eitaa logo
سالن مطالعه
191 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 انگار ذاتاً بخشنده بود. به هرشکلی که در توانش بود به دیگران کمک می‌کرد. حتی یادم هست؛ اگر برای دوستانش مشکل مالی پیش می‌آمد، با وجودی که خودش حقوقی نداشت؛ اما از پدرم درخواست می‌کرد تا گره از کار دوستانش باز کند؛ وقتی هم که پدرم کمکش می‌کرد، می‌گفت: «بابا! جبران می‌کنم.» او به شهادت رسید و حالا بنیاد شهید، هرماه، حقوقی را به پدرم می‌دهد. پدرم با اشک می‌گوید: "وقتی حقوق رو می‌گیرم، یاد همون تکه کلامش می‌افتم که می‌گفت؛ بابا هرجور شده جبران می‌کنم." او حالاخودش نیست؛ اما سال‌هاست لطف پدرم در حق‌دوستانش را این‌گونه جبران می‌کند. شهید محمدرضا اعتمادی شهادت: مرداد ۶۳ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
عاقبت رفاقت با شهدا این‌گونہ است ... خوش عهد ڪه بودی؛ همنشین دوست شهیدت خواهی شد 🌷 🌷شهید مهدی قره محمدی بر سر مزار دوست شهیدش 🌷 شهید علی بریهـی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هر جمعه با یک؛ این هفته؛ (Man of Steel) سوپرمن در قامت مسیح نام فیلم: مرد پولادین کارگردان: زک اسنایدر قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9739 ◀️ قسمت پنجم؛ ✳️ ادامه تحلیل فیلم؛ 🔹همان‌طور که در فیلم هم، کلارک از سیاره‌ای بسیار دور آمده و اشاره کردیم که او و پدرش و تصویر پدرش، تصویر تثلیثِ مسیحی را برای‌مان تداعی می‌کنند و در نتیجه سیاره‌ی کریپتون جایگاه خدا (جور اِل) که یک دانشمند است، خواهد بود! [به این مطلب اضافه کنید که: اِل در زبان عبری نام خداوند است!] 🔹علاوه بر این شیطنت‌های فیلم، ساختن و پرداختن شخصیتی همچون عیسی مسیح که قدرتِ (بخوانید معجزات) خارق‌العاده‌اش را به ادعای خود فیلم نه از خدا بلکه از نور خورشید می‌گیرد، نوعی توهین به ساحت نورانی خداوند به‌شمار می‌رود که این فیلم را به یک اثر شیطانی بدل ساخته است. 🔶🔸اکنون جواب سوالِ ابتدایی این نوشته آشکار می‌شود که؛ 👈 چرا و با چه نیّتی هالیوود دست به ساختن چهره‌هایی همچون عیسی مسیح می‌زند؟ 🔸جواب روشن است. هدف این نهاد صهیونیستی پاک‌کردنِ چهره‌ی الهی و معنویِ حضرت مسیح از ذهن مردم و ارائه‌ی چهره‌ای جدید از «منجی آخرالزمان» است. 🔹منجی‌هایی که هالیوود به مردم معرفی می‌کند «منهای خدا» هستند و اکثریت آنها از عوامل شیطانی نیروی خود را کسب می‌کنند. 👈 درست مانند سوپرمن که از نور خورشید نیرو می‌گیرد (خدای خورشید یا همان خدای رع، نمادِ خود شیطان است)؛ 👈 و مانند «بتمن» که از لباس خفّاشی استفاده می‌کند (خفاش به‌علت شکل بال‌هایش به بال‌های «بز بافومت» برای شیطان‌گرایان محترم است)؛ 👈 و یا «مرد عنکبوتی» که قدرت خود را توسط نیش یک عنکبوت به‌دست می‌آورد (به‌طور کلی عنکبوت و موجودات موذی و زیرزمینی از آن‌جایی که برخی از شیطان‌گرایان معتقدند شیطان در زیرِ زمین زندگی می‌کند، برایشان محترم است). 🔹رَع یا رِع، خدای آفتاب یا خدای خورشید در مصر باستان است. رع به شکل یک انسان با سر شاهین است، با تاجی شبیه خورشید بر سرش که یک مار کبرا دور آن پیچیده است. «کلید زندگی» یا عنخ در دستان اوست. مصریان باستان خدای خورشید را خالق جهان می‌دانستند. 🔹اگر بخواهیم بیشتر در مورد شیطانی بودنِ سوپرمن و نمادهای آن حرف بزنیم، باید به سراغ آرم روی سینه‌ی لباسش برویم. جایی که یک الماس با حرف «S» درونش خودنمایی می‌کند. ولی اگر بیشتر دقت کنید آن حرف «S» نیست، بلکه یک مار است که به شکل «S» در آمده، و «مار» نماد شیطان در کتاب مقدس یهود است (که برای مسیحیان هم مقدس است). 🔹الماسی هم که روی سینه‌ی سوپرمن است، نماد تجارت مورد علاقه‌ی یهودیان و بزرگترین تجارت کشورِ منحوس اسرائیل، یعنی: «تجارت الماس» است. رنگِ لباس سوپرمن هم از آبی و قرمز است که ترکیب مورد علاقه‌ی ماسون‌هاست و در پرچم کشورهای آمریکا، انگلیس و استرالیا دیده می‌شود. (از این کشورها به‌عنوان مهد فراماسونری، یاد می‌شود.) 🔶🔸با توضیحاتی که گذشت، می‌توان سیاستِ هالیوود را در فیلم‌های آخرالزمانی در یک جمله خلاصه کرد: 🔸«وارونه جلوه دادن جبهه‌ی خیر و شرّ»!🔸 🔹به‌عبارت ساده‌تر: در تولیدات هالیوودی، افراد شیطانی «منجی» هستند و منجی‌های حقیقی به‌جای «ضدمسیح» به بینندگان قالب می‌شوند! 🔹در اینجا می‌توان به انیمیشنی خوش‌ساخت با نام «مگامایند» (Megamind) اشاره کرد که به‌وضوح، این سیاست کثیف را در خود جای داده است. این انیمیشن در کشور ما با نام‌های: ابرذهن، نابغه و کله‌کدو شناخته می‌شود. 🔹در این اثر، شخصیتِ ضدقهرمان و شرورِ داستان، موجودی آبی‌رنگ و با ظاهری شیطانی است که بارها خود را شیطان معرفی می‌کند. ولی طیّ فعل و انفعالاتی او تبدیل به قهرمان فیلم می‌شود و جان مردم متروسیتی را نجات می‌دهد! نکته‌ی جالب این‌که در این انیمیشن هم نابغه، مانند سوپرمن، از انرژی خورشید تغذیه می‌کند! 🔹آری به همین سادگی در هالیوود، شیطان تبدیل به قهرمانِ مردم می‌شود! پس بی‌راه نگفته‌ایم اگر به‌جای واژه‌ی هالیوود برای این نهاد صهیونیستی، از «پیامبر شیطان» استفاده کنیم. پیامبری که وظیفه‌اش جهانی‌کردنِ افکار و سیاست‌هایِ شیطان است. 🔶🔸سخنِ آخر 🔹هرچند همیشه در آثارِ مبهوت‌کننده‌ی هالیوودی، منجی‌های شیطانی پیروز میدان نبرد هستند، ولی بازندگان بزرگ در این میدان، مخاطبینِ این‌گونه آثار هستند که ذهن خود را در برابر این تولیدات می‌گشایند و اجازه می‌دهند هالیوود مرزِ بین خیر و شرّ را برایشان مشخص کند. نویسنده: میلاد خورسندی 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✡ ✝ یهود و فرهنگ‌سازی. ۵ 📖 مقاله اول؛ 🔮 قسمت پنجم؛ 🔶🔸سفرهای دریایی و تصرف آمریکا 🔹در ایتالیا مارکوپولو از ونیز به غرب آسیا آمد و با عبور از ایران به چین رفت. وی پس از بیست سال اقامت در چین، از طریق اقیانوس هند دوباره به ونیز بازگشت. [ادعای برخی سفرهای مارکوپولو امروزه توسط محققان بسیاری رد شده است.] پنج قرن پیش از وی یک سیّاح مسلمان به‌نام سلیمان تاجر از چین دیدن کرده و مشاهدات خود را به نگارش درآورده بود. (۱۱) 🔹در پرتغال بارتولومو دیاز در سال ۱۴۸۷م دماغه امیدنیک را در جنوبی‌ترین نقطه آفریقا دور زد و وارد اقیانوس هند شد. این در حالی بود که در حدود سال ۴۰۰ هجری قمری یک دریانورد مسلمان به سواحل آفریقای جنوبی رسیده بود. 🔹پس از دیاز، واسکوداگاما دریانورد مشهور پرتغالی در سال ۱۴۹۷ سراسر اقیانوس هند را گشت و راه‌های هند، اندونزی و خلیج فارس را یافت. در سفر او کلیه راهنماها، نقشه‌خوان‌ها و مترجمان، یهودی بودند. (۱۲) 🔹اما دریانوردان اسپانیایی به‌جای دور زدن آفریقا و حرکت به سمت شرق، متوجه غرب شدند. توجیه ظاهری این اقدام، دور زدن زمین و رسیدن به هندوستان بود. این در حالی بود که حائل بودن سواحل چین و ژاپن میان سرزمین آنان و هندوستان برای ایشان امر ناآشنایی نبود. 🔶🔹نخستین دریانوردی که وارد قاره آمریکا شد و به‌اصطلاح اروپاییان آنجا را کشف! کرد کریستف کلمب بود. وی ظاهراً یک میسیونر مسیحی و ایتالیایی متولد ژنو بود که توانست شاه اسپانیا و ملکه ایزابلا را تشویق کند تا هزینه سفر اکتشافی او را برای رسیدن به هند از سمت غرب تأمین کند. 