eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 : از فریتیوف شوان تا (۶) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24504 ◀️ قسمت ۲۱م: 🔶🔸فریتیوف شوان ؛ مریدی که زود مراد شد! 🔸فریتیوف شوان: سال‌های آغازین سیدابوالقاسم پس از سقوط تهران به سیروسیاحت در غرب پرداخت و در سال ۱۳۰۶ ش. در تهران درگذشت. پسرش، سیدحسن امامی، در سال ۱۳۰۷ ش./ ۱۹۲۸ م. به لوزان سوئیس رفت و تا سال ۱۳۱۲ ش./ ۱۹۳۳ م. به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. زمانی که شوان به فیض دیدار این «ملای ایرانی جوان» و البته بسیار متموّل، نائل آمد، سه چهار سال از اقامت سید حسن امامی در لوزان می‌گذشت. با توجه به اقامت شوان در لوزان (از ۱۹۳۲) و کوچکی شهر ارتباط میان این دو باید بیش از این باشد. با فوت سیدمحمد امام‌زاده (۱۳۲۴ ش.) سیدحسن به‌جای عمویش امام جمعه تهران شد. با وقوع انقلاب اسلامی، سیدحسن امامی به اروپا رفت و در سال ۱۳۵۸ در خانه شخصی‏‌اش در لوزان درگذشت و در همان شهر دفن شد. سید حسن امامی در فراماسونری به درجات عالی رسید و تا پایان حکومت پهلوی از گردانندگان اصلی لژهای ماسونی ایران بود. با توجه به این جایگاه، به‌نظر می‌رسد پیوند سیدحسن امامی با فراماسونری باید از دوران جوانی و تحصیل در سوئیس آغاز شده باشد. 🔸شوان، عشق کیهانی و «دین خالده» فریتیوف شوان مدتی در شهر بال اقامت داشت و حلقه‌ای را اداره می‌کرد که کار اعضای آن خواندن کتاب‌های گنون بود. سپس، در لوزان، واقع در بخش فرانسوی‌زبان سوئیس، اتاقی ارزان کرایه کرد. در این زمان یک دوست قدیمی دوران مدرسه به او کمک مالی می‌کرد. این دوست خواهری هفده ساله داشت به‌نام مادلین که برای شوان غذا می‌آورد. شوان از همان آغاز مجذوب زیبایی مادلین شد و رابطه عاشقانه را با او آغاز کرد. [۱۱] شوان درباره این عشق زمینی نوشت: «زیبایی، در واقع آن‫چه ما به آن عشق می‫ورزیم، به بهشت تعلق دارد. هر چه خوب است از خداست و به خدا بازمی‌گردد. زیبایی زمینی خوب است اگر کلیدی برای عشق به خدا باشد؛ اگر چارچوبی برای عبادت یا ذکر ما باشد.» این تأویل شوان از رابطه «زمینی»اش با مادلین را باید سرآغاز نظریه‌پردازی‌های او در زمینه مسائل جنسی دانست که سرانجام به پیدایش فرقه‫ای به‌نام «مریمیه» انجامید. به‌نوشته سجویک، شوان آشکارا احساس می‌کرد مادلین به او کلیدی برای عشق به خدا داده است و آرزو داشت پیروانش را در این عشق شریک کند. این نکته مهمی است زیرا زیبایی و عشق، و عشق به زنان زیبا، بعدها در تاریخ فرقه شوان تکرار می‌شود. شوان مکرر می‌گفت: «هر کس مادلین را دوست ندارد به طریقت تعلق ندارد.» [۱۲]‬ سجویک جمله اخیر را از فن مینبرگ نقل می‌کند. هارالد فن مینبرگ [۱۳] و دوستش تیتوس بورکهارت [۱۴] اولین کسانی بودند که به فرقه شوان پیوستند. آیمارد در ایمیل خود به سجویک این نقل‌قول را رد می‌کند. آیمارد ستایش‌گر شوان است و نویسنده زندگی‌نامه شوان که با مقدمه نصر منتشر شده. [۱۵] یعنی، کتاب آیمارد مورد تأیید رسمی فرقه مریمیه است. سجویک می‌نویسد: شواهدی وجود دارد که صحت ادعای مینبرگ را تأیید می‌کند. [۱۶] در سال ۱۹۴۰، با ورود ارتش آلمان به خاک فرانسه، شوان به‌طور کامل در لوزان اقامت گزید؛ شهری که بورکهارت و محبوبش مادلین در آنجا می‌زیستند. اینک مادلین ازدواج کرده و متأهل بود. شوان کودک مادلین را دید و احساس خود را این‌گونه بیان کرد: «احساس کردم وارد جسم کیهانی معشوق شدم و همانند او عشق مادرانه را تجربه کردم.» کمی قبل شوان برای تهیه وسائل آپارتمان جدیدش به خرید رفته بود. مجسمه‫ای از مریم مقدس در ویترین مغازه‫ای یافت و شیفته جمال آن شد. به‌رغم قیمت گران و فقر نسبی شوان، مجسمه را خرید و به آپارتمانش برد و در مکانی شایسته جای داد.‬‬ سجویک می‌نویسد: مجسمه در شریعت اسلام منع شده و مجسمه «مریم باکره» مختص کلیسای کاتولیک است. شوان در «خاطرات و تألمات»، کردار خود را این‌گونه توجیه کرده است: «من هماره در مسائل مربوط به قوانین مقدس دقت می‌کردم، ولی از سوی دیگر دین خالده را فراتر از همه این‌ها می‌دیدم و به خود اجازه نمی‌دادم خویشتن را در قالب‌هایی محصور کنم که برایم اعتبار نداشت؛ هر چند به دیگران اجازه نمی‌دادم این قانون‌ها را نقض کنند.» [۱۷] تجربه عشق مادرانه در «جسم کیهانی» مادلین و خریدن مجسمه مریم مقدس و مهم‌تر از همه توجیه نقض شریعت اسلام با تمسک به «دین خالده»، در عین غیرمجاز شمردن این نقض از سوی پیروان، به‌روشنی سازوکاری را نشان می‌دهد که شوان در فرقه خویش دنبال می‌کرد. در فرقه شوان، همچون فرقه‫های مشابه، نقض قواعد مقدس از سوی رهبران مجاز است زیرا کردار آنان را باید با ایستارهایی فراتر از عرف مردم عادی سنجید.‬ 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24560 🔸🌺🔸-------------- "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 : از فریتیوف شوان تا (۶) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24523 ◀️ قسمت ۲۲م: 🔶🔸فریتیوف شوان ؛ مریدی که زود مراد شد! 🔸شوان و شیخ العلاوی در سال ۱۹۳۲، اندکی پس از مسلمان شدن در پاریس و دیدار با سید حسن امامی و استقرار در لوزان و آغاز رابطه عاشقانه با مادلین، فریتیوف شوان راهی شمال آفریقا شد. روایت رسمی این است که شوان به بندر مارسی رفت و از طریق ملوانان الجزایری، و شاید یمنی، با شیخ احمد العلاوی آشنا شد. [۱۸] احمد بن مصطفی المستغانمی، معروف به ابن‫عَلیوه و شیخ العَلاوی [۱۹] از شیوخ صوفی الجزایر در اوائل سده بیستم میلادی است. او در بندر مستغانم الجزایر به دنیا آمد. در ۲۵ سالگی (۱۸۹۴) به مغرب رفت و پانزده سال نزد بوزیدی، از شیوخ درقاوی، شاگردی کرد. درقاویه طریقتی است در شاذلیه که محمد العربی الدرقاوی [۲۰] صوفی مغربی، بنیان نهاد و بسیار گسترده شد. با مرگ درقاوی (۱۸۲۳) شیوخ متعدد رهبری شاخه‌های طریقت درقاوی را به‌دست گرفتند. محمد بوزیدی یکی از اینان بود. [۲۱]‬ در سال ۱۹۰۹ بوزیدی درگذشت و، طبق روایت پیروان العلاوی، بیش‌تر مریدانش، در پی رؤیاهایی که دیده بودند، بر جانشینی علاوی اتفاق کردند. [۲۲] چه این ادعا صحت داشته باشد چه نه، العلاوی در مغرب نماند، به مستغانم بازگشت و به تونس و استانبول سفرهایی کرد. سفر استانبول مقارن است با شورش ربیع‌الثانی ۱۳۲۷ ق./ آوریل ۱۹۰۹ م. عثمانی و خلع سلطان عبدالحمید دوم، که به «مشروطه عثمانی» معروف است. در سال ۱۹۱۴، دو سال پس از مرگ بوزیدی، العلاوی مدعی شد علی بن ابیطالب (ع) در رؤیا بر او ظاهر شده و به وی اجازه داده طریقتی مستقل به‌نامش ایجاد کند. از این‌رو، طریقت جدید «علاویه درقاویه شاذلیه» نام گرفت منسوب به علی (ع). [۲۳] برخلاف امیر عبدالقادر و شیخ محمد علیش و پسرش شیخ عبدالرحمن، که با استعمار فرانسه و بریتانیا مبارزه کردند و در این راه مصائب فراوان متحمل شدند، العلاوی سیاست دوستی با حکومت فرانسه را در پیش گرفت و در سلوک با اروپائیان بر نقاط مشترک اسلام و مسیحیت تأکید فراوان می‌کرد. به‌دلیل این سلوک، دولت فرانسه با علاوی رابطه محترمانه داشت و از این‌رو، برای جلب مسلمانان، از او دعوت کرد اولین نماز جماعت را در مسجد جدید پاریس اقامه کند. مراسم افتتاح مسجد پاریس در ۱۵ ژوئیه ۱۹۲۶ با حضور گاستان دومرژ [۲۴] رئیس‌جمهور فرانسه، و شیخ احمد العلاوی برگزار شد. [۲۵] شیخ العلاوی با زبان فرانسوی آشنا بود و از کتاب و نشریه برای تبلیغ خود بهره می‌برد. در سال ۱۹۲۳ م./ ۱۳۴۳ ق. انتشار هفته‌نامه لسان‏‌الدین‏ را آغاز کرد و از ۱۹۲۶ به انتشار هفته‌نامه البلاغ الجزائری پرداخت. او در این نشریه در ردّ عقاید سلفیه، که سخت مخالف صوفیه بودند، مقالاتی منتشر کرد. [۲۶] طریقت علاویه در الجزایر و شمال آفریقا و سوریه و یمن گسترش یافت. تعداد اندکی اروپایی نیز به العلاوی گرویدند که برخی متأثر از آثار گنون بودند. [۲۷] چنان‌که می‌بینیم، العلاوی مشهورتر از آن است که شوان نام او را نشنیده باشد و نخستین بار از طریق ملوانان عرب الجزایری یا یمنی با او آشنا شده باشد. به‌هرروی، شوان در اواخر سال ۱۹۳۲ به کمک ملوانان الجزایری از بندر مارسی راهی بندر مستغانم شد و به «زاویه» طریقت علاویه رفت. به‌نوشته سجویک، در سال ۱۹۳۲ شیخ العلاوی پیر و بیمار بود و شوان او را خیلی کم دید هر چند در مراسم کوتاهی که در اوائل سال ۱۹۳۳ برگزار شد، علاوی شوان را به طریقت پذیرفت. معاشران شوان در زاویه علاویه شاگردان العلاوی بودند به‌ویژه عَده بن ‏تونس [۲۸] که مهم‌ترین شاگرد شیخ احمد و از «مقدم»های او بود. «مُقَدّم» به کسی گفته می‌شود که از سوی شیخ مجاز است زاویه اداره کند و مریدان را به طریقت بپذیرد. شیخی متنفّذ چون العلاوی مقدم‏‌های متعدد داشت. شوان سه ماه در مستغانم ماند و پس از ورود به طریقت علاویه به بال بازگشت. فریتیوف شوان در دوران اقامت در مستغانم مقاله‌ای نوشت درباره وحدت بنیادین مسیحیت، اسلام و یهودیت با عنوان «تجلی سه وجهی سنت توحیدی» [۲۹] که در مجله «حجاب آیزیس» [۳۰] مهم‌ترین نشریه ترادیشنالیست‌ها، منتشر شد. [۳۱]‬ در ترجمه فارسی مقاله نصر در سوگ شوان رساله فوق به شکل تحریف‌شده زیر به خواننده ایرانی معرفی شده است: «نخستین رساله شوان پیش‌تر و در سال ۱۹۳۳ در نشریه لوویل دو ایسیس منتشر شد. این رساله در خصوص اسلام بود و “جنبه تاریک سنت یکتاپرستانه” نام داشت». [۳۲] 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24597 🔸🌺🔸-------------- "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 : از فریتیوف شوان تا (۶) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24560 ◀️ قسمت ۲۳م: 🔶🔸فریتیوف شوان ؛ مریدی که زود مراد شد! 🔸مریدی که زود مراد شد شوان مدعی است که در زمان مرگ العلاوی (۱۴ ژوئیه ۱۹۳۴)، در آپارتمانش در سوئیس در حال خواندن بهاگاواد گیتا [۳۳] سرودهای مقدس هندوها، بود که ناگاه لرزشی بر او دست داد: «برترین نام‌ها در درونم به صدا درآمد و به‌طرزی نیرومند مرا به لرزه واداشت. چاره‌ای نداشتم جز این‌که تسلیم این لرزش شوم.» شوان کتاب را رها کرد و به قدم زدن پرداخت و تکرار نام فوق. مثلاً، ذکر «یاهو» یا چیزی شبیه به آن می‌گفت. چند روز بعد دریافت که این حالت مقارن با فوت شیخ العلاوی رخ داده است. شوان آن را الهام تلقی کرد و معنای آن را اجازه‌ای دانست که العلاوی به او داده برای هدایت پیروان طریقت. [۳۴] بدین‌سان، شوان برای خود شأن خلافت و ادامه دادن راه شیخ العلاوی قائل می‌شود. این مقامی است که مریدان پس از سال‌ها ممارست در طریقت به آن می‌رسند. دیدیم که خود العلاوی ۱۵ سال در مغرب در نزد بوزیدی، شیخ درقاویه، ریاضت کشید تا جسارت یافت خود را «شیخ» بخواند. شوانِ تازه‌مسلمان، که تنها سه ماه در زاویه مستغانم بود، آن هم در زمان بیماری علاوی که به مرگ او انجامید، و به‌ندرت شیخ را دید، چگونه این جسارت را می‌یابد که خود را جانشین شیخی بانفوذ چون علاوی بخواند؟! شوان اندکی بعد به مستغانم رفت و با عَده بن تونس، «مقدم» العلاوی که اینک شیخ علاویه بود، دیدار کرد. یک هفته بعد شیخ، شوان را به «خلوت» فرستاد. شوان در عالم رؤیا و مکاشفه با پیامبران دیدار کرد. در این جمع بودا نیز، در هیئت مجسمه معروف طلایی او، معروف به «آمیدا باتسو» [۳۵] حضور داشت. سجویک می‌نویسد: این همان مجسمه‫ای است که در موزه قوم‌شناسی شهر بال وجود دارد و شوان از کودکی به آن علاقمند بوده. پس از اتمام این «خلوت»، گویا شیخ، شوان را به‌عنوان «مقدم» خود منصوب کرد.‬ در سال‌های بعد این انتصاب مناقشه‫برانگیز شد. برخی علاویان ادعای شوان را تأیید و برخی تکذیب کردند. پیروان شوان ترجمه فرانسوی «اجازه» شوان را ارائه می‌دهند، با عنوان «دیپلم مقدم»، [۳۶] که فاقد تاریخ است. طبق این سند، شیخ عَده به شوان اجازه داده: «ندای اسلام را نشر دهد [و] کلام وحدت لا اله الا الله محمد رسول‌الله را بپذیرد…»‬ سجویک به‌درستی تأکید می‌کند که در این «اجازه» اشاره‌ای به پذیرش به طریقت علاویه دیده نمی‌شود و آن‫چه پیروان شوان بر آن تأکید می‌کنند اشتباه است: نشر و تبلیغ اسلام وظیفه هر مسلمان است و نیاز به «اجازه» از مقام روحانی خاص ندارد؛ از نظر اسلام هر کس با گفتن شهادتین مسلمان می‌شود. سجویک می‌نویسد: به‌نظر می‌رسد شوان از شیخ عَده «اجازه»ای خواسته برای نشر اسلام در غرب و شیخ عَده برای راضی کردن شوان به او «اجازه» فوق را داد که نه به معنی صالح بودن شوان برای پذیرش افراد به طریقت بلکه برای خشنود کردن شوان بود. [۳۷]‬ سیریل گلسه درباره دیدارهای شوان با العلاوی و عده بن تونس می‌نویسد: «فردی مغربی را دیدم که در زمان سفر اول شوان به مستغانم مترجم شوان بود. او گفت که شیخ احمد علاوی بیمارتر از آن بود که بتواند شوان را بپذیرد و شوان تنها در سفر دوم به مستغانم توانست با عده بن تونس دیدار کند. در این سفر دوم، شوان از عده خواست مقدم علاویه در اروپا شود و بن تونس نپذیرفت». [۳۸] دیدار با خضر نبی نصر ارتباط فریتیوف شوان با شیخ العلاوی را به‌گونه‌ای ترسیم می‌کند که خواننده گمان می‌برد میان این دو آشنایی دیرین و الفتی عمیق بوده است. نصر می‌نویسد: شوان از «مراد معنوی خویش»، شیخ العلاوی، با عنوان «ابر انسان» یاد می‌کرد. [۳۹] در روایت نصر، داستان «خلوت‌نشینی» شوان و مکاشفه پیامبران به‌گونه دیگر تکرار می‌شود. در این روایت، نامی از «بودای طلایی» نیست بلکه از «نبی سبز» (خضر) می‌گوید و «نقش الیاسی» شوان! نصر می‌نویسد: «شوان همچنین به من گفت که پیش‌ترها در زندگی‌اش، پس از ورود به طریقت العلاویه، مواجهه‌ای‌ با خضر داشته؛ نبی سبز که با الیاس مطابقت دارد و مظهر گونه‌ای نقش ایمان‌آورانه همیشه زنده در جهان‌ اسلام است. این مواجهه تنها با نقش الیاسی خود شوان‌ قابل قیاس است.» [۴۰] نصر ابهام‌هایی را که درباره نحوه گروش شوان به طریقت علاویه وجود دارد توجیه می‌کند، با اغراق فراوان از شوان دفاع می‌کند و حتی «خلوت‌نشینی» او را، که در سفر دوم به مستغانم و پس از مرگ العلاوی بود، به سفر اول و شخص شیخ العلاوی نسبت می‌دهد. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24631 🔸🌺🔸-------------- "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 : از فریتیوف شوان تا (۶) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24597 ◀️ قسمت ۲۴م: 🔶🔸فریتیوف شوان ؛ مریدی که زود مراد شد! 🔸دیدار با خضر نبی نصر می‌گوید: «شوان بعدها شرح داد که چقدر برای پیدا کردن‌ یک مرشد روحانی تشنه بوده و چگونه تصمیم گرفته که‌ اگر چنین شخصی را پیدا نکند، در بیابان اعتزال گزیده‌ و مابقی زندگی خویش را در تنهایی و انزوا سر کند. اما دست سرنوشت او را به محضر صوفی الجزایری، شیخ العلاوی، رهنمون ساخت. در سال‌های اخیر برخی‌ خرده‌گیران تلاش کرده‌اند که در مورد پیوستن شوان‌ به طریقت شاذلیه العلاویه و امکان دارا بودن سلسله کامل، که به تنهایی ضامن پیوستگی سنتی در تصوف‌ است، تردیدافکنی کنند. بگذارید پیش از همه بگوئیم که اصلاً هیچ دلیلی در دست نداریم که شوان به دست‌ شیخ العلاوی به تصوف روی نیاورده باشد، بلکه برعکس، در خلال سال‌های متمادی فقرای پرشمار الجزایر و مراکش، بیانگر آن‌اند که وی به دست این شیخ بزرگ‌ الجزایری به صوفیه گراییده. در دهه ۱۹۶۰ من با بعضی از اعضای شاخه سوری‌ طریقت العلاویه ملاقات کردم که در مورد وضع و حال‌ شیخ عیسی [شوان] از من سئوال می‌کردند و داستان‌هایی را که‌ در مورد ورود شوان به مستغانم در سال ۱۹۳۲ و اتصالش‌ به طریقت توسط شیخ العلاوی، که نخستین‌بار وی را به عزلت‌گزینی روحانی یا خلوت واداشت، از فقرای‌ کهن‌سال‌تر شنیده بودند، برایم بازگفتند. تنها سه سال‌ قبل و در مراکش، دوباره همان داستان‌ها را از اعضای‌ کهن‌سال‌تر طریقه شاذلیه شنیدم که آن‌ها هم در مورد او سؤالاتی می‌کردند. و اما انتخاب او به عنوان مقدم – حتی اگر خرده‌گیران و منتقدان شوان در این مورد تردید کنند – این‌ انکار و تکذیب، نفس پیوستگی و تسلسل ایمان‌آوری‌اش‌ را نقض نمی‌کند. بسیاری از فقرا در طریقت‌های گوناگون‌ صوفیه که به‌عنوان مقدم یا خلیفه تعیین نشدند، بعداً به‌واسطه مشیت الهی به مقام شیخیت رسیدند. تاریخ‌ تصوف کلاسیک پر از چنین نمونه‌هایی است، به‌ویژه در قرون اوّلیه هنگامی که عملکردهای گوناگون رایج در تصوف بعدی هنوز به این صورت وجود نداشت. در هر مورد، سرشت واقعی هر شیخ یا مرشد تنها به‌واسطه کیفیت مریدان وی قابل ارزیابی است. یک درخت به‌واسطه میوه‌هایش مورد قضاوت قرار می‌گیرد.» 🔸علاویه پس از علاوی چنان‌که گفتیم، با مرگ شیخ احمد العلاوی، یکی از «مقدم»های او به‌نام عَده بن ‏تونس شیخ طریقت علاویه شد و شوان با «اجازه»ای که از شیخ عَده گرفت به سوئیس بازگشت و راه خود را در پیش گرفت. طریقت علاویه در دوران عَده بن ‏تونس، که فاقد رهبری کاریزماتیک چون احمد العلاوی بود، جاذبه خود را از دست داد و با مرگ عده بن‫تونس بقایای ظواهر تصوف سنتی را نیز از دست داد و ریاست خاندان بن‫تونس موروثی شد. عده بن تونس در سال ۱۹۵۲ درگذشت و پسر ۲۴ ساله‌‏اش، محمد المهدی بن‫تونس، رهبری طریقت را به‌دست گرفت که سلوکی غیردرویشانه و پرتجمل داشت. او در ۱۹۷۵ درگذشت و برادرش، خالد بن‫تونس (متولد ۱۹۴۷)، شیخ طریقت شد.‬‬‬ خالد بن تونس در ۲۴-۳۱ ژوئیه ۲۰۰۹ جشن یکصدمین سال تأسیس طریقت علاویه را در مستغانم برگزار کرد. و به این مناسبت خبرگزاری‌ها متن تبلیغاتی زیر را گزارش کردند:‬ «یک سده از عمر طریقت شیخ خالد بن تونس می گذرد. از ۲۴ تا ۳۱ ژوئیه، قریب به ۶ هزار تن از مؤمنین برای جشن صدمین سالگرد تولد این طریقت در شهر مستغانم الجزایر گرد آمدند.‬ در تمام طول سال، اعضای این فرقه صوفیه مراحل مختلف حرکت کاروان‌های انتظار و شعله امید را پی‌گیری کردند؛ دو نمادی که، ماه ژانویه سال جاری، به‌منظور معرفی کردن جوامع علاویه به دنیا، به تأیید رسیده بودند. اوائل ماه ژوئیه، این دو نماد در شهر مستغانم به هم رسیدند. در فرانسه، پیش‫آهنگان مسلمان (SMF) این کشور که به تأیید شیخ خالد بن‫تونس نیز رسیده بودند، شکلی دیگر از مسلمانی را به نمایش گذاشتند. SMF شکلی زیبا از حضور حقیقی اسلام در زندگی عمومی مسلمانان در کشور فرانسه محسوب می‌شود. اینان کسانی هستند که کاروان شعله امید را به‌راه انداختند.‬‬ فرقه العلاویه که به سال ۱۹۰۹ پایه‌گذاری گردید، عنوان خود را از اسم پایه‌گذار فرقه یعنی شیخ احمد العلوی (۱۹۳۴- ۱۸۶۹) گرفته؛ مردی معتقد و دارای سعه صدر که الهام‌بخش بسیاری از غربی‌ها در مسیر گرایش به اسلام بوده است. شیخ العلوی خطبه‫های جمعه مسجد بزرگ پاریس را از زمان تأسیس آن یعنی ژوئیه ۱۹۲۶ بر عهده داشته است.» خالد بن‫تونس، به‌ویژه در فضای جدید منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و در کوران بهار عربی، کوشید چهره‌ای «تجددخواه» از خود عرضه کند. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24666 🔸🌺🔸-------------- "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 : از فریتیوف شوان تا (۷) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24631 ◀️ قسمت ۲۵م: 🔶🔸فرقه‌سازی فریتیوف شوان 🔸علاویه شوان در اروپا شوان پس از بازگشت از سفر دوم مستغانم، بر اساس نامه‌ای که از شیخ عَده بن تونس گرفته بود، و درباره مناقشات در پیرامون آن سخن گفتیم، به‌عنوان «مقدّم»، پایه‌های فرقه خود را بنا نهاد شوان از همان آغاز اسلام را غایت نمی‌دانست بلکه غایت او «حکمت خالده» (خرد جاویدان) یا «دین خالده» بود. در سال ۱۹۳۴، که شوان فرقه‌سازی را آغاز کرد، ۲۷ ساله بود. او به‌عنوان نماینده علاویه در بال سوئیس علاقمندان را به طریقت می‌پذیرفت. ابتدا تیتوس بورکهارت و هارالد فن مینبرگ، دوست صمیمی بورکهارت که بعداً از طریق وصلت، خویشِ نزدیک بورکهارت شد، پذیرفته شدند. شوان مجلس ذکر هفتگی را در آپارتمان خود به راه انداخت. جمع می‌شدند، به شکل حلقه می‌نشستند و ذکر می‌گفتند. از هشت بعدازظهر آغاز می‌شد و گاه تا یک صبح ادامه می‌یافت. صدای ذکرشان چنان بلند بود که همسایگان سایر طبقات شاکی بودند. چندی بعد فن مینبرگ ساختمان کوچک دو طبقه‌ای در حاشیه رود راین پیدا کرد و محل «زاویه» به آنجا منتقل شد. در این مکان حلقه ذکر منظم شد، و شرکت‌کنندگان لباس عربی می‌پوشیدند و عمامه می‌بستند. به‌نوشته سجویک، شوان هدایت ترادیشنالیست‫های بال را به دست گرفت نه به دلیل شخصیت فردی بلکه به دلیل «اجازه» شیخ عَده بن‫تونس و نیز کمک بورکهارت به او. بورکهارت عربی را خوب می‌دانست و با فرهنگ اسلام و مغرب آشنا بود. پس از بازگشت شوان به سوئیس، رابطه با مادلین از سر گرفته شد ولی به دلایلی نامعلوم مادلین این رابطه را قطع کرد. ناکامی در عشق مادلین، شوان را به شدت آزرد. او به محل قرار با مادلین در کنار دریاچه لمان می‌رفت و برای مادلین شعر می‌گفت و دعا می‌خواند به این امید که مادلین به سویش بازگردد. گزیده‌ای از این اشعار در «خاطرات و تألمات» شوان منتشر شده است. سجویک می‌نویسد: شوان احساس نیاز می‌کرد که پیروانش در غصه این عشق نافرجام با او شریک شوند. شوان غالباً تکرار می‌کرد: «هر کس مادلین را دوست ندارد عضو طریقت نیست». [۲] در نوشته سید حسین نصر، در سوگ شوان، نامی از عشق به مادلین و «شعرهای زمینی» شوان برای مادلین نیست؛ همان‌گونه که نام رساله شوان درباره وحدت یهودیت و مسیحیت و اسلام تحریف شده، و همان‌گونه که دیدار با «بودای طلایی» در «خلوت» مستغانم به دیدار با خضر (نبی سبز) تبدیل شده. در اینجا نیز نصر ماجرا را چنان مبهم روایت می‌کند که خواننده گمان می‌برد اشعار شوان «فرازمینی» و برای شیخ احمد العلاوی بوده است. نصر می‌نویسد: «چهارمین کتاب از تأملات عمیق و پرمغز او… در سال ۱۹۳۵ تحریر شد. این کتاب در شهر مستغانم نوشته شده و به شیخ العلاوی اهدا شده بود درحالی‌که مجموعه اشعار او به زبان‌ آلمانی، یعنی کتاب روز و شب، نیز چندین شعر با عناوین عربی را در بر می‌گرفت و به موضوعات‌ صوفیانه می‌پرداخت.» [۳] دستاوردهای شوان در جلب عده‌ای به اسلام در نامه‌هایی که دوستان گنون به قاهره می‌فرستادند به گنون گفته می‌شد ولی گنون از مکاشفات عجیب و فرا-اسلامی [۴] شوان مطلع نبود. گنون به شوان علاقمند شد؛ نه تنها خود علاقمندان به اسلام را به شوان ارجاع می‌داد، بلکه به دوست نزدیکش، ژان ریور [۵] نوشت که علاقمندان را به نزد شوان بفرستد. ژان ریور ساکن پاریس و تا سال ۱۹۶۱ سردبیر مجله مطالعات ترادیشنالیستی [۶] بود. به این ترتیب، طریقت علاویه شوان در اروپا گسترش یافت. ریور زاویه‫ای در پاریس تأسیس کرد و بورکهارت زاویه‫ای در لوزان. لویی کودران [۷] اولین «مقدّم» شوان بود که رهبری زاویه شهر آمینس فرانسه را به دست گرفت. [۸] نام مسلمانی کودران «محمود» بود. او بعداً، که اختلافات گنون با شوان آشکار شد، به‌طور کامل از اسلام کناره گرفت. [۹] در سال ۱۹۳۹ در زاویه شهر بال حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر ذکر می‌گفتند. در این زمان شوان در آلزاس (فرانسه) ساکن بود و هنوز تابعیت آلمانی داشت، ولی هر هفته برای مراسم ذکر به بال می‌رفت. [۱۰] در سال ۱۹۴۰ شوان «پیروانی متنفّذ» در سوئیس داشت که به سادگی توانستند تابعیت سوئیس را برایش فراهم کنند. [۱۱] شیخ، نقاش، سرخپوست در سال ۱۹۳۷ شوان دومین رؤیای خود را دید: نام تبارک و تعالی بر او ظاهر شد و از خواب بیدار شد. «از خواب بیدار شدم در حالی که یقین داشتم شیخ شده‌ام.» اندکی بعد به روشی که روشن نمی‌کند چگونه بود رساله‌های «شش اصل مراقبه» و «مرگ و زندگی» و «آرامش و عمل» و «دانش و هستی» به او الهام شد. این دو الهام را باید آغاز رسمی جدایی فرقه شوان از علاویه الجزایر دانست. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24702 🔸🌺🔸-------------- "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 : از فریتیوف شوان تا (۷) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24666 ◀️ قسمت ۲۶م: 🔶🔸فرقه‌سازی فریتیوف شوان 🔸شیخ، نقاش، سرخپوست در سال ۱۹۳۷ شوان دومین رؤیای خود را دید: نام تبارک و تعالی بر او ظاهر شد و از خواب بیدار شد. «از خواب بیدار شدم در حالی که یقین داشتم شیخ شده‌ام.» اندکی بعد به روشی که روشن نمی‌کند چگونه بود رساله‌های «شش اصل مراقبه» و «مرگ و زندگی» و «آرامش و عمل» و «دانش و هستی» به او الهام شد. این دو الهام را باید آغاز رسمی جدایی فرقه شوان از علاویه الجزایر دانست. اگر شوان «شیخ» است طبعاً «مقدّم» نیست و در برابر کسی جز خداوند پاسخ‌گو نیست. از این زمان، رساله «شش اصل مراقبه» در پایه عملکرد پیروان شون قرار گرفت. [۱۲] بدین‌سان، فریتیوف شوان به «شیخ عیسی نورالدین احمد» بدل شد. «عیسی نورالدین احمد» نامی است که در زمان ورود به طریقت علاویه برگزیده بود. بعدها، پس از مرگ شوان، سید حسین نصر در رثای او چنین نوشت: «اکنون که فریتیوف شوان این ساحت خاکی‌ را ترک گفته و بر همه روشن شده است که نام‌ اسلامی وی شیخ عیسی نورالدین احمد شاذلی‌ علوی مریمی بوده، تبیین ارتباط او با سنت اسلامی‌ امری مهم می‌نماید، سنتی که وی به‌عنوان مرشد معنوی شاخه‌ای از مهم‌ترین طریقت‌های تصوف‌ که پس از قرون اولیه تاریخ اسلام تبلور یافت، به خدمت مشغول بود.» [۱۳] رابطه شوان با مادلین در لوزان در سال ۱۹۴۳ به پایان رسید یا به تعبیر شوان به «عشق کیهانی به معشوق» فراروئید. پنج سال بعد (مه ۱۹۴۹)، شوان ۴۲ ساله برای اولین بار ازدواج کرد. زنش، کاترین فی‏‌یر [۱۴] دختر ۲۵ ساله دیپلماتی سوئیسی و عضو طریقت شوان بود. گویا ازدواج با کاترین نیز، که اینک «لطیفه» نامیده می‏شد، بر اساس الهام انجام گرفت؛ آن‌گونه الهام‫هایی که شوان را «مسلمان» و سپس «شیخ» کرد. کاترین را زنی جاه‌طلب می‌دانند که دخالت‌هایش مطبوع پیروان شوان نبود. اندکی پس از ازدواج، اعضای طریقت را مجبور کرد آپارتمان بزرگ‌تری برای «شیخ» تهیه کنند و در سال ۱۹۵۳ به آپارتمان جدید در پولی، حومه لوزان، مشرف بر دریاچه ژنو (دریاچه لمان)، نقل مکان کرد. می‌گویند در وجوهاتی که شوان به‌نام «زکات» می‌گرفت تصرّف می‌کند. کاترین نقاش بود و شوان را، که تا آن زمان شعر می‌گفت، مجبور کرد به‌طور جدّی نقاشی کند. یکی از اولین نقاشی‫های شوان تصویر دو سرخپوست آمریکایی است: یکی با لباس و دیگری برهنه. این نقاشی را این‌گونه تفسیر می‌کنند که پوشیده نماد «ظاهر» است و برهنه نماد «باطن». [۱۵] علاقه شوان به سرخپوستان آمریکا بیش‌تر به تأثیر از تحقیقات جوزف اپس براون [۱۶] استاد دانشگاه ایندیانا، بود. براون در رشته مردم‌شناسی محققی برجسته بود و مؤلف کتاب‌هایی درباره آئین‌های رازآمیز و نمادین سرخپوستان، که مشهورترین آن‌ها چپق مقدس [۱۷] است. براون مسلمان و با نام اسلامی «فتح‌الدین» عضو طریقت علاویه بود و کتاب‌های خود را برای شوان می‌فرستاد. کتاب‌های براون از اولین کتاب‌هایی بود که شوان در سال ۱۹۴۸، پیش از ازدواج، برای مطالعه به کاترین داد. در این زمان کاترین تازه به طریقت شوان راه یافته بود. [۱۸] شوان در پائیز ۱۹۵۳ در پاریس با سرخپوستی آمریکایی به‌نام توماس یلوتیل [۱۹] دوست شد. یلوتیل و هیئت همراه او برای نمایش آئین دینی سرخپوستان شمال آمریکا، موسوم به «رقص خورشید» به پاریس رفته بودند. این آئین سه چهار روز طول می‌کشد و سرخپوستان مناسک متعددی را اجرا می‌کنند. یلوتیل از پاریس به لوزان رفت و میهمان شوان شد. این دوستی تداوم یافت و علاقه شوان را به دین سرخپوستان آمریکا افزایش داد. او در تابستان ۱۹۵۹ به دعوت یلوتیل برای اولین بار به آمریکا سفر کرد و بار دوم در سال ۱۹۶۳. او در این سفرها به میان سرخپوستان رفت و در مناسک آن‌ها حضور یافت. [۲۰] شوان در «خاطرات و تألمات» مدعی است به این سفرها رفت برای نجات دادن سرخپوستان آمریکا از مدرنیته، ولی، چنان‌که خواهیم دید، تأثیر مناسک دینی سرخپوستان شمال آمریکا بر شوان بیش از تأثیر شوان بر آن‌ها بود! به‌نوشته سجویک، شوان و کاترین در سفر سال ۱۹۵۹ طی مراسمی نمادین به‌عنوان عضو قبایل سرخپوست سو، یا به تعبیر خود ایشان «ملّت بزرگ سو» پذیرفته شدند. شوان «ویساپی ویاکپا» [۲۱] (ستاره درخشان) و کاترین «ووان وینیان» [۲۲] (زن هنرمند) نام گرفتند. [۲۳] درباره پیوند فزاینده شوان با سرخپوستان سو در دوران پایانی زندگی شوان سخن خواهیم گفت. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ 🔸🌺🔸-------------- "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📚@salonemotalee