eitaa logo
سالن مطالعه
191 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
990 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
✡🔥 🔥✡ ۷۹ 🖋 مقاله‌ی هفدهم: قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7539 قسمت پنجم؛ 🔶🔸۴) اتهام فرزندخواندگی در نسل امیه 🔹گذشته از امیه، درباره‌ی چند تن از افراد تیره‌ی وی نیز ادعای فرزندخواندگی یا زنازادگی و شامی بودن، مطرح است. این تعدّد، یا در همه‌ی موارد راست و درست است! که دلیلی آشکار بر اتهام امیه به‌شمار می‌آید؛ یا این‌که همه‌ی این موارد اشاره به یک مورد اساسی دارند که در این‌صورت، اساسی‌ترین مورد، اتهام امیه است. فرض سوم این است که تمامی این موارد به این نیّت ساخته شده است که اذهان را از متهم اصلی پرونده، یعنی امیه، دور سازند! 🔹در هر حال، موارد یاد شده عبارتند از: 👈 الف. ابوعمرو بن امیه پس از آن‌که امیه ده سال به شام رفت، گفته می‌شود همان‌جا ابوعمرو را به فرزندخواندگی گرفت؛ درحالی‌که نام اصلی او ذکوان و اهل صَفّوریّه بود. پس از مرگ امیه، زن وی به ابوعمرو رسید و در نتیجه‌ی آن، ابان که همان ابومعیط باشد زاده شد! [۴۶] از ابن‌کلبی نقل شده است: «امیه به شام رفت و ده سال آنجا ماند. روزی با کنیزی یهودی از اهالی صفوریه به نام تریا که همسری یهودی از همان شهر داشت، هم‌بستر شد و ذکوان به دنیا آمد. امیه، مدعی این نوزاد شد و او را به فرزندخواندگی گرفت و ابوعمرو نامید و به مکه آورد. به همین خاطر است که رسول‌الله (ص) به عقبه، آن روز که دستور کشتنش را داد، فرمود: تو یهودی و اهل صفوریه هستی.» [۴۷] وقتی معاویه از ثور بن تلده که عمری طولانی داشت، پرسید: کدامیک از اجداد مرا دیده‌ای؟ پاسخ شنید: امیه را دیدم که کور شده بود و برده‌اش ذکوان او را راه می‌برد. معاویه نهیب زد: ساکت شو! ذکوان، پسر او بود. ولی پاسخ شنید: این را شما می‌گویید! [۴۸] همچنین از صاحب کتاب «المثالب» نقل شده: ابوعمرو، برده‌ی امیه و نامش ذکوان بود که امیه او را به فرزندخواندگی گرفت. دغفل نسّابه، وقتی با پرسش معاویه روبه‌رو شد که: از بزرگان قریش چه کسانی را دیده‌ای؟ گفت: عبدالمطلب و امیة بن عبدشمس را دیده‌ام. معاویه از او خواست آن دو نفر را برایش توصیف کند. دغفل گفت: عبدالمطلب، سفید بود و قامتی کشیده و صورتی نیکو داشت و در پیشانیش نور نبوّت و جلال و عزّت حکومت، دیده می‌شد. ده پسر که هریک مانند شیر بیشه بودند گرد او را گرفته بودند. معاویه گفت: امیه چطور؟ دغفل گفت: پیری کوتاه‌قد و لاغراندام و کور بود که برده‌اش ذکوان او را راه می‌برد. معاویه گفت: ساکت! او پسرش ابوعمرو بود! دغفل پاسخ داد: این ادعای شماست! آن‌چه من می‌دانم همانی است که به تو گفتم! [۴۹] ابویقظان هم گفته است: «مردم گمان دارند که امیه برده‌ای به‌نام ذکوان داشت که او را ابوعمرو نامید و جانشین خود کرد. آمنه، همسر امیه هم بعد از مرگش به ابوعمرو رسید!» [۵۰] امام حسن (ع) نیز در مجلس معاویه و در پاسخ ولید بن عقبه، فرمود: «تو را به قریش چه؟! تو زاده‌ی برده‌ای اهل صفوریه به‌نام ذکوان هستی!» [۵۱] 👈 ب. ابومعیط بن ذکوان بن امیه گفته شده است: ذکوان نیز ابان را – که همان ابومعیط – است، به فرزندخواندگی گرفت! [۵۲] فضل بن عباس در شعر خود، از ابومعیط با عنوان «ابن ذکوان الصفوری» یاد کرد. [۵۳] زمخشری می‌نویسد: «ابومعیط، برده‌ای اهل صفوریه اردن بود که ابوعمرو او را به مکه آورد و به فرزندی گرفت!» [۵۴] معاویه در دفاع از آباء و اجداد خود، ابومعیط را نیز فرزند امیه معرفی کرد ولی دوباره پاسخ شنید: «این ادعای شماست!» (۵۵) مسعودی هم می‌نویسد: «عقیل می‌گفت ابومعیط، مردی یهودی از اهالی صفوریه بود.» [۵۶] در نقل آبرومندانه‌تر ماجرا؛ پس از مرگ امیه، همسرش آمنه به پسر بزرگ امیه به‌نام ابوعمرو رسید و نتیجه‌ی این ازدواج، زائیده شدن ابومعیط بود. بنابراین فرزندان آمنه، هم برادران ابومعیط بودند و هم عموهایش!! [۵۷] 👈 ج. عقبة بن ابی‌معیط رسول‌الله (ص) به عقبه فرمود: «تو قریشی هستی؟! تو برده‌ای اهل صَفّوریه هستی!» [۵۸] این مطلب، در ماجرایی میان عبدالملک و مردی سالخورده نیز بیان شده است. [۵۹] عقیل هم به عقبه گفت: «تو به‌گونه‌ای سخن می‌گویی گویا اصل خود را نمی‌دانی! تو برده‌ای اهل صفوریه هستی.» عقیل به این نکته اشاره داشت که پدر او یکی از یهودیان آن ناحیه بوده است. [۶۰] سهیلی نیز می‌پذیرد که ماجرای فرزندخواندگی، مربوط به عقبه است. [۶۱] ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت هشتادم؛ با قدم خیرخانم خداحافظی کردیم مظلومانه با بچه‌هاش نگاه‌مان می‌کردند. خواستم بگویم شما هم با ما بیایید اما چون اجازه نداشتم لب گزیدم از سرپل ذهاب دور می‌شدیم همه جا آرام بود یک آرامش قبل از طوفان عصر به همدان رسیدیم فردا خبر رسید که پادگان ابوذر سرپل ذهاب وحشتناک بمباران شده یاد قدم خیر افتادم و بچه‌هایش افسوس خوردم که چرا آنجا نبودم دید و بازدیدهای سنتی عید، رونق نداشت دل مردم شهر با بچه‌هایشان در جبهه بود وقتی خبر شهادت رزمنده‌ای می آمد؛ حجله‌ای سر کوچه می‌گذاشتند با این وضع گفتن تبریک سال نو خوردن آجیل و شیرینی و حتى دور هم جمع‌شدن‌های مرسوم ایام نوروز از زندگی ما رخت بر بسته بود. مونس تنهایی‌ام افسانه هم به خانه بخت رفته بود من مانده بودم با وهبِ بی‌قرار و مهدیِ به شدت لجباز و یک دنده که سخت وابسته‌ام بود. اصغر آقا برادر حسین هم زن گرفت و عمه از تهران به همدان آمد. عمه هم مثل من بی‌قرار حسین بود حسین را بعد از بمباران پادگان ابوذر سرپل ذهاب ندیدم که با او درددل کنم یکی دو تا از همسایه‌ها گفته بودند: "آقای همدانی قبل از بمباران ابوذر، خانواده‌اش رو به همدان فرستاده و بقیه خونواده‌ها زیر بمباران موندن" غرق در این افکار مغشوش و آزاردهنده بودم که یک باره به جان زمین لرزه افتاد برای چند ثانیه خانه جنبید اما زلزله نبود به پشت بام رفتم تودهای عظیم از دود سیاه از سمت جنوب همدان به آسمان می‌رفت یک آن فکر کردم چاله‌قام‌دین زیرورو شده بی‌اختیار داد زدم: "عمه، منصورخانم بچه‌هاش و...." وهب و مهدی را که ترسیده بودند برداشتم و به سمت محله قدیمی‌مان در چاله‌قام‌دین رفتم. راننده تاکسی گفت: «موشک عراقی نزدیک آرامگاه بوعلی خورده و چند تا خونه و یه کوچه رو صاف کرده" از نزدیک آرامگاه بوعلی رد شد آمبولانسها آژیرکشان به محل انفجار می‌رفتند مردم هراسان و سراسیمه جابه‌جا می‌شدند چند تا لودر هم به محل اصابت موشک می‌رفتند. راننده آهی از ته دل کشید و گفت : "یعنی کسی از زیر آوار زنده در میآد؟» چیزی نگفتم به چاله قام دین رسیدم .. عمه و دخترش منصور خانم زیرزمین نشسته بودند شیشه‌ها ریخته بود اما