🔹اما واقعیت در مورد این شخصیت چیز دیگری است. صاحب خلق (۱۳) و هلال (۱۴) موارد بسیاری را برشمردند که اثبات می‌کند او یک یهودی به ظاهر كُنوِرسو (تغییر کیش داده) و از نسل یهودیان کاتالان بود. وی که نام اصلی‌اش جان کولُن (Jan colon) بود، در نزدیکی شهر “پانته ودرا” در اسپانیا به‌دنیا آمده و پس از اخراج از این کشور به‌عنوان پناهنده در ژنو اقامت گزیده بود. 🔹او که عهد عتیق را حفظ بود با حمایت یهودیان مارانو [یهودیان مخفی] که یهودیان به‌ظاهر مسیحیِ اسپانیا بودند، عازم این سفر شد. این یهودیان نخستین ساکنان آمریکای پس از اشغال بودند. وی علیرغم پنهان نمودن جنبه‌های مهمی از اهداف این سفر، به‌دست آوردن طلای کافی برای برپایی مجدد معبد سلیمان را به‌عنوان هدف خود از این اقدام بیان کرده است. 🔹در واقع کلمب سرزمین جدیدی را کشف نکرد. وایکینگ‌ها و مسلمانان پیش از او با این سرزمین در دو ناحیه شمالی و جنوبی آن آشنایی داشتند و او از روی اطلاعات آنان بود که راهی این سفر شد. حتی پرتغالیان ادعا می‌کنند که این سرزمین را پیشتر می‌شناخته‌اند، اما با توجه به علاقه آنان به ثروت و تجارت شرق، به درخواست کلمب برای تأمین هزینه سفر به غرب پاسخ منفی داده‌اند. وجود واژگان اسلامی و نام‌هایی چون مکه و مدینه -به‌معنای مدینه فاضله و سرزمین موعود- در زبان سرخ‌پوستان نشان‌دهنده ارتباط مسلمانان با آنها و احتمالاً مسلمان بودنِ گروهی از آنان در زمان اشغال است. نام امروزی کشور برزیل احتمالاً از قبیله‌ای عرب و مسلمان در شمال آفریقا به نام “بنی بَرازیل” گرفته شده است. 🔶🔹هدف مهم کلمب از این سفر ایجاد پایگاهی مرکزی برای طراحی و تأسیس یک کشور بر پایه اعتقادات شیطانی و یهودی بود. از همین‌رو بود که با توجه به ناتوانی حزب شیطان در تمدن‌سازی، در مواجهه با ساکنان بومی این سرزمین دست به کشتار وسیع و بی‌رحمانه سرخ‌پوستان، ضمن غارت منابع طلای آنان و محو دو تمدن “ازتک” و “اینکا” زد تا عرصه را برای هم‌حزبی‌های خود آماه کند. 🔹شعار؛ “یک بومی خوب، یک بومی مرده است” نخستین‌بار توسط کلمب مطرح شد. این شعار بعدها توسط اسلاف او تبدیل به شعار؛ “یک فلسطینی خوب، یک فلسطینی مرده است” شد. 🔹تعداد سرخ‌پوستان کشته شده در جریان تهاجم و اشغال اروپاییان را در مدتی کمتر از یک قرن، از ۶۰ تا ۹۵ میلیون نفر برآورد کرده‌اند. (۱۵) در پی این کشتار و کاهش شدید نیروی انسانی برای ساخت تمدن غرب، ۱۳ میلیون برده از آفریقا به آمریکا کشانده شدند که این نیز به نوبه خود تجارتی پرسود برای برده‌داران یهودی محسوب می‌شد. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9792 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت شصت‌وچهارم؛ فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست ارتش آزاد افتاده و آن‌ها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند. با هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش می‌کردند از شهر فرار کنند ولی سقوط شهرک‌های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود. محله‌های مختلف دمشق هر روز از موج انفجار می‌لرزید مصطفی به عشق دفاع از حرم (علیهاالسلام) جذب گروه‌های مقاومت مردمی زینبیه شده بود. دو ماه از اقامت‌مان در زینبیه می‌گذشت دیگر به زندگی زیر سایه ترس و ترور عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی‌ام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمی‌گشتند نگاه مصطفی پشت پرده‌ای از خستگی هر شب گرم‌تر به رویم سلام می‌کرد. شب عید قربان مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده‌ای پخته بود تا در تب شب‌های ملتهب زینبیه، خنکای عید حال‌مان را خوش کند. در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده چشمان پُر چین و چروکش می‌خندید بی‌مقدمه رو به ابوالفضل کرد: «پسرم تو نمی‌خوای خواهرت رو شوهر بدی؟» جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید دیدم دریای احساسش طوفانی شده و می‌خواهد دلم را غرق عشقش کند سراسیمه پا پس کشیدم. ابوالفضل نگاهی به من کرد همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود سر به سر پیرزن گذاشت: «اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!» اینبار انگار شوخی نکرد حس کردم می‌خواهد راه گلویم را باز کند با محبتی عجیب محو صورتم شده بود پلکی هم نمی‌زد. گونه‌های مصطفی گل انداخته بود در خنکای شب آبان‌ماه، از کنار گوشش عرق می‌رفت مادرش زیر پای من را کشید: «داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!» موج احساس مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم می‌کوبید نفسم بند آمده بود ابوالفضل پادرمیانی کرد: «مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟!» محکم روی پا مصطفی کوبید: «این تا وقتی زن نداره خیلی بی‌کلّه می‌زنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط می‌کنه. کار دست خودش و ما نمی‌ده!» کم‌کم داشتم باور می‌کردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند مادر مصطفی از صدایش شادی چکید: «من می‌خوام مصطفی رو زن بدم! منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!» بیش از یک سال در یک خانه از داریا تا دمشق با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در حرم حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم باز امشب دست و پای دلم می‌لرزید. دلم می‌خواست از زبان خودش حرفی بگوید همه احساسش در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو می‌کرد. ابوالفضل کار خودش را کرده بود از جا بلند شد خنده‌اش را پشت بهانه‌ای پنهان کرد: «من میرم یه سر تا مقرّ و برمی‌گردم.» هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید انگار می‌خواست فرار کند داوطلب شد: «منم میام!»… 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5تصویر جزء پنجم.pdf
9.07M
تصویر جزء پنجم قرآن کریم
5صوت تحدیر جزء پنجم.mp3
3.96M
تندخوانی جزء پنجم قرآن کریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این خطرناک‌ترین گناهه. مراقب باشیم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
دعای افتتاح - میثم مطیعی.mp3
32.71M
🎙 دعای افتتاح. میثم مطیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ امروز؛ دوشنبه‌ ۷ فروردین ۱‌۴۰۲ ۵ رمضان ۱۴۴۴ ۲۷ مارس ۲۰۲۳ منسوب به دو سید جوانان بهشتی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ذکر امروز؛ یکصد مرتبه: یَا قَاضِیَ الحَاجَاتِ 📆 مناسب‌های امروز ✝ مرگ شرق‌شناس و ایران‌شناس ، و ترویج‌کنندهٔ نظریهٔ به‌عنوان ریشهٔ نظریهٔ انحرافی (٢٠١۴م) 🖊خلاصه‌ی مقاله‌ای در این زمینه در همین کانال https://eitaa.com/salonemotalee/1223 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡️ متن کامل مقالهٔ «ریچارد فرای و اسلام ایرانی» در چند قسمت در "سالن مطالعه" 👈 قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1228 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستا، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸🍃 🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت ۱۳۳م؛ از این آمدن ناگهانی و مکث طولانی شستم خبر داد که اتفاقی افتاده و ذهن حسین درگیر این اتفاق است شک نداشتم که این خلوت باخود، بی‌ارتباط با حوادث و درگیری‌های خیابانی نیست. وقتی بیرون آمد از این رو به آن رو شده بود. انگار نه انگار حسین ساعت پیش است خودش سر صحبت را باز کرد و گفت: «خوب اومد!» پرسیدم: "چی!؟" گفت: «استخاره.» و ادامه داد: "آقا عزیز ازم خواست که مسئولیت سپاه تهران بزرگ رو در این وضعیت نابسامان بپذیرم. گفتم استخاره می کنم. آیه ای آمد که دستم رو گرفت و راه رو نشونم داد!" آیه را خواند و رفت. وهب و مهدی و امین اخباری را از بیرون می‌آوردند که هر کدام حاکی از گسترش درگیری‌ها بود. موبایل‌ها قطع بودند اما حسین یک موبایل مخصوص داشت که گاهی تماس می‌گرفت و تأکید می‌کرد که به مراکز درگیری نزدیک نشوید روز عاشورا رسید دخترها اصرار داشتند که حداقل برای زیارت به امامزاده صالح برویم مردم توی پیاده‌روها و خیابان‌ها توی هم وول می‌خوردند خبری از ترافیک همیشگی تهران نبود بوی سوختن سطل‌های پلاستیکی زباله دماغ را می‌آزرد شیشه‌های بعضی از ادارات و بانک‌ها شکسته شده بودند. از میدان ونک به سمت بالا که رد شدیم، زن و مرد قاطی هم شعار می‌دادند: "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!" عده زیادی که نقاب به صورت زده بودند با سنگ و چوب؛ هر چه را که دستشان می‌رسید، می‌شکستند و با بنزین همه چیز را آتش می‌زدند حتی بیرق‌های سرخ و سیاه عزاداری روز عاشورا را بغض کردم و غمی به حجم یک کوه بزرگ بر روح و جانم سنگینی کرد به امامزاده صالح که رسیدیم پای روضه ظهر عاشورای سیدالشهدا نشستم و از غصه خالی شدم برای سلامتی همه مردم و موفقیت حسین در بازگرداندن آرامش به تهران دعا کردم و زیارت عاشورا خواندم. روز سوم عاشورا شد همان روزی که حسین پابرهنه می‌شد لباس بلند سیاه هیئت عزاداری ثارالله سپاه را می‌پوشید و می رفت داخل بسیجی‌ها. حالا حتم داشتم که اگر او هم مثل ما صحنه آتش زدن بیرق‌های حسینی را ببیند غیرتش به جوش می‌آید. مهدی و امین به عنوان نیروی بسیجی نزدیک‌تر از من به او بودند. روز چهارم به خانه آمدند. امین گفت: "حاج‌آقا مصوبه شورای امنیت ملی رو گرفت که نیروهای نظامی و انتظامی و مردمی از سلاح گرم استفاده نکنن. وقتی که درگیری‌ها اوج می‌گرفت و بسیجی‌ها کارد به استخوان‌شون می‌رسید باز حاج‌آقا اجازه شلیک نداد. اگه کسی غیر از حاج‌آقا بود، کم می‌آورد یا از کوره در می‌رفت و حکم تیر می‌داد." مهدی هم که وقت ورود حسین برای مدیریت بحران تهران به باباش گفته بود که این کار ترکش زیادی داره، از ورود پدرش اظهار خرسندی می‌کرد و می‌گفت: «کنار بابا بودم که یه جوان که صورتش رو پوشونده بود سنگ برداشت و به طرف ما پرتاب کرد و خورد روی سر بابا. بلافاصله چند تا بسیجی رفتند و اونو از بین دوستاش بیرون کشیدن. به حضرت آقا فحش داد. یکی از بسیجی‌ها گرفتش زیر مشت و لگد. بابا با صدای بلند نهیب زد که: "نزنش! نزنش!" اما بسیجی که حسابی غیرتش به جوش اومده بود طرف رو کت بسته آورد پیش بابا... 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
عهد بسته‌ایم با شهیدان که پرچم را به مهدی (عج) برسانیم ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
تفاوت بین ادعا و اجرای مدیریت عالمانه به این صندلی‌ها امید نداشته باشید خیلی زود دیر می‌شود!!!! 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✡ ✝ یهود و فرهنگ‌سازی 📖 مقاله اول؛ 🔮 قسمت ششم؛ 🔶🔸تصرف آمریکا 🔹در اندک زمانی، یهودیان، مسیحیانِ یهودی، پیوریتن‌ها (۱۶) و فراماسون‌ها سراسر آمریکا را به اشغال خود درآورده و این کشور را بر مبنای نقشه‌های خود طراحی و ایجاد نمودند. این‌چنین بود که آمریکا از اساس یهودی زاده شد. فرض مسیحی بودنِ حکومت آمریکا در این دوره و قدرت‌داشتنِ یک لابی از اقلیت یهودی بر این اساس کاملاً باطل است. 🔹به‌طور کلی سفرهای دریایی اروپاییان در این دوره؛ 👈 از یک‌سو منجر به شکل‌گیری آمریکا شد 👈 و از سوی دیگر جریان استعمار و اشغال سرزمین‌های ثروتمند جهان را به‌ویژه در آسیا در پی داشت، 🔹به‌دنبال این اشغال، یهودیانِ به‌ظاهر مسیحی در قالبِ مأموریت‌های تبشیری و به‌عنوان میسیونر، فوج فوج راهی سرزمین‌های مستعمره شدند. این جریان نیز یکی دیگر از سوءاستفاده‌های حزب شیطان از مسیحیت بود. 🔶🔸داستان تلخ اندلس 🔸فتح آندلس 🔹مسلمانان قسمت‌هایی از شبه‌جزیره ایبری در کنار مدیترانه، واقع در جنوب اسپانیا و جنوب‌شرقی پرتغال را اَندُلُس نامیده‌اند. در زمان خلافت ولید بن عبدالملک (۹۶-۸۶ق) موسی بن نصیر که حاکم افریقیه و مغرب بود، در پی بروز ضعف و انحطاط در حکومت ویزیگوت‌ها در اندلس، به غلام خود طارق بن زیاد دستور داد تا با هزار سرباز این سرزمین را فتح کند. وی با عبور از تنگه‌ی میان دو قاره اروپا و آفریقا به‌نام ستون‌های هرکول وارد اسپانیا شد. این تنگه از آن پس به نام او “جبل‌الطارق” نام گرفت. این جریان، نخستین ورود اسلام به اروپا بود. 🔸دوران شکوفایی 🔹دوران اسلامی، دوران شکوفایی و درخشندگی اندلس در دل سرزمین‌های اروپایی بود. جلوه‌های باشکوهی که از تمدن اسلامی همچنان در دو کشور اسپانیا و پرتغال خودنمایی می‌کند، مهمترین منبع جلب جهانگرد و درآمد برای این دو کشور است. 🔹هنر اسلامی به‌ویژه در عرصه معماری، خطاطی و سفالگری در این سرزمین به اوج خود رسید. در عرصه فلسفه، کلام، شعر و ادبیات، علوم قرآنی، علوم حدیث و فقه دانشمندان نامداری از این سرزمین برخاستند. یهودیان نیز در این سرزمین و در پناه حکومت اسلامی زندگی مرفّهی داشتند. 🔸ضعف و سقوط 🔹از آنجا که این همه مظاهر تمدنی نهایتاً آن چیزی نبود که بتوان بر آن نام تمدن واقعی اسلام را نهاد، سرانجام پس از چندی و در پی استبداد اموی و فساد داخلی، حکومت اندلس رو به ضعف گذاشت. اروپاییان از این فرصت استفاده کردند؛ و از دو جبهه به جنگ با مسلمانان آمدند. 👈 "جبهه نظامی" را آلفونسوی اول گشود و فردیناند دوم به انتها رساند. در زمان او بود که ابوعبدالله، آخرین حکمران مسلمان اسپانیا، با اندلس برای همیشه وداع کرد. 👈 اما نبرد اصلی در "جبهه فرهنگی" شکل گرفت. اروپاییان با بستن معاهده‌هایی با مسلمانان مبنی بر آزادی در تبلیغ دین، آزادی در آموزش به مسلمانان، و آزادی در تجارت با آنان، ضمن به‌دست آوردن زمان، تهاجم فرهنگی وسیعی را علیه مسلمانان آغاز نمودند. 🔹دو مورد نخست منجر به ایجاد حس احترام نسبت به آموزگاران مسیحی در میان جوانان مسلمان و برتر دانستن اروپاییان از لحاظ فکری و نژادی شد، و مورد سوم انواع پوشاک و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های حرام را در میان آنان رواج داد. 🔹نتیجه این تهاجم فرهنگی از سوی اروپاییان و وادادگی مسلمانان برابر آن، چیزی نبود جز سقوط اندلس. این اتفاق در سال ۱۴۹۲ و درست مقارن با ورود کلمب به آمریکا رخ داد. 🔹با خروج مسلمانان، یهودیان نیز به‌ظاهر از شبه‌جزیره ایبری رانده شده و البته به کلمب پیوستند. بدین‌ترتیب اسلام برای مدت‌های طولانی از صحنه اروپا حذف شد 🔹در دوران معاصر و در پی انقلاب اسلامی، مسلمانان بوسنی و هرزگوین و کوزوو از آن‌رو قتل‌عام شدند که می‌توانستند مجرای ورود اسلام انقلابی به اروپا بوده و داستان اندلس را برای آنان تکرار کنند. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9812 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت شصت‌وپنجم؛ مصطفی از جا پرید انگار می‌خواست فرار کند داوطلب شد: «منم میام!»… از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نداشت با نمک لحنش پاسخ داد: «داداش! من دارم می‌رم تو راحت حرف‌هاتو بزنی، تو کجا می‌خوای بیای؟!» از صراحت شوخ ابوالفضل این‌بار من هم به خنده افتادم خنده بی‌صدایم مقاومت مصطفی را شکست بی‌هیچ حرفی سر جایش نشست می‌دیدم زیر پرده‌ای از خنده، نگاهش می‌درخشد و به‌نرمی می‌لرزد. مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به‌زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت. باران احساسش به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم ساده شروع کرد: «شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح می‌کردم.» از همان سحر حرم منتظر بودم حرفی بزند امشب قسمت شده بود شرح عشقش را بشنوم لحنش هم مثل دلش برایم لرزید: «چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.» نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد در برابر این‌همه احساسش کلمه کم آورده بودم با آهنگ آرمش‌بخش صدایش، جانم را نوازش داد: «همون‌جوری که این مدت بهم اعتماد کردید، می‌تونید تا آخر عمر بهم اعتماد کنید؟» طعم عشقش به کام دلم به‌قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت لبخندی شیرین لب‌هایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت. در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر رهبری در زینبیه عقد کردیم. کنارم که نشست گرمای شانه‌هایش را حس کردم از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در بلند شده بود دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین عاشقانه‌اش را خرج کرد: «باورم نمی‌شه دستت رو گرفتم!» از حرارت لمس احساسش، گرمای عشقش در تمام رگ‌هایم دوید نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم ناگهان ضربه‌ای شیشه‌های اتاق را در هم شکست. مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه‌هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم. بدن‌مان بین پایه‌های صندلی و میز شیشه‌ای سفره عقد مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس می‌لرزید همچنان رگبار گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره می‌خورد. ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رساند فریاد وحشتزده‌اش را می‌شنیدم: «از بیرون، ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد: «زینب! حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبید می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید. مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را می‌کوبید جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار کارکنان دفتر رهبری گوشه یکی از اتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی دامادی‌اش هراسان دنبال اسلحه‌ای می‌گشت چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند ابوالفضل فریاد کشید: «این بی‌شرف‌ها دارن با مسلسل و دوشکا می‌زنن، ما با کلت چی‌کار می‌خوایم بکنیم؟» 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا