eitaa logo
سالن مطالعه
193 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
985 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
2500862.mp3
3.74M
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
2500863.mp3
1.97M
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۲۴۲ غول چراغ جادو اومد پیشم گفت: یه آرزو بکن گفتم: یه خونه می‌خوام گفت: اگه من اینکار ازم برمی‌اومد خودم تو آفتابه نمی‌خوابیدم🤔 خدایی خیلی قانع شدم😂😂 به نام‌ خداوند رزاق سلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم: هرکس روزى اى دارد، که به او خواهد رسید و اگر به آن راضى شود، پر برکت خواهد شد و برایش کافی خواهد بود. و هرکس به آن راضى نباشد، برکت نمی یابد و برایش کفایت نمی کند. اعلام الدین ص ۳۴۲ ◀️ رضایت به رزق الهی چند خاصیت دارد: 🔸۱. اینکه باعث آرامش انسان است. 🔸۲. موجب سپاسگزاری است. 🔸۳. باعث برکت بیشتر می شود. 🔸و ... سعی کنیم از آنچه به لطف خدا روزیمان شده راضی باشیم تا به آرامش برسیم و به آرامش برسانیم 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121485753150452.pdf
12.48M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز شنبه‌ ۵ آذر ۱‌۴۰۱ ۱ جمادی‌الاول ۱۴۴۴ ۲۶ نوامبر ۲۰۲۲ تمام صفحات 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee @mehdi2506
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
(۵۸) 🌀کارهای ساده منزل و فرصتهای تربیتی🍃 🔸 فیلمبرداری:📷 🌀در این بازی شما از فرزند خود بخواهید بخشی از زندگی را از شما فیلمبرداری کند و شما آن بخش از زندگی را به شیوه مستند توضیح دهید. مثلا مادر خانه از دخترش بخواهد یک برنامه آشپزی را فیلمبرداری کند و مادر شیوه پخت یک غذا را به بهانه فیلم توضیح دهد؛ ◀️ نکته_تربیتی 🔴کودکان چگونه بدآموز می‌شوند؟ 🔰وقتی والدین، خواسته یا ناخواسته، بر کودکانی که چیزی را خراب می کنند، جیغ می زنند، کودکان یاد میگیرند که «جیغ» بزنند. ❗️وقتی کودکان به این نتیجه می‌رسند که با جیغ‌زدن به خواست هایشان دست می یابند، این کار را ادامه می دهند. 🔰وقتی والدین چیزی را به زور از دست کودک می گیرند، کودک «زورگیری» را یاد میگیرد. ❗️برخی‌ از والدین به کودک بی اشتها می‌گویند: «اگر غذا نخوری، آن را به فلانی می دهیم!»، این‌گونه، کودک «خسیس بودن» را می آموزد. 🔰وقتی والدین، برای آرامش کوتاه مدت خودشان، به کودکان وعده‌هایی می دهند، کودک «دروغ گویی» را می آموزد. ❗️وقتی والدین، برای آرامش کودکِ آسیب دیده، دیوار یا اسباب بازی را با سیلی می‌پزنند و می‌گویند: «اینو زدمش، دیگر گریه نکن»، کودک «انتقام‌گیری» را می آموزد. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ ۳۴ 🖋 مقاله‌ی نهم: قسمت اول: آن‌گونه که در بیشتر کتاب‌های تاریخ، عملیات بدر و احد تشریح و ریشه‌یابی شده، در مورد نبردهای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با یهودیان کار پژوهشی صورت نگرفته است. در تاریخ‌نگاری معمول، نبردهای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با یهود همواره کم‌ارزش و دست دوم بوده است؛ در حالی‌که تمام نیروی مشرکان، تنها در سه نبرد بدر، احد و خندق پایان یافت، اما یهود تا پایان عمر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از مبارزه دست نکشید. 🔹عملیات‌های یهود دارای پیچیدگی خاصی است. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از کودکی تا زمان رحلت که سپاه اسامه را برای نبرد موته آماده کرده بود، بارها با یهود رویارویی‌هایی داشته است، ولی تاریخ‌نگاران آنها را با دقت کافی بررسی نکرده‌اند. 🔹یکی از کلیدهای یهود در عملیات‌ها، این بود که ضربات خود را به دین خاتم می‌زد و سپس به گونه‌ای وانمود می‌کرد که گویی آنها بوده‌اند که مظلومانه مورد هجوم قرار گرفته‌اند. برای اثبات این مطلب، کافی است زمان حساس عملیات‌های بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر و بنی‌قریظه و نوع عمل آنها را به دقت بررسی کنیم. 🔹این مطلب، خود به تنهایی نشان می‌دهد که یهود در طراحی عملیات، بسیار زیرکانه عمل می‌کرد، در حالی‌که نوعی روحیه‌ی عجولانه در عملکرد مشرکان هویداست. با نظر داشت این مطلب که در نبردهای فیزیکی و روانی پیچیده علیه پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله مقصر دانستن صرف مشرکان، ما را به بیراهه می‌برد و تحلیل‌های تاریخی ما را ناقص می‌کند، مناسب است برای رسیدن به حقیقت تاریخ، اتحاد مشرکان، یهود و منافقان را در نظر قرار دهیم و از تحلیل‌های تک‌محوری بپرهیزیم. ✡ بنی‌قینقاع، نخستین شورش یهود بنی قینقاع نخستین گروه یهودی بود که پیمان خویش را با پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نادیده گرفت و با مسلمانان وارد جنگ شد. 🔹پس از بازگشت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از بدر، در ماه شوال سال دوم هجری، یهود بنی‌قینقاع عهد خود را شکستند و خیانت را آشکار کردند. (۲) پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در پی آنها فرستاد و در بازار بنی‌قینقاع در جمع آنها فرمود: "شما می‌دانید که من پیامبر خدا هستم. بنابراین قبل از آن‌که حادثه‌ای مانند بدر برای شما پیش آید، اسلام آورید و مراقب باشید." یهودیان گفتند: "ای محمد، به آنچه با قوم خود در بدر انجام دادی مغرور نشو که آنان مرد جنگ نبودند و اگر ما به جنگ تو آییم، خواهی دید که جنگجویانی مانند ما نیست." (۳) 🔹این قبیله که شجاع‌ترین قبیله یهودیان به شمار می‌رفت، (۴) هیچ کشت و زرعی نداشت و کارشان زرگری بود. (۵) 🔹در همین اوقات، مردی یهودی از قبیله بنی‌قینقاع در بازار این قبیله، دو طرف دامن زنی انصاری را که در مغازه مردی یهودی نشسته بود با میخ به زمین چسباند. زن که متوجه کار او نشده بود، به هنگام برخاستن، پشتش برهنه شد و یهودیان به او خندیدند. مردی مسلمان که آنجا بود، آن یهودی را به قتل رساند. یهودیان نیز بر سر او ریختند و وی را کشتند، آنها عهدشان با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را شکستند و به جنگ برخاستند و در قلعه‌های خویش مستقر شدند. 🔹حضرت تصمیم گرفت پاسخ این خیانت را با قدرت بدهد. مسلمانان پانزده روز آنان را در دژهایشان محاصره کردند تا بنی‌قینقاع ناچار به تسلیم شدند. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دستور داد همه را به بند بکشند و قصد مجازات شدید آنان و به گفته‌ی مورخان حتی قصد کشتن تمام آنان را داشت. (۶) اما هم‌پیمانان ایشان وارد میدان شدند و آن‌قدر وساطت کردند تا حضرت دست از خونشان شست و راضی به کوچاندن آنان شد. 🔹برای نمونه، عبدالله بن ابی پس از اسارت بنی‌قینقاع نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد و از آن حضرت خواست درباره هم‌پیمانان یهودی‌اش نیکی کند. وقتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به او توجهی نکرد. جسورانه گریبان زره آن حضرت را گرفت و با تندی، خواسته خود را تکرار کرد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: "رهایم کن،" اما عبدالله همچنان بر آزادی بنی‌قینقاع پافشاری کرد و گفت: "آیا می‌خواهی چهارصد زره‌پوش و سیصد بی‌زره را که در مواقع حساس به کمکم شتافته‌اند، درو کنی؟" رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که وضع را چنان دید، مجبور به آزادی بنی‌قینقاع شد؛ البته اموالشان را مصادره، و آنها را تبعید کرد. (۷) ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5422 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
        ✡🔥🔥✡     از نفوذ، خیانت و ایجاد انحراف یهود در ادیان از ابتدای مسیحیت تا کنون. برگرفته از کتاب "" تالیف و تحقیق استاد "" 🖋مقاله اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/4236 🖋 مقاله‌ی دوم؛ https://eitaa.com/salonemotalee/4356 🖋 مقاله‌ی سوم؛ https://eitaa.com/salonemotalee/4446 🖋 مقاله‌ی چهارم؛ https://eitaa.com/salonemotalee/4854 🖋 مقاله‌ی پنجم: https://eitaa.com/salonemotalee/4957 🖋 مقاله‌ی ششم: در مبارزه با اسلام https://eitaa.com/salonemotalee/5038 🖋 مقاله‌ی هفتم: https://eitaa.com/salonemotalee/1382 🖋 مقاله‌ی هشتم: https://eitaa.com/salonemotalee/5158 🖋 مقاله‌ی نهم؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5372 این مقالات ان‌شاءالله تا تحلیل تاریخی عصر حاضر ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee خادم شما در کانال @mehdi2506
(۲۶) آن روزی که این انقلاب یک نهال ضعیفی بود، همه‌ی اینها دست به یکی کردند تا این نهال ضعیف را از زمین بکَنند، نتوانستند؛ امروز آن نهال ضعیف به این درخت تناور، این شجره‌ی طیّبه‌ی عظیم تبدیل شده، هیچ غلطی نمی‌کنند؛ همان جمله‌ای که حضرت زینب به یزید فرمود: "کِد کَیدَکَ وَ اسعَ‌ سَعیَکَ ...‌ فَوَاللهِ لا تَمحو ذِکرَنا"؛(۹) هر غلطی میتوانی بکنی بکن، [امّا] بدان که هیچ غلطی نمیتوانی بکنی. البتّه آبروی خیلی از سران کشورهای بظاهر مسلمان در این حوادث رفت، آبرویشان بر خاک ریخت؛ اینهایی که نشستند با رژیم صهیونیستی در ورشو و امثال آنجا علیه؛ اسلام و مسلمین و جمهوری اسلامی با صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها هم‌پیمان شدند، آبرویی در بین ملّت خودشان هم ندارند؛ چه بعضی از این عربهای منطقه‌ی خلیج فارس، چه بعضی دیگر، بین ملّت خودشان هم آبرویی ندارند. اینها این‌جوری‌ هستند. ۱۳۹۷/۱۱/۲۹ بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دعای ویژه رهبر انقلاب برای بازیکنان تیم ملی ایران رهبر انقلاب: دیروز بچه های تیم ملی چشم ما رو روشن کردند؛ ان‌شاءالله خدا چشمشان را روشن کند...
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت سی‌ام حسین گرم کار خودش بود و چهارگوشه مزار را می‌بوسید و من زیر لب با خانم نجوا می‌کردم. یعنی می‌شد که ما هم دستمان به مزار برسد و با خانم درددل کنیم؟ قلبم داشت از سینه‌ام بیرون می‌زد. یک نفر از رادیو تلویزیون سوریه از حسین تصویر می‌گرفت. چند نفر هم با همان لباس‌های سفید به حسین اضافه شدند که ما نمی‌شناختیم‌شان. مردان که غبارروبی کردند از ضریح بیرون آمدند و دور شدند. تنها آن تصویربردار و همراهش ماندند و به ما اجازه دادند، وارد ضریح شویم. زهرا و سارا هم اشک ریزان کنارم ایستادند. و غافل بودیم که شکار دوربین شده‌ایم. چادرم را روی صورتم انداختم و روی سنگ مزار افتادم و زار زدم و زمزمه کردم: "سلام بر تو، قلب شکسته تو، آن زمان که مادرت، زهرا را در کوچه می‌زدند و تو می‌دیدی. سلام بر تو آن زمان که طناب بر گردن پدرت علی (ع) انداختند و قلب کوچک تو می‌شکست و نظاره می‌کردی. سلام برتو آن زمان که از بالای تل، برق خنجر را روی گلوی برادرت حسین دیدی و ضجه زدی. سلام بر تو آن زمان که میان گودال قتلگاه، غریب و بی‌یاور به دنبال تن بی سر برادر می‌گشتی سلام بر تو که شاهد سوختن خیمه‌ها بودی و اسارت فرزندان برادرت را دیدی سلام بر تو که پرپر شدن رقيه امانت سه ساله برادرت را دیدی و صبر پیشه کردی سلام بر دل پردرد تو زینب جان امان از دل تو، امان...» به خودم آمدم زهرا و سارا لیوان آبی جلوی دهنم گرفته بودند روزه بودم نخوردم یکی روضه عربی می‌خواند و ما با اینکه نمی‌فهمیدیم چه می‌گوید، می‌گریستیم از داخل ضریح بیرون آمدیم مؤذن با لهجه عربی اذان داد چند نفری که بودند به اصرار، حسین را جلو فرستادند و نماز جماعت ظهر و عصر را پشت سر او خواندیم چه نمازی و چه حالی! وقتی برمی‌گشتیم، حال پرواز داشتیم، غصه‌مان گرفته بود که باید فردا در تهران باشیم حسین دید که رمق در دست و پای من نیست، گفت افطار مهمان من هستید و رفت از بیرون غذا تهیه کند تا برگردد، دخترها، تلویزیون را روشن کردند. کانال ۶ تلویزیون سوریه، حرم را نشان می‌داد و ما را دوباره به حس و حال دو سه ساعت پیش برد دوربین چرخید و روی زهرا مکث کرد زهرا کلافه شد گوشی را برداشت و به حسین زنگ زد و گفت: «بابا تو رو به خدا کاری کن که تصویر من تو بخش‌های دیگه خبری پخش نشه.» نمی‌دانم حسین از آن طرف چه جوابی داد. حسین بعد از حاج قاسم سلیمانی، همه کاره مسائل سوریه بود اما بعید به نظر می‌رسید که در این کارها ورود کند. تا افطار زمان زیادی نمانده بود و حالم خوب نبود. جلوی آینه رفتم، صورتم مثل گچ سفید شده بود و حالت تهوع داشتم. خواستم سماور را روشن کنم که سرم گیج رفت. اتاق دور سرم چرخید. نمی‌خواستم زهرا و سارا را صدا کنم دستم را به دیوار گرفتم و کشان کشان تا لب مبل آمدم با صورت روی مبل افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم. دانه های خیس آب را روی صورتم حس کردم که سارا روی صورتم پاشیده بود و با دهانش، صورتم را فوت می‌کرد تا خنک شوم. چشم که باز کردم سارا و زهرا چپ و راستم نشسته بودند. زهرا با قاشق، زعفران و گلاب توی دهانم ریخت و سارا که دستش را مثل بالش پشت سرم گرفته بود، گفت: «مامان فشارت افتاده.» و پیشانی ام را بوسید. از اینکه دم افطار روزه‌ام شکسته شده بود، دلم شکست ولی با خودم گفتم که تا آمدن حسین، سرپا شوم و به دخترها سفارش کردم که از افتادن من برای حسین حرفی نزنند. بچه‌ها سفره افطار که انداختند، حسین آمد. برای شام کباب ترکی خریده بود. با بی‌میلی چند لقمه خوردم. حسین گفت: «پروانه، آدم همیشگی نیستی!» خودم را زدم به آن راه: «حال آدمی که می‌خواد از حرم دور شه که از این بهتر نمی‌شه.» خندید: «مگه می‌خوای بری که بری؟ خب هر وقت، دلت تنگ شد، برگرد.» نفسم را با آهی که از غصه سرشار بود، بیرون دادم و گفتم: "نرفته دلم تنگ شده، خودت خوب می‌دونی.» نماز را خواندم و خوابم برد. وقتی بیدار شدم، پشت سرم درد می کرد. حسین گفت: "آقای دکتر جلیلی دبیر شورای امنیت ملی۔ قراره امشب بیاد، باید برم.» و رفت نگاه معصوم دخترها، بی‌کلام دلم را سوزاند؛ اما خیلی زود برگشت. پرسیدم: «آفتاب از کجا درآمده که این قدر زود آمدی؟» شیرین و دلنشین گفت: "آفتاب درآمده بود حالا می‌خواد بره. اومدم بدرقه‌ش کنم.» خطابش به من بود. خوشم آمد ولی پیش دخترها خجالت کشیدم، زهرا و سارا هم ریز خندیدند، پرسیدم: «مهمونت چی شد؟» گفت: «مشکلی پیش اومده که نیومد. موند برا بعد.» فردا صبح باروبنه مان را بستیم و راهی فرودگاهی شدیم که از در و دیوار و سالن ترانزیتش، غم می‌بارید. مسافر که نبود. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | واکنش عجیب در مقابل عمامه‌پرانی! ‼️ سرنوشت جالب دو جوان عمامه‌‌پران! 🔹 برشی از سخنرانی 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee