#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۸۰
🖋 مقالهی هجدهم:
#جنگ_جمل
ثمرات جنگ جمل برای اسلام یهودی اموی
قسمت اول؛
◀️ مقدمه
🔹دوران خلافت امیرالمؤمنین روزگار علنیتر شدن تحرکات جریان باطل در قالب حزب اموی است.
حزب اموی در این روزگار از چنان احساس قدرت و امنیتی برخوردار بود که حتی روی به تحرکات نظامی آورد و جنگ و آشوب و شورش را در دستور کار خود قرار داد.
🔹کشتهشدن عثمان یک معاملهی تمام سود برای یهودیان و امویان بود.
وقتی این نکته آشکارتر میشود که دقت داشته باشیم، مهمترین بهانهی دو جنگ از سه جنگ دوران امیرالمؤمنین (ع)، قصاص قاتلان عثمان بود.
🔹برخی گزارشها تصریح دارند صدای خونخواهی عایشه، ریشه در کینهی وی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) داشت. [۱]
معاویه نیز در حالی قصاص از قاتلان عثمان را بهانهی بیعت نکردن با امیرالمؤمنین (ع) کرده بود که حضرت برای او پیام فرستاده بود با آن حضرت بیعت کند و محاکمهی قاتلان عثمان را به ایشان بسپارد، ولی معاویه زیر بار نرفت. [۲]
🔹عجیب است که هرکسی به خودش این حق را میدهد خونخواه عثمان باشد، ولی هیچکس نمیگوید نتیجهی چنین برخوردی چیزی جز بر هم خوردن نظم عمومی و حاکمیت هرج و مرج نیست.
مورّخانی همچون ابنکثیر به دفاع تمامقد از یزید میپردازند و تحرّک اهل مدینه را به همین دلیل نادرست و غلط میدانند؛
ولی در برابر عایشه و معاویه در تندترین جبههگیری، خطای در اجتهاد را پیش میکشند!!
هیچکس نمیگوید چرا حتی یک گزارش ضعیف دربارهی تقاضای قصاص قاتلان عثمان از سوی فرزندان وی در دست نیست؟!
🔹بنابراین اعتقاد ما بر آن است که اتفاقات یاد شده چیزی بسیار گستردهتر و پیچیدهتر از یک سری جنگهای اعتقادی، و دارای پشتپردهی بسیار پررنگ و عمیق سیاسی بود.
🔹رکن دوم این دو جنگ خانمانبرانداز را شهوت حکمرانی تشکیل میداد.
عجیب است که پس از تعیین عمومی امیرالمؤمنین (ع) بهعنوان حاکم جامعهی اسلامی، سران فتنه همچنان بهدنبال ابطال حاکمیت حضرت و زندهکردن سنّت غلط خلفای قبل از آن حضرت هستند.
🔹عایشه عقیده داشت پس از رسیدگی به قاتلان عثمان باید کار تعیین خلیفه به شورا سپرده شود. [۳]
این پیشنهاد را پیش از آن، طلحه و زبیر به عایشه داده بودند. [۴]
معاویه هم پس از اطلاع از شکست جمل، شامیان را به خونخواهی عثمان و واگذاری تعیین خلیفه به شورا دعوت کرد. [۵]
او به امیرالمؤمنین (ع) هم پیشنهاد کرده بود پس از آنکه قاتلان عثمان را برای قصاص تحویل داد، مسألهی حکومت را به شورا بسپارد. [۶]
◀️ جنگ جمل
🔹کاروان جمل هنوز چندان از مکه دور نشده بود که سعید بن عاص اموی، شبی برای رفقایش صحبت میکرد
وی پس از تعریف و تمجید از عثمان، گفت:
«اگر بهدنبال انتقام عثمان هستید، قاتلان عثمان بر این مرکبها سوارند. [۷]
یا همینجا به آنها حمله کنید یا به خانههایتان برگردید.»
مروان گفت:
«بهتر این است که آنها را به جان هم بیندازیم و بعد به سراغ پیروز میدان برویم.»
ولی مغیره حرف سعید را پسندید و از همانجا با گروهی به طائف رفتند و تا پس از صفین آنجا ماندند.
سعید بن عاص هم با گروهی به مکه بازگشتند و تا پس از صفین آنجا ماندند. [۸]
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7647
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت هشتاد و یکم؛
تا چند روز عمه میهمان ما بود
یکی از اهالی محله ما توی خانهاش گاو داشت.
وهب و مهدی با هم میرفتند و ازش شیر تازه میخریدند
وهب ۶ ساله میخواست دلتنگیام را در نبود پدرش با خریدهای اینگونه پر کند.
با آن سن کم روح بزرگی داشت که در جسمش جا نمیشد
این تعبیری بود که اولین بار خانم دباغ اولین فرمانده سپاه همدان درباره او گفت.
با این حال کودکی میکرد و گاهی دعوا و نزاع
یک روز از خرید آمده بودم
دیدم مهدی کارد میوهخوری را برداشته و به کوچه میرود
دنبالش کردم
نمیتوانستم پابهپای او بروم
داد میزد که وهب رو دارن میزنن
میدوید سر کوچه
چهار نفر هم سن یا بزرگتر از وهب او را زیر مشت و لگد گرفته بودند
مهدی که از فرط هیجان و عصبانیت صدای من را نمیشنید وسطشان رفت
نگران بودم مبادا از کارد استفاده کند که دعوا با فرار آن چند نفر ختم شد.
مهدی مثل آدم بزرگها گرد و خاک لباس وهب را تکاند
من با تندی گفتم:
"تو با این قدوقوارهت چطور میخواستی حریف اونا بشی؟!"
با قلدری حاضرجوابی کرد:
"دیدی که شدم!"
کمی خوشم آمد اما تشویقشان نکردم
حسین همیشه میگفت:
"مهدی خیلی به تو وابسته شده! نذار بچه ننه بشه."
من هم سعی میکردم مثل هم بزرگشان کنم
اگرچه خُلقشان متفاوت بود
مهدی با همهی جورکشی که از وهب داشت گاهی سر تقسیم تخممرغ دعوایش میشد
به ناچار کارد را وسط تخم مرغ آبپز میگذاشتم و به دو قسم مساوی نصف میکردم تا مهدی غر نزند.
یک شب تابستانی سر بالکن خوابیده بودم
در عالم خواب دیدم که کسی با اسلحه از نرده بالا کشید و خودش را بالای سر من و بچه هارساند.
میخواستم فریاد بزنم اما صدا از گلویم در نمیآمد
مرد مسلح نقاب دار میخواست وهب و مهدی را بدزدد
بالشی روی صورتم انداخت تا خفه ام کند
من دست و پا میزدم و به لحاف و بالش چنگ میانداختم.
در آخرین لحظات خفگی تمام توانم را در گلویم ریختم و با تمام قدرت فریاد زدم:
«نه!»
با فریادم وهب و مهدی مثل جن زده ها از خواب پریدند
خودم هم نیم خیز نشستم
گلویم از خشکی به هم چسبیده بود و تنم از
خیسی غرق آب
وهب یک لیوان آب آورد خوردم اما دیگر خوابم نبرد
هر بار زیر نور مهتاب به نرده روی دیوار نگاه میکردم.
تصویر بالا آمدن دزد نقاب پوش در ذهنم تکرار میشد
فردا صبح ماجرا را برای خانم فرخی زن همسایه تعریف کردم
خیلی ناراحت شد
از همان شب دختر مهربانش عاطفه را پیش من فرستاد که تنها نخوابم
باوجود اختلاف سنی ۱۸ سالهای که با او داشتم در حکم دخترم بود ناچار بودم او را هم مثل بچههای خودم بخوابانم
شبها برایش قصه تعریف میکردم تا میخوابید
تعریفهایم مثل لالایی
وهب را هم که عادت داشت دیر
بخوابد به خواب میبرد
اما مهدی
عادت داشت که ساعت هشت سرشب بخوابد
این را همه قوم و فامیل میدانستند
گاهی که به میهمانی دعوت میشدم همه میدانستند که باید به خاطر مهدی سفره شام را قبل از ساعت ۸ بیندازند.
اگر بیشام میخوابید قوت خودم بسته میشد.
سال ۶۴ به نیمه رسید
بعد از نیامدن طولانی حسین مریض شدم و تب کردم.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هر جمعه با یک؛
#تحلیل_فیلم
جمعه گذشته؛
#شاگرد_جادوگر
نام فیلم: شاگرد جادوگر (انگلیسی: The Sorcerer's Apprentice)
قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/7463
امروز؛قسمت هفتم:
◀️ خلاصه داستان فیلم(گذشت)
◀️ مؤلفههای کابالایی فیلم. ۵
🔸۱. جادومحوری(گذشت)
🔸۲. مادهگرایی(گذشت)
🔸۳. شرگرایی
🔸۴. شریعتگریزی
شریعت، قوانین و نواهی صادرشده از سوی خداوند برای سعادت بشر است.
گرشوم شولم در مورد چگونگی نابودشدن شریعت بهوسیله آموزههای کابالایی مینویسد:
«بزرگترین نمادهای آیین کابالا با دنیای اسطوره میآمیزد.
تمام اسطورههای کهن که از گردآورندگان کتاب باهر [۱۲] و نیز کل کابالا بر جای مانده است، جملگی میراثی است که از آیین گنوسی به یهودیان به ارث رسیده است و اینها بهسهولت باعث نابودی شریعت و قانون شدهاند» (شولم، ۱۳۸۵: ۸۳).
🔹اگرچه زوهر خود را مدافع شریعت، دین سنتیای میداند که در تلمود و تفسیرهایش تعیین شده است؛ اما از آنجا که قائل است آموزههای رمزی کابالا از تعالیم تلمودی شریعت برتر است که به روی همگان گشوده است، خود را بالاتر از سنت قلمداد میکند (وایدا، ۱۳۸۰: ۱۲۳).
بنابراین تعالیم زوهر درباره طبیعت سفیرها، قدرتهای شیطانی، ساختار روح، نظریه تناسخ ارواح و بدعتهای زیاد آن در شریعت یهود، باعث تقابل میان یهودیت زوهری که مبتنی بر حجیت الهام عرفانی است و یهودیت سنتی شده که مبتنی بر متون تلمودی شریعت است (آنترمن، ۱۳۸۵: ۱۶۱).
🔹بنابراین تصوف کابالا با ادعای برتری خود بر قوانین شریعت، بسیاری از فرامین الهی را زیر سوال میبرد و با صرفنظر از انجام اعمال عبادی و ترک محرمات بزرگی همانند جادو، برخلاف نص صریح شریعت موسی (ع) عمل میکند.
🔹این شریعتگریزی در فیلمهای متأثر از کابالا، از جمله فیلم «شاگرد جادوگر» واضح است.
فیلم بهشدت از معنویت الهی و شریعت تهی است.
فضای حاکم بر فیلم بهنوعی است که هرگونه خالق، جهان آخرت و حتی دنیای ورای ماده نفی میشود.
محور تمام فعل و انفعالات تأثیرگذار در جهان، جادوگرانی هستند که یکسره متکی به تعلیمات کتاب جادو و طلسمهای درون آن بوده و بدون حضور خدا و دستورات او در عالم تصرف میکنند.
🔹نکته دیگر در هدف جادو است.
در قسمتی شاهد این گفتوگو هستیم که بالتازار به دیوید میگوید:
"نباید از جادو سوء استفاده کرد و تا آنکه برای امور شخصی نیز نباید آن را بهکار برد."
پس هدف از جادو در فیلم چیست؟
فیلم چنین میآموزد که جادو وسیله نجات بشریت از اشرار و بهعبارتی عامل سعادت است؛
زیرا مورگان و جادوگران شرّ در پی نابودی جهان هستند و بالتازار از طرف مرلین مأمور میشود که دیوید ـ جوان مرلینی ـ را برای کشتن مورگان و رهایی جهان از خطر نابودی پیدا کند.
🔹در ادامه از دیوید یک جادوگر میسازد و دیوید پس از جادوگرشدن میتواند با استفاده از قوای درونی خود جهان را نجات دهد.
در صورتیکه طبق تمام شریعتهای الهی، دین است که وسیله سعادت بشر است؛
دینی که از طریق وحی، توسط خدا برای هدایت بشر فرستاده شده است و منجی بشر، فردی است فرمانبردار از شریعت راستین و نه جادو.
🔹فیلم، ظریفانه جادو را جایگزین دین میکند و جادوگران نیکصفت را جایگزین پیامبران!
بنابراین شاید در «شاگرد جادوگر» مفاهیم خارقالعاده ارائه شده باشد، اما این مفاهیم هیچ رابطهای با معنویت و شریعت الهی ندارد و تنها پایبندی شخصیتهای فیلم، به تعالیم و پیشگوییهای کتاب جادو یا همان متون کابالا است،
مفاهیمی سراسر مادی و خالی از خدا؛
زیرا معنویت، از راه شریعت فرستاده شده از سوی خدا حاصل میشود و امر خارقالعاده از راه تمرین.
🔹فیلمهایی مثل «شاگرد جادوگر» برای نمایش معنویت و ارضای حس معنویتخواه مخاطب، شبهمعنویتهایی مانند جادو ارائه میکنند
و بدینوسیله نقش شریعت و لزوم پایبندی به آن برای رسیدن به سعادت را مبهم میکنند.
🔹از اینرو، مخاطب گمان میکند تنها با تمرینهای خاص و اتکای صرف به قوای درونی بشری میتواند به قدرت بیانتها برسد و از این طریق راه نجات را بیابد.
چنانچه دیوید از همین طریق توانست بر ناتوانی دوران ماقبل جادویی خود فایق آید و با کسب تواناییهای عظیم، منجی بشریت شود!
🔹چنین فیلمهایی ذهن مخاطب را نسبت به شریعتمداری به تردید وامیدارد و عقل او را برای تشخیص فریبهای عرفانها و مکتبهای کاذب از کار میاندازد و او را برای پذیرش هر امر خارقالعادهای آماده میسازد.
بهگونهای که مخاطب نوجوان با همذاتپنداری با منجی نوجوان داستان، تنها راه نجات خود و کسب قدرت و غلبه بر دشمنان را در جادو و اعمال خارقالعاده میبیند.
اعمالی که در آن خدا و شریعت هیچ نقشی ندارند و تنها وابسته به تواناییهای خفته روحی خویش قلمداد میشوند.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه"
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ اعتراف تلخ و دیرهنگامِ نخست وزیر اسبق انگلیس
🎙تونی بلر، نخست وزیر اسبق انگلستان:
🔹تصمیم به جنگ در #عراق و برکناری صدام حسین از قدرت در ائتلافی متشکل از ۴۰ کشور به رهبری ایالات متحدهی آمریکا، سختترین و دردناکترین تصمیمی بود که طی ۱۰ سال نخستوزیریام در #بریتانیا گرفتم.
🔸امروز من مسئولیت کامل آن تصمیم را بدون استثنا و بدون هیچ بهانهای میپذیرم. ارزیابیهای اطلاعاتی انجام شده در زمان #جنگ نادرست بود و عواقب پس از آن خصمانهتر و خونینتر از آن چیزی بود که ما تصور میکردیم!
🔹ائتلاف برای مجموعهای از حقایق بر روی زمین برنامهریزی کرد و با چیزهای دیگری روبهرو شد. ملتی که میخواستیم مردمش را از شر صدام رها و ایمن کنیم، تبدیل به قربانی #تروریسم فرقهای خارجی شدند.
🔸برای همه اینها ابراز غم، تاسف و عذرخواهی میکنم، بیش از آنچه بتوانید باور کنید.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ شترسواری دولا دولا نمیشود!
🎙کلر دالی، نمایندهی ایرلند در پارلمان اروپا:
🔹من به این قطعنامه رای منفی دادم البته حملهی روسیه به #اوکراین یک جنایت تجاوزکارانه بود و در دنیای عادلانه این جنایت هرگز بدون مجازات نمیماند، اما ما خود را در دنیایی مییابیم که خودمان ساختهایم.
🔸مارس امسال بیستمین سالگرد جنایت هولناک تجاوز به #عراق است که توسط ائتلاف مشتاقان از جمله لهستان، استونی، لیتوانی، مجارستان، بلغارستان، رومانی، اسلواکی، جمهوری چک، هلند، دانمارک و اسپانیا تداوم یافت.
🔹من میخواهم مجازات جنایتکاران جنگی را ببینم. اما پس از ۲۰ سال مصونیت از مجازات برای دزدانی که عراق را ویران کردند، این خواسته به نظر، رویایی بیش نیست! اگر میخواهید پوتین را پشت میلهها قرار دهید، هیچ اعتباری ندارید مگر اینکه بوش، بلر و همه همتایان اروپاییاش را نیز پشت میلهها بیندازید!
🔸حقوق بینالملل با اجماع تایید میشود یا برای همهی کشورها به طور یکسان اعمال میشود یا کارکرد خود را از دست میدهد!
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
✳️ بیست و یکمین تیراندازی در مدارس آمریکا در سال ۲۰۲۳
🔹در پی #تیراندازی در یک مدرسه در نزدیکی مرکز شهرِ دی موینِ ایالت آیووا، دو دانشآموز کشته شدند و یک معلم هم بهشدت مجروح شده است. (لینک)
🔹در سال جاری تاکنون ۱۷ نفر بر اثر تیراندازی در #مدارس آمریکا کشته یا زخمی شدهاند. (لینک)
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت دهم؛
از هجوم وحشت بین من و مرگ فاصلهای نبود
میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این رافضی حلال است.
از پرده بیرون رفتند
هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود
صدایش را میشنیدم
با کلماتی محکم تحقیرش میکرد:
«هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو فتوا بدی!»
سایه دستش را دیدم
به شانهاش کوبید تا از پرده دورش کند
من هنوز باور نمیکردم زنده ماندهام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.
چشمان روشنش شبیه لحظات طلوع آفتاب به طلایی میزد
صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید
نمیدانستم اسمم را از کجا میداند
همچنان در آغوش چشمانش از ترس میلرزیدم و او حیرتزده نگاهم میکرد.
تردید داشت دوباره داخل شود،
مردمک چشمانش برایم میتپید
میترسید کسی قصد جانم را کند
همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی میلرزید،
سوال کرد:
«شما #ایرانی هستید؟»
زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد
حرف دلم را شنید
با لحنی مردانه دلم را قرص کرد:
«من اینجام، نترسید!»
هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد
با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم
سعد آمد.
با دیدن همسرم بغضم شکست
او همچنان آماده دفاع بود
با دستش راه سعد را سد کرد
مضطرب پرسید:
«چی میخوای؟»
در برابر چشمان سعد که از غیرت شعله میکشید، به گریه افتادم
از همین گریه فهمید محرمم آمده
دستش را پایین آورد و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد:
«چه غلطی میکنی اینجا؟!»
پاکت خریدش را روی زمین رها کرد،
با هر دو دست به سینهاش کوبید
اختیارش از دست رفته بود
در صحن مسجد فریاد کشید:
«بیپدر اینجا چه غلطی میکنی؟»
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم
او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند
با هر دو دستش دستان سعد را گرفت،
او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند:
«وهابیها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!»
سعد نمیفهمید او چه میگوید
من میان گریه ضجه زدم:
«همونی که عصر رفتیم در خونهاش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره…»
میدید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم
به جای جان به لب رسیدهام رو به سعد هشدار داد:
«باید از اینجا برید، تا خونش رو نریزن آروم نمیگیرن!»
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7658
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🗣آثار منفی بگو و مگو کردن!
#حدیث_فوق_زیبا👇
🦋امام هادی(ع)می فرماید:
الْمِرَاءُ یُفْسِدُ الصَّدَاقَةَ الْقَدِیمَةَ وَ یَحُلُّ الْعُقْدَةَ الْوَثِیقَةَ وَ أَقَلُّ مَا فِیهِ أَنْ تَکُونَ الْمُغَالَبَةُ، وَ الْمُغَالَبَةُ أَمْتَنُ أَسْبَابِ الْقَطِیعَةِ.
🔸«بگو مگو، دوستی طولانی را از بین می بَرد و رابطه محکم را به جدایی میکشاند و کمترین اثر بگو مگو این است که هر کدام از دو طرف، میخواهد بر دیگری پیروز شود و همین در پی پیروزی بودن، مهمترین عامل قطع رابطه است.»
📚نزهة الناظر، ص ۱۳۹، ح ۱۱.
•┈┈••✾••┈┈•
🏴 سالروز شهادت امام هادی علیه السلام تسلیت باد🏴
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
•┈┈• 🍃 #لطیفه_نکته ۲۹۳🍃••┈┈•
به نام خداوند حافظ
سلام
شهادت مظلومانه دهمین امام هادی علیهمالسلام را به همراهان گرامی تسلیت میگوییم.
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
🔹از #امام_هادی علیه السلام:
مَن کَانَ عَلی بَیِّنةٍ مِن رَبِّهِ هَانَت عَلیهِ مَصائِبُ الدُّنیا وَ لَو قرضَ و نشرَ
هر که بر طریق خداپرستی محکم و استوار باشد، (نسبت به خدا به یقین رسیده باشد) مصائب دنیا بر او سهل گردد، گر چه تکهتکه شود.
📖تحف العقول، ص۵۱۱
✍🏻 سختی دنیا هر چه باشد، وقتی به خدای متعال یقین داشته و او را حکیم و دلسوز بدانیم و خود را به خدا واگذاریم؛ این سختیها آسان و قابل تحمل خواهد شد.
چون خدا را شاهد و ناظری عادل میدانیم.
خداوند وعده داده است، کسی که به او توکل کند، برای او کافی است و خود خدا زندگیاش را کفایت میکند.
-خدایا زندگی ما را الهی و مطابق رضای خودت قرار بده🤲🏻.