خانه سرپا نشان می‌داد، عمه مرا که دید، گفت: «بیا پروانه جان! بیا...» یک آن لحن مهربان او مرا به روزهای شاد کودکی‌ام برد احوال حسین را پرسید گفتم : "حالش خوبه! گاهی به خوابم میآد!" عمه ناراحت شد. وهب و مهدی را بغل کرد و گفت: "پروانه جان! تو که به دوری حسین عادت کردی! غم به دلت راه نده." لبخندی زدم و از منصور خانم احوال پسرهایش را پرسیدم. گفت: «جبهه‌ن.» عمه به دلداری گفت: «خدا حافظ همه رزمنده ها ،باشه صدام زورش به اونا تو جبهه نمی‌رسه با بمباران دق‌دلش رو سر مردم خالی می‌کنه خدا لعنتش کنه ان شاء الله مرگش نزدیکه.» ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊کسانی‌ که شهید نمی‌شن دو دسته‌ هستن: ۱- یا هنوز لیاقت پیدا نکردن! ۲- یا لایق هستن ولی مأموریتی دارن که باید انجام بدن .. اگر دلت شهادت می‌خواد، بگرد و مأموریتت رو پیدا کن .. خلقتت بیهوده نیست! برای کاری آفریده شدی؛ پیداش‌کن و به‌ بهترین‌شکل انجامش‌بده .. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی مادر شهید تصویر فرزند شهیدش رو در بیلبورد کنار خیابان می‌بیند... 🔸قربون اون مهربانیت مادرجان! خدا از اونایی که خون عزیز شهیدت را با حرکات‌شان و رفتارشان پایمال می‌کنند؛ نگذرد 🔹آه! مادر شهید بدجور گریبان‌مان را خواهد گرفت؛ اگر میراث‌دار خوبی نباشیم! 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هر جمعه با یک؛ جمعه گذشته؛ نام فیلم: شاگرد جادوگر (انگلیسی: The Sorcerer's Apprentice) قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/7463 امروز؛قسمت ششم: ◀️ خلاصه داستان فیلم(گذشت) ◀️ مؤلفه‌های کابالایی فیلم. ۴ 🔸۱. جادومحوری(گذشت) 🔸۲. ماده‌گرایی(گذشت) 🔸۳. شرگرایی 🔹نکته دیگر، در باب وجودی یا عدمی‌بودن شرّ است. در فلسفه اسلامی، مسیحی و یهودی، شرّ به «عدم خیر» معرفی می‌شود؛ شرارت ذاتی در جهان وجود عینی ندارد. ابن‌سینا نخستین کسی است که تحلیل دقیقی درباره ماهیت شرور ارائه کرد. این مسأله در روبه‌رویی با ثنویین و کسانی، پاسخی قاطع بود که برای شرّ، هستی مستقل قائل شده و در نتیجه به‌دنبال خاستگاه برای آن بودند (فیاض‌بخش، ۱۸۸: ۱۴۹). 🔹در تصوف یهود [کابالا] برخلاف فلسفه اسلامی‌ و مسیحی و یهودی، شرّ امری وجودی است و وجه تاریک جهان، دارای قدرت ویژه معرفی می‌شود. اعتقاد به‌وجود شرّ در کابالا، در دایرةالمعارف یهودیت و صهیونیسم، این‌گونه بیان شده است: "افسانه خلقت در کابالای لوریانی [۷] با «صیم‌صوم» [۸] به معنی «قبض» و «جمع و متمرکز شدن» شروع می‌شود. خداوند نهان (این سوف) [۹] در درون خود جمع می‌شود تا یک خلأ معنوی کامل به‌وجود آورد. از این عقب‌نشینی، شرّ و زشتی پدید آمد." [۱۰] 🔹این نکته در این فیلم مشاهده می‌شود؛ شرّ در «شاگرد جادوگر» بُعد وجودی دارد و نیمه‌ی تاریک جهان را تشکیل می‌دهد؛ نیمه‌ای که مستقل از خیر است و دارای وجود بیرونی بوده و از چنان پتانسیلی برخوردار است که می‌تواند بشریّت را به خدمت بگیرد و جهان را نابود کند. این استقلال وجودی در گفت‌و‌گوی کوتاهی در ابتدای فیلم بیان می‌شود: «مرلین» به «مورگان» می‌گوید: ما هر دو خدمتگزاریم، و «مورگان» پس از کشتن «مرلین» می‌گوید: «من خدمتگزار هیچ‌کس نیستم» و با این جمله، استقلال خود را به مخاطب گوشزد می‌کند. بنابراین شاهد دو نیروی قدرتمند و جدا از یکدیگر هستیم که از گذشته‌های دور در حال نزاع با یکدیگر هستند و سعادت یا شقاوت فرجام بشر در گرو نتیجه نهایی این مبارزات است. 🔹نکته دیگر، در پیدایشگاه شرور است؛ صفات خشم و سخط که از صفات برجسته یهوه در تورات است، در کابالا تأثیر به‌سزایی گذاشت، به‌گونه‌ای که طبق کابالا، در مراتب تجلّی ذات یکتا، سفیروتی [۱۱] که بازوی چپ تجلیّات خداوند است و گورا (جبروت) نام دارد، سرچشمه‌ی خشم و شرور شناخته می‌شود. بنابراین طبق نظر کابالا شرّ نه تنها در قلمرو انسان، بلکه در حوزه‌ی امور الهی نیز حاضر است و بنابراین بخشی از ساختار الهی است (مظاهری سیف، ۱۳۸۸: ۱۴۹-۱۴۷). 🔹در فیلم چنین قدرت‌بخشی به قوای شرّ امکان‌پذیر است، به‌طوری‌که در نزاع بین خیر و شرّ، پیروزی و غلبه بر دیگری برای هر دو مفروض انگاشته می‌شود. از طرفی این رویکرد تضعیف قدرت خداوند را به نمایش می‌گذارد. قوای شرّ [جادوگران مورگانی] بدون اذن خدا و بدون تکیه بر نیروهای خیر، می‌توانند مانند جادوگران مرلینی [قوای خیر] از قدرت جان‌بخشیدن، خلق‌کردن و تمثل برخوردار باشند و همانند یکدیگر در عالَم تصرّف کنند و چه قدرتی از این بالاتر؟! از این‌رو، آنجا که خیر و شرّ هر دو قادر به اعمال خدایی هستند، می‌توان گفت این دو نیرو در این فیلم، بیانگر مؤلفه‌ی ثنویت در عرفان یهود است. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آمار وحشتناک خود کشی در کشورهای پیشرفته جهان 🔶 آمارهای بسیار تکان دهنده از صنعتی ترین و پیشرفته ترین کشور های جهان، نشان می‌دهد زندگی در سایه فرهنگ وآزادی های غربی، نتواسته است بهداشت روانی انسان ها را تامین کند و آنها را دچار افسردگی،اضطراب و پوچی کرده است. حال در این بین رشد آمار خودکشی در کشور ترکیه که تمام تلاش خود را می‌کند تا او هم مثل غرب شود جالب است. گویا علاقه ترکیه به پیشرفت های غربی مردم اورا از آسیب های آزادی غربی متاثر کرده است. ⬅️این آمار تکان دهنده برای هر 100000هزار نفر در سال 2019 و با دوجنسیت مرد و زن بوده است. 🔴 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
✳️ بمباران تنها کارخانه‌ی تولید شیرخشک به بهانه سلاح بیولوژیک! 🔹در چنین روزی در سال ۱۹۹۱، ایالات متحده یک کارخانه تولید در عراق را به‌عنوان بخشی از عملیات طوفان صحرا بمباران کرد. ایالات متحده به دروغ گفت که این یک مرکز تسلیحات بیولوژیکی است، اما در واقع، "این تنها منبع غذای شیر خشک برای کودکان یک سال و کمتر در عراق بود." 🔸در آستانه تهاجم جورج دبلیو به عراق در سال ۲۰۰۳، بوش این دروغ را تکرار کرد که مرکز شیرخشک نوزادی که ایالات متحده در سال ۱۹۹۱ بمباران کرد در واقع یک مرکز تسلیحات بیولوژیکی بود! 🔹ایالات متحده تا به امروز هرگز مسئولیت این را بر عهده نگرفته و هرگز عذرخواهی نکرده است. بمباران این کارخانه‌ی حیاتی توسط ایالات متحده تنها نمونه‌ای از این است که چگونه جنگ و تحریم‌های ایالات متحده، زیرساخت‌های را ویران و رنج‌های بی حد و حصری را بر مردم عراق تحمیل کرد. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۲   قسمت نهم؛ با دروغ مرا به این جهنم کشانده بود به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم و مظلومانه ناله زدم: «تو که می‌دونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟» با همه عاشقی از پرسش بی‌پاسخم کلافه شد گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد: «هسته اولیه انقلاب تو درعا تشکیل شده، باید خودمون رو می‌رسوندیم اینجا!» از اخبار بی‌خبر نبودم می‌دیدم درعا با آمادگی کامل به سمت جنگ می‌رود با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده می‌شد، بازخواستش کردم: «این چند ماه، همه شهرهای سوریه تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟» حالت تهوع طوری به سینه‌ام چنگ انداخت حرفم نیمه ماند رنگ مرگ را در صورتم می‌دید از جا پرید اگر او نبود از ترس تنهایی جان می‌دادم به التماس افتادم: «کجا میری سعد؟» کاسه صبرم از تحمل اینهمه وحشت در نصفه روز تَرک خورده و بی‌اختیار اشک از چشمانم چکید همین گریه بیشتر آتشش می‌زد به سمت پرده رفت و یک جمله گفت: «می‌رم یه چیزی برات بگیرم بخوری!» و دیگر منتظر پاسخم نماند اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای این همه شکستگی‌ام فرار کرد. تازه عروسی که گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در غربتِ مسجدی رها شده، مبارزه‌ای که نمی‌دانستم کجای آن هستم و قدرتی که پرده را کنار زد و بی‌اجازه داخل شد. از دیدن صورت سیاهش در این بی‌کسی قلبم از جا کنده شد از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این رافضی را یک‌سره کند بالای سرم خیمه زد، با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید: «برای کی جاسوسی می‌کنی ایرانی؟»… دیگر درد شانه فراموشم شد فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد با چشمان وحشتزده‌ام دیدم خنجرش را به سمت صورتم می‌آورد نفسم از ترس بند آمد شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند: «زینب!» احساس می‌کردم فرشته مرگ به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده! پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد: «زینب!» قدی بلند و قامتی چهارشانه خیره به این قتلگاه تنها نگاه‌مان می‌کرد با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند مچ این قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان وحشی‌اش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود به دفاع از خود عربده کشید: «این رافضی واسه ایرانی‌ها جاسوسی می‌کنه!» ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7632 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
•┈┈• 🍃 ۲۹۲🍃••┈┈• انقدر بدم میاد وقتی درس می‌خونم؛ بیدارم کنن😂👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اذیت میشم و ازش کینه به دل می‌گیرم😜😜 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ --------🔸😜🔸-------- به نام خدای بیزار از کینه و آزار سلام 🔹از علیه السلام: العِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ وَالْعِتابُ خيرٌ مِنَ الْحِقْدِ سرزنش، کلید آزار است، اما از کینه بهتر است. (📖بحارالانوار،ج۷۸ ،ص۳۶۹) ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ✍🏻 سرزنش دیگران خوب نیست؛ زیرا باعث اذیت آنان می‌شود، ولی اگر باعث تخلیه فرد شود، سرزنش بهتر از کینه است. هرچند کسی که در مسیر خودسازی قرار می‌گیرد باید از همه صفات ناپسند دور باشد. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee