🔆گزارش خبرگزاری رسمی حوزه از نشست دیشب
🔻🔻🔻🔻🔻
#بستهخبری|نشست شورای عالی حوزه های علمیه با اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم شب گذشته با حضور اعضای شورا و مدیر حوزه های علمیه و اساتید برجسته حوزه علمیه قم در دفتر جامعه مدرسین برگزار شد
➖➖➖
🔻 اساتید حوزه چه خواسته هایی از شورای عالی داشتند؟
http://hawzahnews.com/detail/News/489928
🔻آیت الله اعرافی:
ازطریق سامانه های حوزه روزانه به دهها سوال طلاب و اساتید پاسخ میدهم
http://hawzahnews.com/detail/News/489926
🔻آیت الله اعرافی چند ساعت برای مدیریت حوزه وقت می گذارد؟
http://hawzahnews.com/detail/News/489925
🔻آیت الله مروی:
نباید از جایگاه اصول در مباحث فکری غفلت کرد
http://hawzahnews.com/detail/News/489924
🔻دبیر شورای عالی حوزههای علمیه:
شورای عالی حوزه نظرات اساتید را در دستور کار قرار می دهد
http://hawzahnews.com/detail/News/489922
📸تصاویر:
http://hawzahnews.com/detail/Photo/489920
@salmanraoofi
MAKTAB39.mp3
9.02M
#مکتب_شناسی_فقهی_شیخ_اعظم_انصاری ره
🔆ادامه بحث موضوع شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری ره
جلسه ۳۹
@salmanraoofi
سعی کنید در نماز جمعه شرکت کنید
به اینکه خطیب کیست و چه میگوید حساس نباشید به ثواب حج فکر کنید و از معنویت سرشار موجود در این فضاها استفاده کنید
معمولا در نماز جمعه شرکت میکنم
نماز جمعه پردیسان امروز
۱۳۹۸/۲/۶
@salmanraoofi
سلمان رئوفی
باسمه تعالی اخیرا #رهبر_انقلاب حفظه الله در دیدار با مردم قم در ۱۹ دی درباره تغییر فضای انقلابی قم
باسمه تعالی
قبلا درباره هشدار رهبر معظم انقلاب حفظه الله درباره کم رنگ شدن انقلاب در قم مطالبی نوشتم و راه کارها را ارائه کردم
این دولت با تعویض استاندار و نصب استانداری که سابقه فتنه دارد
دنبال به هم زدن رسمی فضای قم و قرار دادن مردم مقابل روحانیت قم است
مراجع معظم تقلید، جامعه مدرسین، شورای عالی حوزه، مدیر حوزه، طلاب انقلابی، بسیج فیضیه و معصومیه همه باید با رایزنی های لازم بدون سروصدا در مقابل این مسائل کوتاه نیایند
البته دولت وقتی قصد زد و بند پشت پرده سیاسی دارد معمولا به مشغول کردن انقلابیون با این ترفندها می پردازد
نباید این طور امور را رها کرد و نباید از ترفندها غافل شد
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
سلمان رئوفی
۱۳۹۸/۲/۷
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 4
🔅🔅🔅
6/ فی مثیر الاحزان : «كَانَ شَرِيكٌ مِنْ مُحِبِّي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَع وَ شِيعَتِهِ عَظِيمَ الْمَنْزِلَةِ جَلِيلَ الْقَدْرِ فَمَرِضَ وَ سَأَلَ عُبَيْدُ اللَّهِ عَنْهُ فَأُخْبِرَ أَنَّهُ مَوْعُوكٌ فَأَرْسَلَ ابْنُ زِيَادٍ إِلَيْهِ أَنِّي رَائِحٌ إِلَيْكَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ لِعِيَادَتِكَ فَقَالَ شَرِيكٌ لِمُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ يَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ يُرِيدُ عِيَادَتِي فَادْخُلْ بَعْضَ الْخَزَائِنِ فَإِذَا جَلَسَ فَاخْرُجْ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ وَ أَنَا أَكْفِيكَ أَمْرَ مَنْ بِالْكُوفَةِ مَعَ الْعَافِيَةِ. وَ كَانَ مُسْلِمٌ رَحِمَهُ اللَّهُ شُجَاعاً مِقْدَاماً جَسُوراً فَفَعَلَ مَا أَشَارَ بِهِ شَرِيكٌ فَجَاءَ عُبَيْدُ اللَّهِ سَأَلَ شَرِيكاً عَنْ حَالِهِ وَ سَبَبِ مَرَضِهِ وَ شَرِيكٌ عَيْنُهُ إِلَى الْخِزَانَةِ وَامِقَةٌ وَ طَالَ ذَلِكَ فَجَعَلَ يَقُول مَا الِانْتِظَارُ بِسَلْمَى لَا تُحَيِّيهَا يُكَرِّرُ ذَلِكَ فَأَنْكَرَ عُبَيْدُ اللَّهِ الْقَوْلَ وَ الْتَفَتَ إِلَى هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ وَ قَالَ ابْنُ عَمِّكَ يَخْلُطُ فِي عِلَّتِهِ وَ هَانِئٌ قَدِ ارْتَعَدَ وَ تَغَيَّرَ وَجْهُهُ فَقَالَ هَانِئٌ إِنَّ شَرِيكاً يَهْجُرُ مُنْذُ وَقَعَ فِي الْمَرَضِ وَ يَتَكَلَّمُ بِمَا لَا يَعْلَمُ. فَثَارَ عُبَيْدُ اللَّهِ خَارِجاً نَحْوَ قَصْرِ الْإِمَارَةِ مَذْعُوراً . فَخَرَجَ مُسْلِمٌ وَ السَّيْفُ فِي كَفِّهِ وَ قَالَ لَهُ شَرِيكٌ يَا هَذَا مَا مَنَعَكَ مِنَ الْأَمْرِ- قَالَ مُسْلِمٌ لَمَّا هَمَمْتُ بِالْخُرُوجِ فَتَعَلَّقَتْ بِي امْرَأَةٌ قَالَتْ نَاشَدْتُكَ اللَّهَ إِنْ قَتَلْتَ ابْنَ زِيَادٍ فِي دَارِنَا وَ بَكَتْ فِي وَجْهِي فَرَمَيْتُ السَّيْفَ وَ جَلَسْتُ قَالَ هَانِئٌ يَا وَيْلَهَا قَتَلَتْنِي وَ قَتَلَتْ نَفْسَهَا وَ الَّذِي فَرَرْتُ مِنْهُ وَقَعْتُ فِيهِ .»
در مثیر الاحزان آمده : « همانا شریک از دوستداران و از شیعیان عظیم المنزلة و بزرگ جایگاه امیرالمؤمنین بود پس مریض شد و عبید الله از او پرسید . پس به او خبر دادند که تب شدید دارد پس ابن زیاد قاصدی فرستاد که من امشب به عیادت تو می آیم پس شریک به مسلم بن عقیل گفت: ای پسر عموی رسول خدا همانا ابن زیاد می خواهد از من عیادت کند پس به بعضی پستوها برو و هنگامی که آمد و نشست بیرون بیا و گردنش را بزن و من خودم امر کسانی را که در کوفه¬اند با عافیت کفایت خواهم کرد. مسلم رحمه الله شجاع، جسور ومبارز خوبی بود پس آنچه را شریک گفت انجام داد. عبید الله آمد و از حال شریک وعلت مریضی اش پرسید و شریک نگاه مشتاقش به سوی خزانه بود و این امر طولانی شد پس شروع کرد به گفتن شعر : (چقدر انتظار سلمی ) را نیز تکرار می کرد عبید الله از کلام او بدش آمد و به هانی بن عروة رو کرد و گفت : پسر عموی تو عقلش در مریضی زائل شده و هانی در این حال میلرزید و رنگش تغییر کرده بود . هانی گفت : البته شریک از آن وقتی که مریض شده هذیان می گوید و حرفهای نامربوط می زند پس عبید الله سریع بلند شد و ترسان به سوی قصر رفت . سپس مسلم خارج شد و شمشیر در دستش بود شریک گفت هان تو، چه چیز مانع از آن کار شد مسلم گفت هنگامی که خواستم بیرون آیم زنی به من آویخت و گفت تو را به خدا قسم می دهم از اینکه ابن زیاد را در خانه ما بکشی و در روی من گریه کرد پس شمشیر را انداختم و نشستم هانی گفت مرا وخودش را کشت و از آنچه فرار می کرد در آن افتاد.»
@salmanraoofi
هدایت شده از موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی
📢📢 #ثبت_نام سال تحصیلی 99-98 #دوره_جامع_حکمت_و_عرفان_اسلامی موسسه #فرهنگ_و_تمدن_توحیدی
تحت اشراف اساتید:
#یزدانپناه
#امینی_نژاد
#فلاح_شیروانی
1⃣ مقطع تمهیدی - 1 ساله - با محوریت کتاب بدایه الحکمه
2⃣ مقطع عمومی - 2 ساله - با محوریت کتاب نهایه الحکمه
🔴برخوردار از مزایای طرح پایگاه هدایت تحصیلی(yon.ir/FvttHT)
🌐#ثبت_نام : yon.ir/RegFvtt
⛔️مهلت: 31 اردیبهشت 98
🔰دفترچه راهنما: yon.ir/RegHlp
🔍پاسخ به سوالات:
🆔 @Admin_fvtt
📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی
http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
دومین جلسه امتداد حکمت در گام دوم ( همزمان با سالروز شهادت شهید مطهری )
سخنران : حضرت آیت الله فرحانی
مکان بلوار سمیه خیابان شهیدین مدرسه فقهی امیرالمومنین (ع)
@salmanraoofi
🔆اولین نشست از سلسله نشست های فقه الاجتماع
☑️🔆تبیین و بررسی سرفصلهای فقه منزلت اجتماعی (شأن)
با حضور آیت الله مبلغی
و جامعه شناسان محترم
دکتر شرف الدین
دکتر گودرزی
یک شنبه 8 اردی بهشت 98
ساعت 17 - 19
انجمن فقه و حقوق اسلامی حوزه
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 4
🔅🔅🔅
7/ ابن هشام فی السیره النبویه : « قال ابن إسحاق : و حدثني محمد بن مسلم بن شهاب الزهري، عن عبد الله بن كعب بن مالك، قال : و كان مما صنع الله به لرسوله صلى الله عليه و سلم أن هذين الحيين من الأنصار، و الأوس و الخزرج، كانا يتصاولان مع رسول الله صلى الله عليه و سلم تصاول الفحلين، لا تصنع الأوس شيئا عن رسول الله صلى الله عليه و سلم غناء إلا قالت الخزرج : و الله لا تذهبون بهذه فضلا علينا عند رسول الله صلى الله عليه و سلم و في الإسلام . قال : فلا ينتهون حتى يوقعوا مثلها، و إذا فعلت الخزرج شيئا قالت الأوس مثل ذلك. و لما أصابت الأوس كعب بن الأشرف في عداوته لرسول الله صلى الله ليه و سلم قالت الخزرج : و الله لا تذهبون بها فضلا علينا أبدا ، قال: فتذاكروا : من رجل لرسول الله صلى الله عليه و سلم في العداوة كابن الأشرف؟ فذكروا ابن أبى الحقيق، و هو بخيبر، فاستأذنوا رسول الله صلى الله عليه و سلم في قتله، فأذن له . النفر الذين خرجوا لقتل ابن أبى الحقيق و قصتهم : فخرج إليه من الخزرج من بنى سلمة خمسة نفر: عبد الله بن عتيك، و مسعود ابن سنان، و عبد الله بن أنيس، و أبو قتادة الحارث بن ربعي، و خزاعيّ بن أسود، حليف لهم من أسلم . فخرجوا و أمّر عليهم رسول الله صلى الله عليه و سلم عبد الله بن عتيك، و نهاهم عن أن يقتلوا وليدا أو امرأة، فخرجوا حتى إذا قدموا خيبر، أتوا دار ابن أبى الحقيق ليلا ، فلم يدعوا بيتا في الدار إلا أغلقوه على أهله. قال: و كان في عليّة له إليها عجلة قال : فأسندوا فيها ، حتى قاموا على بابه، فاستأذنوا عليه، فخرجت إليهم امرأته، فقالت: من أنتم؟ قالوا: ناس من العرب نلتمس الميرة. قالت: ذاكم صاحبكم، فادخلوا عليه، قال: فلما دخلنا عليه، أغلقنا علينا و عليها الحجرة، تخوّفا أن تكون دونه مجاولة تحول بيننا و بينه، قالت: فصاحت امرأته، فنوّهت بنا و ابتدرناه، و هو على فراشه بأسيافنا، فو الله ما يدلنا عليه في سواد اللّيل إلا بياضه كأنه قبطيّة ملقاة. قال: و لما صاحت بنا امرأته، جعل الرجل منّا يرفع عليها سيفه، ثم يذكر نهى رسول الله صلى الله عليه و سلم فيكفّ يده، و لولا ذلك لفرغنا منها بليل. قال: فلما ضربناه بأسيافنا تحامل عليه عبد الله بن أنيس بسيفه في بطنه حتى أنفذه، و هو يقول: قطنى قطنى: أي حسبي حسبي. قال: و خرجنا، و كان عبد الله بن عتيك رجلا سيء البصر، قال: فوقع من الدّرجة فوثئت يده وثأ شديدا- و يقال: رجله، فيما قال ابن هشام- و حملناه حتى نأتي به منهرا من عيونهم، فندخل فيه. قال: فأوقدوا النيران، و اشتدّوا في كلّ وجه يطلبوننا، قال: حتى إذا يئسوا رجعوا إلى صاحبهم، فاكتنفوه و هو يقضى بينهم. قال: فقلنا: كيف لنا بأن نعلم بأنّ عدوّ الله قد مات؟ قال: فقال رجل منا: أنا أذهب فأنظر لكم، فانطلق حتى دخل في الناس. قال: فوجدت امرأته و رجال يهود حوله و في يدها المصباح تنظر في وجهه، و تحدثهم و تقول: أما و الله لقد سمعت صوت ابن عتيك، ثم أكذبت نفسي و قلت : أنّى ابن عتيك بهذه البلاد؟ ثم أقبلت عليه تنظر في وجهه ثم قالت: مات و إله يهود، فما سمعت من كلمة كانت ألذّ إلى نفسي منها. قال: ثم جاءنا الخبر فاحتملنا صاحبنا فقدمنا على رسول الله صلى الله عليه و سلم فأخبرناه بقتل عدوّ الله، و اختلفنا عنده في قتله، كلّنا يدّعيه. قال: فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: هاتوا أسيافكم، قال: فجئناه بها، فنظر إليها فقال لسيف عبد الله بن أنيس: هذا قتله، أرى فيه أثر الطعام .»
