود اى حذيفه مبادا كار تازهاى بكنى تا نزد من برميگردى حذيفه شمشير و كمان و سپر چرمين خود را برداشت. حذيفه گويد من چون بيرون شدم سختى و سرما نداشتم به راه خندق گذر كردم و هر دو دسته مؤمنان و كفار در آنجا پاس مىدادند . چون حذيفه بسوى ماموريت خود روانه شد رسول خدا (ص) بآواز بلند اين دعا را بدرگاه بىنياز خواند: «اى دادرس گرفتاران، اى پاسخگوى بيچارگان هم و غم و گرفتارى مرا برطرف گردان تو حال مرا و حال اصحاب مرا نگرانى». جبرئيل باو فرود آمد و گفت يا رسول اللَّه راستى خدا عز ذكره گفتارت را شنيد و دعايت را پذيرفت و اجابت كرد و از هراس دشمنت رهاند رسول خدا (ص) بر دو زانو نشست و دو دست برداشت و دو چشم را روانه ساخت و سپس گفت : شكر تو را شكر تو را همانطور که به من رحم و یارانم رحم نمودی . سپس رسول خدا فرمود: هر آينه خدا عز و جل بادى از آسمان دنيا بدانها برانگيخت كه سنگريزه داشت و بادى هم از آسمان چهارم كه در آن تيكههاى سنگ بود. حذيفه گويد من بسوى آن قوم بيرون شدم و آتشى كه افروخته بودند در نظرم آمد و لشكر اول خداوند كه بادى بود با سنگريزه بر آنها يورش برد و هيچ آتشى از آنها را واننهاد جز اين كه آن را از هم پاشيد و هيچ چادرى را وانگذاشت جز اينكه از جا كند و بدور افكند و همه نيزههاى آنها را پرتاب كرد تا آنجا كه در برابر سنگريزهها كه باد بسر و روى آنها ميزد سپر بر سر كشيدند و ما آواز كوفتن سنگريزهها را كه بر سپرها ميخورد ميشنيديم. حذيفه ميان دو تن از مشركان و در حلقه آنان نشست و ابليس در صورت يكى از سران مطاع مشركان بپاخاست و فرياد زد اى مردم شما در آستان اين ساحر كذاب بار فرو گذاشتيد هلا كه كار از دست شما بيرون نرود و فرصت باقيست راستش اينست كه اين سال سال اقامت در اينجا نيست (و سال خشكسالى است) همه شتران و اسبان و الاغها نابود شدند برگرديد و هر كدام همنشين خود را تحت نظر داشته باشد و بازرسى كند. حذيفه گويد من بسوى راست خود نگاه كردم و دست بشانه شخصى زدم و گفتم تو كيستى؟ گفت معاويه هستم و بآن كه سمت چپم بود گفتم تو كيستى؟ گفت سهيل بن عمرو هستم حذيفه گويد و در اين حال لشكر اعظم خدا رسيد و ابو سفيان بشتر سوارى خود برجست و فرياد زد در ميان قريش نجات، نجات، طلحه ازدى فرياد زياد محمد براى شما شرى فزود و سپس بر شتر سوارى خود جست و ميان بنى اشجع فرياد زد نجات، نجات، و عيينة بن حصن هم همين كار را كرد و حرث بن عوف مزنى هم همين كار را كرد و اقرع بن حابس هم چنين كرد و احزاب همه رفتند و حذيفه نزد رسول خدا (ص) برگشت و باو گزارش داد امام صادق (ع) فرمود راستش اينست كه شب كفار احزاب هم مانند روز رستاخيز بود. @salmanraoofi