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 5
🔅🔅🔅
ترجمه 👆👆
📌 در سیره ابن هشام آمده ؛ محمّد بن إسحاق می¬گويد: محمد بن مسلم بن شهاب زهری از عبدالله بن کعب بن مالک روایت کرده که گفت : از آن چیزهایی که خداوند برای پیامبر صلی الله علیه و ( آله) و سلم انجام داده بود این بود که این دو قبیله از انصار ، قوم أوس با قوم خزرج با یکدیگر مثل دو حیوان نر مسابقه و تفاخر داشتند . اوس هیچ کاری را به نفع رسول خدا صلی الله علیه و ( آله ) و سلم انجام نمی داد مگر اینکه خزرج به ایشان می¬گفت : با این کار برتری نسبت به ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و (آله) و سلم و در اسلام ندارید . پس کناره نمی¬گرفتند تا اینکه مثل آن کاری انجام دهند و هنگامی که خزرج کاری انجام می¬داد اوس مثل همان را به آنها می¬گفت . پس هنگامی که اوس به قتل کعب بن اشرف به دلیل دشمنی اش با رسول خدا صلی الله علیه و( آله ) سلم رسید خزرجیان گفتند : به خدا تا ابد در فضیلتی بر ما پیش نمی¬افتید . پس با همديگر مذاکره کردند : گفتند چه کسی در دشمنی با رسول خدا صلی الله علیه و ( آله ) و سلم مثل پسر اشرف است ؟ گفتند : ابن ابی الحقیق و او در خیبر است پس از رسول خدا صلی الله علیه و ( آله ) و سلم برای قتلش اجازه گرفتند و حضرت به آنان اجازه داد. جمعی که برای کشتن ابن ابی الحقیق رفتند و داستان آنان بعد از آن پنج نفر از قوم خزرج از بنی سلمه به سوی او رفتند ؛ عبد الله بن عتيك و مسعود بن سنان و عبد الله ابن أنيس، و أبو قتادة حارث بن ربعى و خزاعىّ بن أسود هم قسم ایشان از اسلم بود . پس خارج شدند و پیامبر عبد الله بن عتیک را فرمانده آنان قرار داد و آنها را از این که نوزاد یا زنی را بکشند نهی کرد پس بیرون رفتند تا به خیبر رسیدند و در شب به خانه ابن ابی الحقیق رفتند پس هیچ اتاقی در خانه نبود مگر اینکه در آنرا برای افرادش قفل می¬زدند و اتاق او در بلندی بود که بر در نخلی نردبان مانند بود پس از آن کمک گرفتند تا دم در خانه او ایستادند پس در زدند ، زنش نزد آنها آمد پس : گفت شما کیستید ؟ گفتند : مردمی از عرب که آذوقه می¬خواهیم . گفت : این هم کمک کار شما پس بر او وارد شوید .گفت : هنگامی که داخل شدیم در اتاق را بر ما و او بستیم از ترس این که زد و خوردی بین ما شود . پس زنش برای اینکه ما را لو دهد داد زد ولی ما بر زنش سبقت گرفتیم و به او اجازه کاری ندادیم و مرد را در خوابگاهش با شمشیر انداختیم و به خدا قسم هیچ چیز ما را در سیاهی شب به مرد راهنمایی نکرد مگر سفیدی لباسش چرا که مثل لباس سفید مصری بود که افتاده باشد .گفت : هنگامی که زنش بر سر ما داد زد یکی از ما شمشیرش را بر او کشید اما یاد نهی رسول خدا افتاد و دست نگه داشت و اگر آن نهی نبود همان شب از او راحت شده بودیم .گفت : هنگامی که با شمشیرهایمان او را زدیم عبد الله انیس شمشیرش زد و داخل شکم او کرد و او می¬گفت قطنی قطنی یعنی بَسَم است بَسَم است . گفت : خارج شدیم و عبد الله بن عتیک کم بینا بود پس از پله افتاد و دستش زخم شدیدی برداشت و گفته اند پایش در آنچه ابن هشام نقل کرده و ما او را کول کردیم و بردیم تا به کانال آبی خارج از قصر از چشمه هایشان رسیدیم و داخل آن شدیم گفت : پس آتش افروختند و سخت در هر سمتی به دنبالمان گشتند تا نا امید شدند و به سوی دوستشان رفتند و او را در بر گرفتند و او قاضی آنان بود گفت : با خود گفتیم چگونه مطمئن شویم دشمن خدا حتما مرده است . یکی از ما گفت می¬روم و برای شما نگاه می-کنم پس رفت تا داخل مردم شد تعریف کرد که زنش و مردانی از یهود دورش بودند و در دست زنش چراغی بود که به صورت او نگاه می¬کرد و با آنها صحبت می¬کرد و می¬گفت : باور کنید صدای ابن عتیک را شنیدم سپس به خودم گفتم اشتباه می¬کنی و گفتم : ابن عتیک چگونه در این شهرها باشد . سپس زنش گفت : به خدای یهود که مُرد . پس به خدا قسم کلمه ای خوشایند تر از این برای خودم نشنیدم پس خبر را برای ما آورد و ما دوستمان را دوش گرفتیم و نزد رسول خدا رفتیم و خبر قتل دشمن خدا را به ایشان دادیم و نزد ایشان در اینکه که او را کشته جر و بحث کردیم و هر یک مدعی قتل بودیم . رسول خدا صلی الله علیه و ( آله ) و سلم فرمود : شمشیرهایتان را بیاورید پس آوردیم ایشان به سیف بن عبد الله انیس گفت این کشته است بر شمشیرش اثر غذا می¬بینم .
@salmanraoofi
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌
فقه معطوف به تمدن-1
🔹 چکیده:
درباره فقه و نسبت آن با تمدن دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی هیچ نسبتی میان این دو برقرار نمیبینند. گروه دیگری قائل به نسبتی حداقلی فیمابین فقه و تمدن بوده و گروهی نیز فقه را شرط اساسی تمدنسازی قلمداد میکنند. سنجش نسبت فقه و تمدن با دو نگاه قابل بحث و بررسی است. در یک نگاه فقه موجود مورد مطالعه قرارگرفته و نسبت آن با تمدن سنجیده میشود؛ در نگاه دیگر اما، فقه مطلوب مطمح نظر بوده و با نگاه به آن نسبت فقه و تمدن مورد بررسی قرار میگیرد. مقاله حاضر نگاه اول را نصب العین قرار داده و به بررسی نسبت فقه موجود با مقوله تمدن و تمدنسازی پرداخته است. حاصل اینکه با رصد کتب، ابواب، مسائل و موضوعات مختلف فقه موجود، نسبتی وثیق بین آن و مقوله تمدن به دست میآید. گرچه نمیتوان ادعا کرد نظامهای اجتماعی مورد نیاز تمدن مستقمیاً و بتمامه در فقه فعلی موجود است، اما وجود چارچوبهای اصیل و ساختاری تمدن در فقه موجود قابل انکار نیست. دیگر اینکه نظامسازی و بالتبع تمدنسازی از طریق فقه، به گونهای که بتوان مستقیماً نظامهای مورد نیاز تمدن را از فقه استخراج کرد، در گرو تشکیل و تدوین فقه حکومتی است.
🔹 واژگان کلیدی:
فقه سنتی، فقه حکومتی، تمدن، نظامهای اجتماعی، نسبتهای فقه و تمدن
🔹 مقدمه:
یکی از موضوعاتی که نیازمند بحث و بررسی جدی است، مسأله «فقه و تمدن» یا ارتباط «فقه و تمدنسازی» و «بررسی نسبت بین فقه و تمدن» است.
به عبارت دیگر، این پرسش که: «نسبت میان فقه و تمدن چیست؟» یکی از مهمترین پرسشها در حوزه فقه و معارف دینی است.
🔹 در سالهای اخیر، بخاطر طرح شبهات و ابهاماتی درباره قلمرو دخالت دین در زندگی انسان، بویژه در بخش اجتماعی و حکومتی آن و نیز رخ نمودن برخی دیدگاههای سکولاریستی، فقه و معارف اسلامی متهم به ناتوانی در عرضه نظامهای مورد نیاز جامعه انسانی گشته است و ما شاهد تکرار پرسشهایی از سنخ پرسش از نسبت میان فقه و تمدن هستیم، که آیا فقه، توانایی ارائه نظامهای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تربیتی، و در کل توانایی تاسیس و تغذیه یک «تمدن» را دارد یا خیر؟
🔹 این بحث تاکنون با عناوین مختلف و به صورت پراکنده در پیشینه معارف و منابع دینی وجود داشته و اندیشمندانی به طور جسته و گریخته به بررسی و نقادی در این باره پرداخته اند. اما تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، این بحث جدی تلقی نشده و به جایگاه حقیقی خویش بار نیافته بود. پس از انقلاب موضوعاتی همچون حکومت دینی، فقه سیاسی، فقه حکومتی، فقه پویا، نسبت دین و حکومت، نسبت فقه و حکومت، فقه و نظام سازی، فقه و تمدنسازی و مباحثی از این دست در حوزه اندیشه عالمان دینی مطرح شده، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت و نظریههای مختلفی درباره آنها بیان شد. تحلیل و ریشهیابی عدم رشد این مباحث، خصوصاً بحث مناسبات فقه و تمدن و نقش فقه در تمدن سازی، در تاریخ معارف دینی، خود بحث گستردهای است و بیش از آنکه به عناصر افراد و عملکرد آنها مربوط باشد، به اوضاع اجتماعی و مراحل تاریخ تکامل بشری مرتبط است.
🔹 پیداست که پاسخ به این پرسش بر اساس هر برداشت و دیدگاهی که باشد، بر شناخت فقه و تمدن و نوع تعریفی که از این دو ارائه میشود، استوار است. از پرسش یاد شده، دو پرسش دیگر رخ مینماید: فقه چیست؟ تمدن کدام است؟ اگر به این دو پرسش، پاسخ صحیح گفته شود، پاسخ سوال یاد شده نیز بدست خواهد آمد. پیداست که چگونگی پاسخ نیز به نوع پاسخ به این دو سوال برمیگردد.
🔹 بدین منظور، پس از تعریف مفاهیم بنیادین و سپس بررسی دیدگاههای مختلف در رابطه با نسبت فقه و تمدن، مناسبات فقه سنتی و تمدن را به کاوش نشستهایم.
@salmanraoofi
ادامه👇👇👇
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌
فقه معطوف به تمدن-2
🔷 کلیات
1.فقه
واژه فقه در لغت به معنای فهمیدن، دانستن، ادراک و علم آمده است. اما آنچه که از تصریح لغویان و کاربردهای واژه فقه پیداست، معنای فقه، اخص از مطلق فهم و دانستن است و منظور از آن علم و دانستنی است که با تامل و دقت همراه باشد. در اصطلاح نیز، فقه به معانی ذیل آمده است:
🔹 اصطلاح عام:منظور همه معارف و احکامی است که از طرف خداوند نازل شده، چه در زمینه اعتقادی و اخلاقی و چه در زمینه فروع عملی.
🔹 اصطلاح خاص:منظور از آن احکام شرعی و فرعی عملی است که عبادات، معاملات، مسایل حقوقی، کیفری، تجاری و غیره را شامل میشود و امروزه بخشی از آن در رساله های عملی به صورت فتوا دیده میشود.
🔹 به معنای علم فقه:در این اصطلاح فقیهان، در طول تاریخ فقه و سیر تطور آن، معانی متعددی برای فقه بیان کردهاند که از میان آنها، این عبارت از شهرت بیشتری برخوردار است: الفقه هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه؛ فقه، علم به احکام شرعی فرعی از روی ادله تفصیلی است.
2.فقه حکومتی
فقه حکومتی نگرشی کل نگر و ناظر بر تمام ابواب فقه است. در این نگاه، استنباط های فقهی باید براساس فقه اداره نظام اجتماعی انجام شود و تمامی ابواب فقه ناظر به امور اجتماع و اداره کشور باشد. از این رو گسترهای که در فقه حکومتی مورد بحث قرار میگیرد، تمامی ابواب و مسائل فقه خواهد بود؛ زیرا اجتماع و نظام اسلامی، شئون و زوایای مختلفی دارد؛ مباحثی در حوزه اقتصاد، فرهنگ، حقوق، سیاست، امور بینالملل و مسائلی از قبیل مسائل نظامی، انتظامی، خانواده، احوالات شخصیه و تمامی مسائل مربوط به زندگی بشری در مقوله مادی و معنوی، و دنیوی و اخروی که فقیه میبایست همه آن مسائل را بنابر رفع نیازهای اجتماع و نظام اسلامی مورد بررسی قرار دهد.
3.تفاوت فقه حکومتی با فقه سیاسی و فقه سنتی
فقه حکومتی، چنانکه برخی پنداشته¬اند به معنای بخشی از فقه و یا فقه احکام حکومتی و یا فقه سیاسی نیست، بلکه نگاهی حاکم و وصفی محیط بر تمام مباحث فقه -از طهارت تا دیات و مسائل مستحدثه- است. در حالیکه فقه سیاسی، نه یک نگاه و وصف، که تنها بخشی جزئی از فقه است که میتواند مصادیق فردی و غیر حکومتی نیز داشته باشد.
مسئله مهم دیگر بیان وجه تمایز فقه حکومتی از فقه سنتی (فردی) است. اولین تفاوت فقه سنتی و فقه حکومتی، تفاوت در نوع نگاه به مسائل است. با این توضیح که در فقه حکومتی به دست دادن احکام الهی در همه شئون یک نظام و حکومت الهی مدنظر است و به همه احکام فقهی با نگرش حکومتی نظر میشود و تاثیر احتمالی هر حکمی از احکام در کیفیت مطلوب اداره نظام و حکومت ملاحظه میگردد. اما در فقه سنتی و فردی، موضوعات و مسائل، با نگاه به فرد و به دور از هرگونه ملاحظه حکومتی و نه به عنوان عضوی از یک جامعه، بلکه مستقلاً و منحاض از آن، مورد استنباط قرار میگیرد. دومین تفاوت عمده فقه سنتی و حکومتی، تفاوت در موضوع است. با این بیان که موضوع فقه سنتی، «افعال مکلفین» و موضوع فقه حکومتی، «افعال مکلفین و جامعه» است.
🔹 توضیح اینکه نگرش فردگرایانه به فقه و نیز دور بودن آن از صحنه جامعه و حکومت، موضوع فقه سنتی را در افعال مکلفین منحصر نمود و مسائل مربوط به شئون حکومت و نظام اسلامی در حاشیه باقی ماند. علاوه اینکه افعال مکلفین نیز با نگاه فردی سامان یافت.
4.جایگاه و رسالت فقه
اسلام دین خاتم است و در همه اعصار پاسخگوی نیازهای دینی انسان است. در این میان آن بخش از اسلام که نمود عینی بیشتر و تاثیر ملموستری در زندگی انسان دارد، بخش قوانین، مقررات، هنجارها و ناهنجارهای عملی اسلام است و رسالت مهم فقه در همین جا آشکار میشود، چرا که فقه عهدهدار تبیین این مقررات و احکام است. به دیگر بیان فقه مجموعة احکام عملی اسلام است که وظيفة «ارائة طريق» در تمامی حوزههاي تمدنی، اعم از حوزههاي فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي، حقوقی، تربیتی، عبادی و ... را بر عهده دارد و با قدمت تاريخي خويش، گسترهاي بس سترگ را شامل میشود.
🔹 یکی از فقهای معاصر، در توصیف فقه و جایگاه آن در میان علوم و معارف اسلامی مینویسد: علم فقه در میان معارف و تعالیم دینی دارای جایگاه ویژهای است، چراکه ترسیم کننده شیوههای زندگی در صحنه های گوناگون آن است، تبیین کننده مناسک و عبادتها، معاملات، حلال و حرام، نظام ازدواج، میراث، چگونگی قضاوت و رفع خصومتها و درگیریها و غیر اینها است و بطور خلاصه فقه راه و روش یگانه و برنامه دقیق برای زندگی فردی و اجتماعی مسلمان است.
@salmanraoofi
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌
فقه معطوف به تمدن-3
🔹 آنچه بر اهمیت این رسالت میافزاید این است که اسلام دین جاوید الهی است و برای زندگی انسان در همه عصرها و برای همه جوامع اعم از مدرن و سنتی، توسعه یافته و توسعه نایافته، قوانین و مقررات دارد، هر چند تمام آنها بطور صریح بیان نشده و نیازمند کشف و استخراج میباشد.
🔹 وظیفه مهم فقه آن است که تمامی احکام و مقررات مورد نیاز جامعه انسانی در تمامی جنبهها را در هر عصر و زمانی، متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی و نیازهای واقعی انسان، ارائه داده و به صحنه زندگی وارد نماید.
🔹 خلاصه اینکه رسالت فقه تبیین قوانین و باید و نبایدهای دین در صحنه زندگی فردی و اجتماعی انسان، جهت عمل نمودن به آنهاست و غایت آن دستیابی به پیامدهای دینمداری و التزام به شریعت است که همان کسب کمالات روحی و معنوی و رسیدن به قرب الهی است.
5.تمدن
از لحاظ لغوی واژه «تمدن» معانی مختلفی را در برمیگیرد، اما اصلیترین معنایی که محققان بر آن اتفاق نظر دارند، شهرنشین شدن و اقامت در شهر (مدنیّت) است. پژوهشگران درباره تعيين ريشه لغوي كلمه «مدنيت»، اختلاف نظر دارند؛ برخي آن را به «مدن» به معناي اقامت گزيدن در مكاني، باز ميگردانند. برخي ديگر آن را به «دان» باز ميگردانند كه ريشة واژة دين و به معناي خاضع شدن و اطاعت نمودن است. بر همین پایه، این کلمه معادل واژه «شهرآیینی» و به معنای «حسن معاشرت» است. این واژه از کلمه لاتین «civilis» که برگرفته از «Civis» یا «Civitais» میباشد، مشتق شده است. بنابراین در فرهنگهای لغت، زندگی «متمدن» در برابر زندگی بربرهای وحشی که فاقد زندگی شهرنشینیاند، به کار برده میشود.
🔹 در باب مفهوم تمدن نیز با تلقیهای گوناگونی روبرو هستیم که این تفاوتها اغلب به دلیل وجود رویکردهای مختلف در تعاریف است. اصطلاح تمدن از قرن هجدهم و در عصر روشنگری پدید آمد، هر چند واقعیت آن از گذشته موجود بوده است. در یک معنا تمدن با فرهنگ مترادف پنداشته شده است. طبق این انگاره تمدن یا فرهنگ عبارت است از ترکیب پیچیدهای شامل علوم، اعتقادات و هنرها، اخلاق و قوانین وآداب و رسوم و عادات و اعمال دیگری که بوسیله انسان در جامعه به دست میآید. نمود جلوههای مادی فرهنگ و تجسم آن در شهرنشینی از دیگر از دیگر معانی فرض شده برای تمدن میباشد.
🔹 دیدگاهی دیگر، برای تمدن، معنایی فراگیر قائل است. بر اساس این دیدگاه علاوه بر جنبه نرم و فرهنگی حیات اجتماعی، مجموعه عناصر اقتصادی، سیاسی، تکنیکها، سازمانهای اجتماعی و خلاصه جنبههای سخت نیز در گستره تمدن جای میگیرند. طبق این نظر تمدن عبارت است از: مجموعهای از پدیدههای اجتماعی که قابل انتقال بوده و جنبههای مذهبی، اخلاقی، زیباشناسی، فنی-علمی مشترک در یک جامعه یا چند جامعه مرتبط با یکدیگر را به خود میگیرد.
🔹 در نگاه دیگری –که صحیحترین دیدگاه به نظر میرسد- به مجموعه بزرگی از نظامهای اجتماعی (سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تربیتی، عبادی و ...) که از نظر جغرافیایی واحد کلانی را در یک قلمرو پهناور در برمیگیرد، و فرهنگی واحد بر تمامی اجزای آن سیطره دارد، تمدن اطلاق میشود. طبق این تعریف، تمدن چیزی جز تشکیل و تلفیق نظامهای اجتماعی، تحت سیطره فرهنگی خاص (مثلاً فرهنگ اسلامی) نیست. بر اساس تعاریف فوق، میتوان به چند ویژگی مفهوم تمدن اشاره نمود:
الف) تمدن آنچنان که از کلمه لاتینی شهرنشین بودن یا شهروندان (civis) و شکل وصفی آن (civilis) مشتق میشود، متقوّم به شکلگیری نظام اجتماعی قانونمند است.
ب) گستره یک تمدن به مراتب بیشتر از یک حکومت و بالطبع عمر طولانیتری از عمر حیات اجتماعی یک جامعه خاص دارد.
ج) تمدن یک جنبه سخت و یک جنبه نرم دارد. فرهنگ به عنوان جنبه نرم یک تمدن، زیربنای ساخت یک تمدن است که به طور یکسان بر تمامی اجزای آن نظارت و سیطره داشته و آنها تحت تاثیر خود دارد. به عبارت دیگر بُعد عقلانیت یک تمدن –که اساس یک تمدن است- بازگشت به بعد فرهنگی آن دارد. البته تمدن تنها به این جنبه نباید خلاصه شود، بلکه جنبه های سخت تمدن همچون ساختارها، محصولات و ... هم مطرح میباشد.
د) هر تمدنی دارای نظامات اجتماعی متعددی میباشد که اساساً همین نظامات هستند که تمامیت یک تمدن را محقق میسازند، مانند نظامهای حقوقی، تربیتی، اقتصادی، سیاسی و دیگر نظامات کلان و خرده نظامات که به صورت هماهنگ و تحت سیطره فرهنگی خاص (مثلاً فرهنگ اسلامی در تمدن اسلامی) تعیّن بخش میباشند.
ذ) چنانکه گذشت، شکل گیری یک تمدن محصول وجود و هماهنگی نظامات اجتماعی مختلف و خاصی است که در صورت فقدان و یا ناهماهنگی و یا عدم مشروعیت و مقبولیت اجتماعی، هرگز تمدنی شکل نخواهد گرفت.
@salmanraoofi
باسمه تعالی
نمیدانم دنیا چگونه است برای شهید بحری حوزه تکانی نخورد
برای شهید تولایی کانال بحوث به هر دری زد که آقایان بجنبند و کار اساسی انجام دهند کاری انجام نشد نه مراجع معظم تقلید نه جامعه مدرسین نه مدیر حوزه در حد یک پیام رسمی اقدام نکردند
https://eitaa.com/salmanraoofi/1928
https://eitaa.com/salmanraoofi/2028
https://eitaa.com/salmanraoofi/2118
ولی این طلبه بزرگوار اینطور مورد حمایت واقع شد
گرچه باز هم کار اساسی در این باب انجام نشد
کار اساسی این است که همه مراجع معظم تقلید، جامعه مدرسین، شورای عالی حوزه و مدیر حوزه های علمیه و بزرگان و علمای بلاد
در یک نامه به رئیس جمهور و وزیر ارتباطات بخواهند سند ملی زیرساختهای فضای مجازی در یکسال پیاده شود و گزارشش به بزرگان و مردم ارائه گردد
نمی دانم چرا بزرگان هماهنگ و یکصدا عمل نمی کنند وقتی یک مرجع درباره فضای مجازی فریاد می زند اگر فردا هم بزرگ دیگری پیگیری کند و همه بزرگان و نهادهای حوزوی در یک هفته پای یک مساله پافشاری کنند خیلی مسائل حل می شود
متاسفانه فضای مجازی فضای رواج دروغ، تهمت، فحشا و منکرات شده و مسئول شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی که رئیس جمهور باشد فقط نظاره می کند
خدا می داند حسب قواعد مسلم شرعی به دلیل نبستن فضای منکرات با وجود مسئولیت و قدرت در نامه عمل رئیس جمهور و وزیر ارتباطات چه منکراتی ثبت خواهد شد
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
سلمان رئوفی
۱۳۹۸/۲/۸
@salmanraoofi
باسمه تعالی
امروز برای مساله ای محتاج دعای بزرگواران هستم
از همه بزرگواران التماس دعا دارم
@salmanraoofi
باسمه تعالی
چند روزی است خبر اخراج یک طلبه از یک مدرسه معروف و خوش سابقه انقلابی خبر ساز شده
بنده نه آن طلبه را می شناسم و نه مدیر را البته از قضایا بیشتر از بقیه طلاب از طرق موثقی مطلع شدم از جمله از اعتذار مدیر محترم آن مدرسه درباره این اخراج
کفالت و پدری ایتام آل محمد صبر و حوصله بیشتری می خواهد فرزند هر چقدر هم متمرد، وقتی منحرف نیست نباید به وسیله پدر از خانه خود بیرون رانده شود
اخراج آن هم ده روز قبل از امتحانات
و سختگیری شدید برای معمم شدن
و اعلام عدم مجوز حضور معمم بر سر امتحانات
حقا و انصافا برخورد اخلاقی مورد انتظار از مدیر محترم یک مدرسه مهم با سوابق درخشان نیست
بر فرض که مساله تمرّد در معمم شدن بوده، کما اینکه در مدرسه شایع شده و به آن طلبه گفته شده و بعضی اساتید آنجا اعلام کرده اند
اینکه خلاف قانون مدرسه باشد خلاف قانون مرکز مدیریت که نبوده، اخراج سازوکار قانونی خود را دارد
نباید سلیقه ای و غیر قانونی کار کرد و بر قوانین وضعی شخصی، آنقدر سخت گرفت خصوصا که تایید دو عالم اخلاقی و ارشاد آیت الله مصباح هم برای معمم شدن وجود داشته
اگر مساله این بوده هزار راه بود و هست چرا باید با چنین مساله ای که خلاف شرع نیست ولو خلاف قانون مدرسه باشد چنین آهنین برخورد شود بالاخره صبر کردن تا پایان امتحانات مشکلی ایجاد نمی کرد و دوماه زودتر از قانون عمومی، معمم شدن مساله ای نیست که شایسته اخراج باشد
چرا باید حیثیت یک طلبه به دلیل معمم شدن ولو خلاف قانون یک مدرسه با اعلام اخراج از بین برود
طلبه زن و بچه دارد و آینده حوزوی او هم باید لحاظ شود هر طلبه در این اوضاع یک سرمایه برای امام زمان عج است که باید تا می توان حفظش کرد
کاش با پذیرش طلبه به حضور و دادن یک نامه محترمانه برای نبودن سال بعد در این حوزه و درخواست از طلبه برای اعلام رفتن شخصی نه اخراج مدیر
و حل مساله به صورت شخصی بین مدیر و آن طلبه قضیه فیصله می یافت
اگر تحمل معمم شدن بعضی طلاب را به هر دلیل و توانایی اقناع طلبه را نداریم
تحمل حضور تا پایان امتحانات را باید داشته باشیم
اگر هم قضیه حضور یکی از افراد موثر نشست اساتید بوده
که ان شاءالله نباشد
مدیر یک مدرسه نباید اعتبار خود را صرف یک فرد بزرگوار از یک مجمع صنفی کند که اعتراض مراجع معظم تقلید را هم در مواردی به همراه داشته
نباید طلبه را از خود راند و به هر دلیلی به حضور نپذیرفت
به هر حال برخوردهای اینچنینی ولو قانونی در حوزه علمیه نباید جایگزین حل اختلافات با رویکرد پدرانه، دلسوزانه و اخلاقی با طلاب شود اگر خدای ناکرده این مسائل رویه عمومی شود هر روز حوزه متشنج خواهد بود و شالوده همه امور به هم می ریزد
قبلا این نحو برخوردها در معصومیه تشنج آفرین شد
عرض بنده خدمت مدیر محترم این است که رویکرد خود را عوض کنند و مساله را پدرانه، دلسوزانه، کریمانه به نفع این طلبه و حوزه با رویکرد اخلاقی پایان دهند
طلاب هم با حفظ احترام و حزم، درایت و در نظر گرفتن مصالح خود و حوزه ها طوری عمل کنند که هزینه سازی نشود
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
سلمان رئوفی
۱۳۹۸/۲/۹
@salmanraoofi
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌 فقه معطوف به تمدن-4
6.مولفه های تمدن
🔹 برای تمدن مولفههای مختلفی ذکر شده است. در یکی از دیدگاههای مشهور، بر نظام های مختلف اجتماعی از قبیل نظام اقتصادی، نظام حقوقی، نظام تربیتی، نظام سیاسی و دیگر نظامات خرد و کلان اجتماعی مانند نظام خانواده و... به عنوان ارکان و سازه های مهم تمدنی تاکید شده و این نظامها را با حاکمیت و نظارت فرهنگی خاص، در صورتبندی ساختار تمدن ضروری دانسته اند. از دیگر سازه های اصلی تمدن، نظام دینی (نظام باورهای جمعی) است. در کنار نظام دینی، نظام اخلاقی تمدن نیز در شکل گیری تمدنها بسیار موثر است. دیگر از نظام های مهم تمدنی که در هر تمدنی نقش آفرین بوده، نظام معنوی و عبادی تمدن است که در قالبهای مختلف مراسم و مناسک دینی و گاه در قالب های دیگری همچون حرکت های عرفانی و صوفیگرانه، حرکتهای زاهدانه و راهبانه، و یا حتی جنبشها و جریان های اجتماعی و مذهبی، ظاهر میگردد. نظام معنوی و عبادی، ناظر به نظام گرایشها، بینشها و کنشهای روحی و باطنی یک تمدن است که از رهگذر آن نیازهای روحی و نیازهای روانی جمعی و تمدنی تامین میشود. نکته مهم دیگر در باب سازههای تمدنی، توجه به جایگاه افراد جامعه در شکلگیری تمدن است. چنین نیست که اگر بر تمدن تاکید میشود و یا نظام های مختلف اجتماعی مانند نظام سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تربیتی، عبادی و ... مورد تاکید قرار میگیرد، جایگاه افراد و سهم آنها در شکل گیری تمدن نادیده گرفته شده باشد.
خلاصه اینکه هر تمدنی متشکل از مجموعهای از نظامهای اجتماعی، همچون نظام اقتصادی، نظام حقوقی، نظام تربیتی، نظام عبادی و همین طور نظام سیاسی است و اساساً همین نظام ها هستند که تمامیت یک تمدن را شکل میدهند.
🔹 با برشمردن، موارد فوق، سوال اصلی تحقیق به طور شفاف تری خود را مینمایاند: آیا فقه توانایی تاسیس تمدن و یا حداقل تولید بخشی از نظامهای تمدنی و یا توانایی تامین نرمافزاری و سختافزاری یک تمدن را دارد یا خیر؟
🔹 با رصد و مطالعه سازه ها و مولفه های تمدنی، آنچه در باب نسبت فقه و تمدن میتوان ادعا کرد، نظام سازی فقه در راستای تکمیل سازههای مختلف تمدن است. به بیان دیگر، اگر ما بتوانیم اثبات کنیم که فقه شیعه توانایی تولید و تاسیس نظامهای مختلف اجتماعی، اعم از حقوقی، سیاسی، اقتصادی، عبادی، تربیتی و ... را دارد، به جایگاه رفیع و نقش عمیق فقه در باب تمدن سازی پی خواهیم برد.
@salmanraoofi
ادامه در زیر👇👇👇
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌 فقه معطوف به تمدن-5
✳ دیدگاههای مختلف در رابطه با نسبت فقه و تمدن
قبل از هر چیز، بیان دیدگاههای مختلف در باب نسبت فقه و تمدن، حالت دقیق و روشنتری به فضای بحث خواهد داد. درباره تمدن و نسبت فقه با آن، گسترهای از نظریات متصور است که به اجمال آنها را در سه دسته میتوان خلاصه کرد:
1.انکار نسبت فقه و تمدن
🔹 گروهی رابطه بین فقه و تمدن را نفی میکنند و معتقدند اصولاً مقوله تمدن و مقوله سرپرستی اجتماعی با مقوله فقه بیگانه است و فقه ارتباطی با مقوله تمدن، حیات اجتماعی و تکامل معیشت ندارد. این گروه از تمدن و تمدن سازی تفسیر خاصی داشته، آن را عهده دار معیشت و فقه را عهدهدار سعادت میدانند و هیچ ارتباطی بین معیشت و سعادت برقرار نمیبینند. از نظر این گروه، حتی اگر فقه در گوشهای از معیشت دخالت کند، آن دخالت عرضی است و جزو مقولات حقیقی فقه نمی آید. به بیان دیگر، اگر فقه در امور تمدنی و اجتماعی نظری داشته باشد، این اظهار نظر بالعرض است و در واقع فقه از موضوعی از سخن گفته که از جنس خودش نیست.
🔹 اصل تفکیک بین مقولات بالذات و بالعرض یک نظریه غربی و وارداتی است که برخی از اندیشمندان مسلمان با پیروی از آن، مقولات دینی را به دو دسته تقسیم کرده اند: مقولات مربوط به سعادت که ذاتی دین و مقولات مربوط به معیشت که بیرون از سعادت و از مباحث عرضی دین است. این نگاه به فقه نیز تسرّی پیدا کرده است.
🔹 نگاه دیگری نیز در بین است که اساساً ارتباط بین دیانت و سعادت را نیز منقطع دانسته و بر این باور است که بشر برای رسیدن به سعادت، نیازمند دیانت نیست، چه اینکه در نگاه این دسته، سعادت، تنها سعادت در معیشت است که آن هم با عقل جمعی و بشری قابل دستیابی است و به قانون و برنامههای وحیانی و الهی (که در لسان ما همان فقه است) نیازی نیست. این نگاه، نگاه مادیگرایان و منکرین اصل شریعت است. اما موضوع بحث ما اندیشمندان مسلمانی هستند که اصل فقه و شریعت را قبول دارند، اما ضرورت آن برای مقوله معیشت را قبول نداشته، رابطه بین سعادت و معیشت را منقطع میدانند، در نتیجه رابطه بین دین و دنیا و بالتبع نسبت بین فقه و تمدن را منتفی میدانند.
🔹 طرفداران این نظریه معتقدند که فقه و سعادت به هم گره خردهاند و مقوله تمدن و معیشت نیز در هم آمیختهاند و این دو کاملاً دو حوزه مستقل دارند. سعادت به عهده فقه و تکامل معیشت به عهده تمدن است و تمدن برخاسته از خرد خود انسانهاست؛ یعنی شیوهها و آیین مهندسی اجتماعی و رهبری جامعه در امور معیشتی و اجتماعی از خرد مستقل بشر تغذیه میکند.
@salmanraoofi
ادامه در زیر👇👇👇
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
🔅🔅🔅
📌 فقه معطوف به تمدن-6
2.پذیرش نسبت حداقلی بین فقه و تمدن
🔹 نظریه دیگر در زمینه نسبت فقه و تمدن، پذیرش نسبت حداقلی بین فقه و تمدن است. طرفداران این نظریه، بین فقه و تمدن ارتباطی کلی در نظر میگیرند؛ یعنی معتقدند که فقه در کل با تمدن و زندگی اجتماعی بشری ارتباط دارد. آنها اصل ارتباط معیشت و فقه، و فقه و تمدن را میپذیرند، اما نقش فقه را در برنامه ریزی تمدنی و سرپرستی تکامل معیشت و هدایت تکامل زندگی اجتماعی نقشی بی اثر میدانند، یعنی معتقدند فقه فقط جنبه نظارتی دارد نه جنبه برنامه دهی و برنامه ریزی و مدیریت. بلکه انسان با مدد از توانایی هایی که خدا بدو عطا کرده، از جمله عقل، تجربه، حس و خردورزی و اندیشه هایش میتواند به تمدن سازی پرداخته و معیشت خود را اداره بکند. فقط در این مسیر ممکن است در مواردی راهکار و یا راهبرد انتخابی برای معیشت با سعادت معنوی و اخروی تعارض داشته باشد که در این موارد فقه نقش نظارتی خود را ایفا کرده و آن را تصحیح میکند.
🔹 این گروه معتقدند نقش فقه نظارت بر تمدن و معیشت است نه سرپرستی تکامل و برنامهریزی آن. تمدنسازی و برنامهریزی معیشت، تولید و برنامهریزیِ خردمندانه و مربوط به حوزه اندیشه و تجربههای بشری است. انسانها با تکامل اندیشهها و تجربه ها، راهبردهای جدید را به سوی تمدنسازی و تکامل معیشت، بدست می آورند و حتی گزینش میکنند و فقه صرفاً نقش نظارتی دارد. یکی از دلایل اصلی این رویکرد، عدم توجه به موضوعات اساسیای است که پیشفرض های ارتباط فقه و دنیا و بالتبع ارتباط فقه و تمدن را بیان میکند. این گروه توجه نکرده و ندیدهاند که حوزه فقه، چه هدایتها و مناسبات وثیقی در رابطه با تولید،کنترل، هدایت و تکامل اجتماعی زندگی بشری و جوامع انسانی به دست داده است. آنها به این موضوع نپرداختهاند که در یک نگاه کلیتر دخالت دین در تکامل ضروری است یا خیر؟ آنگاه اگر این دخالت ضروری بوده و دخالتی باشد که حوزه فقه را تعریف میکند، منطق فقه را توسعه دهند و با منطق توسعه یافتهتر به سراغ واکاوی منابع رفته و به صید و تماشای روابط و مناسبات فقه با حوزه تمدنی و اجتماعی زندگی بشری بنشینند.
....
ادامه دارد
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 6
🔅🔅🔅
8/ فی المغازی ، قال الواقدىّ : حدّثنا إسماعيل بن عبد الله بن جبير، عن موسى بن جبير، قال: بلغ رسول الله صلّى الله عليه و سلّم أنّ سفيان بن خالد بن نبيح الهذلىّ، ثم اللّحيانىّ، و كان نزل عرنة و ما حولها فى ناس من قومه و غيرهم، فجمع الجموع لرسول الله صلّى الله عليه و سلّم، و ضوى إليه بشر كثير من أفناء الناس. فدعا رسول الله صلّى الله عليه و سلّم عبد الله بن أنيس، فبعثه سريّة وحده إليه ليقتله، و قال له رسول الله صلّى الله عليه و سلّم : انتسب إلى خزاعة . فقال عبد الله بن أنيس : يا رسول الله ما أعرفه، فصفه لى. فقال رسول الله صلّى الله عليه و سلّم: إنك إذا رأيته هبته و فرقت منه و ذكرت الشيطان . و كنت لا أهاب الرجال ، فقلت: يا رسول الله، ما فرقت من شيء قطّ . فقال رسول الله صلّى الله عليه و سلّم : بلى ، آية بينك و بينه أن تجد له قشعريرة إذا رأيته. و استأذنت النبىّ صلّى الله عليه و سلّم أن أقول ، فقال : قل ما بدا لك . قال : فأخذت سيفي لم أزد عليه ، و خرجت أعتزى إلى خزاعة، فأخذت على الطريق حتى انتهيت إلى قديد، فأجد بها خزاعة كثيرا، فعرضوا علىّ الحملان و الصحابة، فلم أرد ذلك و خرجت حتى أتيت بطن سرف، ثم عدلت حتى خرجت على عرنة، و جعلت أخبر من لقيت أنّى أريد سفيان بن خالد لأكون معه، حتى إذا كنت ببطن عرنة لقيته يمشى، و وراءه الأحابيش و من استجلب و ضوى إليه. فلمّا رأيته هبته، و عرفته بالنّعث الذي نعت لى رسول الله صلّى الله عليه و سلّم. و رأيتنى أقطر فقلت صدق الله و رسوله! و قد دخلت فى وقت العصر حين رأيته، فصلّيت و أنا أمشى أومئ إيماء برأسى، فلمّا دنوت منه قال: من الرجل؟ فقلت: رجل من خزاعة، سمعت بجمعك لمحمّد فجئتك لأكون معك. قال: أجل، إنى لفى الجمع له. فمشيت معه، و حدّثته فاستحلى حديثي، و أنشدته شعرا، و قلت: عجبا لما أحدث محمّد من هذا الدين المحدث، فارق الآباء و سفّه أحلامهم! قال: لم يلق محمّد أحدا يشبهني! قال: و هو يتوكأ على عصا يهد الأرض، حتى انتهى إلى خبائه، و تفرّق عنه أصحابه إلى منازل قريبة منه و هم مطيفون به، فقال: هلمّ يا أخا خزاعة! فدنوت منه فقال لجاريته: احلبى! فحلبت ثم ناولتني، فمصصت ثم دفعته إليه، فعبّ كما يعبّ الجمل حتى غاب أنفه فى الرّغوة ، ثم قال: اجلس. فجلست معه، حتى إذا هدأ الناس و ناموا و هدأ، اغتررته فقتلته و أخذت رأسه، ثم أقبلت و تركت نساءه يبكين عليه، و كان النّجاء منّى حتى صعدت فى جبل فدخلت غارا. و أقبل الطلب من الخيل و الرجال توزّع فى كلّ وجه، و أنا مختف فى غار الجبل، و ضربت العنكبوت على الغار، و أقبل رجل و معه إداوة ضخمة و نعلاه فى يده، و كنت حافيا، و كان أهمّ أمرى عندي العطش، كنت أذكر تهامة و حرّها، فوضع إداوته و نعله و جلس يبول على باب الغار، ثم قال لأصحابه: ليس فى الغار أحد. فانصرفوا راجعين، و خرجت إلى الإداوة فشربت منها و أخذت النعلين فلبستهما، فكنت أسير الليل و أتوارى النهار حتى جئت المدينة فوجدت رسول الله صلّى الله عليه و سلّم فى المسجد، فلما رآني قال: أفلح الوجه! قلت: أفلح وجهك يا رسول الله! فوضعت رأسه بين يديه، و أخبرته خبري، .»
🔹 ترجمه حدیث در پست بعدی
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 6
🔅🔅🔅
در مغازی واقدى آمده که گويد : « اسماعيل بن عبد الله بن جبير، از موسى بن جبير برايم نقل كرد كه گفت: به پيامبر (ص) خبر رسيده بود كه سفيان بن خالد بن نبيح هذلى لحيانى، در عرنه [2] فرود آمده است و مردم اطراف از خويشاوندان او و غير آنها براى جنگ با پيامبر (ص) گرد او جمع شده اند، و گروه زيادى هم از مردمان مختلف با او هماهنگى كرده اند. پيامبر (ص)، عبد الله بن انيس را احضار و او را به تنهايى براى كشتن سفيان اعزام فرمودند، و به او گفتند: خودت را از قبيله خزاعه معرفى كن. عبد الله بن انيس گويد: به پيامبر (ص) گفتم: من سفيان بن خالد را نمىشناسم، نشانه هاى او را برايم توصيف كنيد. فرمود: نشانى آن اين است كه همينكه او را ببينى از او خواهى ترسيد، و بياد شيطان خواهى افتاد، و دلت مىخواهد كه از او كناره بگيرى. گويد: من از هيچ كس نمى ترسيدم، و گفتم: اى رسول خدا (ص)، من هرگز از چيزى نگريخته ام. فرمود: صحيح است، ولى اين نشانه ميان تو و او خواهد بود كه چون او را ببينى لرزه بر اندامت خواهد افتاد. من از رسول خدا (ص) تقاضا كردم كه اجازه فرماييد هر چه لازم شد بگويم. فرمودند:آنچه لازم باشد و هر چه دلت مىخواهد بگوى. گويد: غير از شمشيرم هيچ چيز ديگرى از سلاح برنداشتم و خود را به قبيله خزاعه منسوب كرده و به راه افتادم تا به قديد رسيدم. در آنجا گروه زيادى از قبيله خزاعه را ديدم. آنها اصرار كردند كه به من مركوب و راهنمايى بدهند، ولى من نپذيرفتم و بيرون آمدم تا به قبيله سرف رسيدم، و سپس راه را كج كرده تا از عرنه سر در آوردم، و به هر كس كه مى رسيدم مىگفتم مى خواهم پيش سفيان بن خالد بروم و همراه او باشم. همينكه به عرنه رسيدم او را ديدم كه پياده راه مىرفت، و پشت سرش جمعيت و كسانى كه گرد او جمع شده بودند، حركت مى كردند. همينكه او را ديدم از او ترسيدم، و با نشانه هايى كه پيامبر (ص) از او داده بودند، شناختمش، و در حالى كه از سر و پايم عرق مىريخت، گفتم:خدا و رسولش راست مى گويند. وقتى كه او را ديدم هنگام نماز عصر بود، من همچنان كه راه مىرفتم با اشاره سر نماز عصر را گزاردم. چون نزديك او رسيدم، گفت: كيستى؟ گفتم: مردى از خزاعه ام، شنيدم مردم را براى جنگ با محمد جمع كرده اى، آمده ام تا همراهت باشم. گفت: آرى، من مشغول جمع كردن مردم براى جنگ با اويم. همراهش پياده راه افتادم و شروع به صحبت كردم، و او صحبتهاى مرا خيلى شيرين دانست و برايش شعر خواندم، و گفتم: اين آيين تازه اى كه محمد آن را ساخته است چيز عجيبى است، از آيين پدران دورى گزيده و عقايد آنها را سفاهت مىداند! گفت: محمد با هيچ كس برخورد نكرده است كه مثل من باشد. و در اين حالت به عصايى تكيه داده بود و آن را به زمين مىكشاند، تا اينكه به خيمه اش رسيد و ياران او پراكنده شده و در نزديكى چادر او فرود آمدند، و در عين حال دور و بر او مىگشتند. گفت: اى برادر خزاعى، جلو بيا ! و من نزد او رفتم. او به كنيز خود گفت: شير بدوش! و او شير دوشيد. سفيان ظرف شير را به من داد و من جرعه اى نوشيدم، و ظرف شير را به او دادم. سفيان سرش را مانند شترى در ظرف شير فرو برد چنانكه تمام بينى او پر از شير شد. سپس گفت: بنشين. و نشستم تا آنكه مردم آرام گرفتند و خفتند، و او هم آرام گرفت. ناگاه او را غافلگير كردم و سرش را جدا كرده با خود برداشتم، و به راه افتادم در حالى كه زنانش بر او مى گريستند. من موفق شده بودم، پس خود را به كوهى رسانده و در غارى پنهان شدم. در اين موقع گروه زيادى سواره و پياده از هر سو به جستجوى من بر آمدند، و من در غار كوه پنهان بودم و عنكبوتها بر در غار، تار تنيده بودند. مردى جلو آمد كه قمقمه آب و كفشهايش به دستش بود، من پا برهنه و سخت تشنه بودم. مهمترين مسئله براى من تشنگى بود و شدت گرماى تهامه را به ياد مىآوردم. آن مرد قمقمه آب و كفشهاى خود را كنار غار گذاشت و نشست تا ادرار كند، و بعد به همراهان خود گفت: كسى در غار نيست. و بازگشتند. من از قمقمه آب نوشيدم و كفشها را نيز برداشتم و شبها راه مىرفتم و روزها خود را مخفى مىكردم تا به مدينه رسيدم و پيامبر (ص) را در مسجد يافتم. همين كه مرا ديدند پرسيدند : سپيدرويى ؟ گفتم : اى رسول خدا روى شما سپيد باد . و سر او را برابر آن حضرت نهادم و اخبار خود را گزارش دادم . »
....ادامه دارد
@salmanraoofi
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
🔅🔅🔅
📌 فقه معطوف به تمدن-7
3.پذیرش نسبت حداکثری فقه و تمدن
🔹 طیف سوم کسانی هستند که نقش فقه در تمدنسازی، هدایت و تکامل زندگی اجتماعی، را نقشی فراگیر و مثبت میدانند و معتقدند رسالت فقه در حوزه معیشت، سرپرستی تکامل معیشت است و اصولاً فقه را قانون اساسی و شالوده اصلی تمدن سازی میدانند. در اصطلاح به این نظریه، نظریه حداکثری گویند. طرفداران این نظریه خود به دو دسته تقسیم شدهاند. کسانی که فقه موجود را برای تمدنسازی و اداره جوامع انسانی کافی میدانند و معتقدند فقه موجود توانایی تمدن سازی و اداره جوامع انسانی را دارد. این نظریه به «فقه سنتی» مشهور است.
🔹 در مقابل دیگرانی معتقدند فقه موجود، گرچه میراث گرانقدر شیعه در طول تاریخ بوده و حفظ آن واجب است، اما این فقه به جهاتی گوناگون، چونان که باید گسترش کمی و کیفی در جهت تمدن سازی و اداره جوامع انسانی را به خود ندید و همواره با دور بودن از حکومت و اجتماع، گرفتار مسائل فردی بوده است. باور این گروه این است که نگاه حاکم بر فقه موجود نگاهی فردی است و این در حالی است که ما به فقهی نیاز داریم که با نگاهی اجتماعی و حکومتی به مسائل، تدوین شده و مسائل را نه با نگاه فردی، که با نگاه اجتماعی و حکومتی به حل و تحلیل نشسته باشد. این نظریه با عنوان «فقه حکومتی» شناخته شده است.
🔹 طبیعی است که بحث از مناسبات فقه و تمدن، ذیل دو نظریه اخیر – سنتی و حکومتی- شکل خواهد گرفت و در محدوده این دو نظریه است که میتوان سخن از روابط و مناسبات فقه و تمدن و تمدن سازی به میان آورد. چه اینکه بر مبنای نظریه اول، هیچ ارتباطی بین فقه و تمدن برقرار نیست و نظریه دوم نیز گرچه ارتباطی حداقلی را معتقد است، اما نتیجه آن چیزی جز انکار نسبت فقه با تمدن و معیشت اجتماعی نیست.
🔹 در مورد طرفداران نظریه حداکثری، گفتنی است اگر توانستیم ضرورت نگاه دوم یعنی فقه حکومتی را به اثبات رسانده و فقه شیعی را با این نگاه تدوین کنیم، مراد حاصل خواهد آمد و صرف تصور فقهی با این اوصاف، موجب تصدیق روابط و مناسبات وثیق فقه و تمدن و تمدنسازی خواهد بود.
🔹 اما اگر شرایط به گونه ای بود که توان اقامه فقه حکومتی وجود نداشت و به فقه سنتی -که ماهیت و مسائل آن، فردی و فردگرایانه است- اکتفا شد، باز هم بحث از روابط و مناسبات فقه و تمدن، همچنان بر اهمیت و ضرورت خود پایدار است.
🔹 حقانیت و صحت این ادعا، پس از تأمل و دقت در مجموعۀ فقه سنتی، از آغاز تا پايان و از طهارت تا ديات مشخص میشود. رهآورد ملاحظه مجموعه فقه سنتی و مسائل آن، آمیختگی و ارتباط وثیق تمدن با این مقوله است؛ به گونهای که تفکیک و جداسازى این هر دو از یکدیگر غير ممكن می نماید.
....ادامه دارد
@salmanraoofi