شاد و سالم و تندرست باشید.🍃
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews759797104121484953184552.pdf
12.58M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ چهارشنبه
۵ بهمن ۱۴۰۱
۳ رجب ۱۴۴۴
۲۵ ژانویه ۲۰۲۳
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۸۱
🖋 مقالهی هجدهم:
#جنگ_جمل
ثمرات جنگ جمل برای اسلام یهودی اموی
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7624
◀️ قسمت دوم؛
🔹عایشه در حالی اصرار بر جنگ جمل داشت و حُرمت همسری رسولخدا (ص) را سپر بلای خود کرده بود که اُمّسلمه به او گفته بود شأن زنان دخالت در چنین مسائلی نیست.
آنچه خدا از ما خواسته، پوشیدن چشم و حفظ حجاب است. [۹]
ابن عباس هم به زبیر گفت:
«عایشه [اگر بر جمل سوار شده] میخواهد حکومت را به طلحه برساند که فامیلش است.
تو به چه بهانهای با علی که فامیلت است میجنگی؟!» [۱۰]
🔹در هر حال، کاروان عایشه چنان شتابان حرکت میکرد که امیرالمؤمنین (ع) هم نتوانست در حومهی مکه به آنها دست یابد. [۱۱]
وقتی فرستادهی امیرالمؤمنین (ع) از طلحه و زبیر و عایشه از علت آمدنشان به بصره جویا شد، گفتند:
«صلاح امر در قاتلان عثمان نهفته است. اگر رسیدگی به آنها رها شود، قرآن رها شده و اگر به آنها رسیدگی شود، قرآن زنده شده.»
فرستاده گفت:
«قاتلان عثمان را که در بصره کشتید. شما ششصد نفر را کشتید.» [۱۲]
🔹یکی دیگر از گزارشهای حسّاس تاریخی در این زمینه به ما میگوید:
"پس از مذاکرهی امیرالمؤمنین (ع) با طلحه و زبیر، و توافق هر دو طرف بر امضای صلحنامه، آن شب عدهای که مصلحت خود را در گلآلود شدن اوضاع میدیدند، به کشتار برخی از لشکریان بصره پرداختند و به این ترتیب، مردم بصره را – که کشتار شبانه را از چشم امیرالمؤمنین (ع) میدیدند – بر مبارزه با آن حضرت، یکصدا کردند. [۱۳]
🔹عجیب است که این گزارش اصرار دارد این کار را به برخی طرفداران امیرالمؤمنین (ع) نسبت دهد که در ماجرای عثمان نیز شرکت داشتند.
حال آنکه چنین حرکاتی به امثال مروان حکم که سخن او در ابتدای خروج عایشه از مکه پیش از این ذکر شد بسیار زیبندهتر است.
🔹بر اساس گزارشی دیگر:
عایشه شخصی را فرستاد تا مردم را به قرآن فرا بخواند؛ ولی اشخاصی که تمایلی به ختم ماجرا نداشتند، آن شخص را تیرباران کردند. [۱۴]
این گزارش گویای آن است که تلاشهایی برای برقراری صلح صورت گرفته بود که هر بار با شیطنت گروهی به شکست میانجامید.
آنچه جای تعجب دارد اینکه با وجود پیمانشکنان و بوزینهصفتانی همچون مروان حکم، چرا شاهد اصراری عجیب برای پیوند دادن این شیطنتها با شیعیان هستیم؟!
🔹آنکه بیشترین سود را از آشفتهبازار جمل به سوی خود میکشاند کیست؟!
امویان که هم استاد اینگونه خرابکاریها هستند و هم پروندهی سیاهی در این زمینه دارند و آردشان با خون مردم خمیر میشد؟
یا شیعیانی که تاریخ شاهد تعبّد محض آنها نسبت به امیرالمؤمنین (ع) است و مرغِ عروسی و عزایِ تمامی مراسمهای آن روزگار بودند؟!
🔹یکی از قرائنی که ارتباط این جنگ را با حزب اموی آشکارتر میسازد، نامهنگاری سران جمل با حزب اموی است.
طلحه و زبیر، پس از اشغال بصره و کشتار در آن، شرح ماجرا را برای مردم شام نوشتند. [۱۵]
از آنسو، بر اساس برخی گزارشها، معاویه نیز نامهای برای عایشه نوشته بود. [۱۶]
🔹در هر حال، عایشه – که گفتهاند روزگاری از افراد نابینا هم صورت میپوشانید [۱۷] – سوار بر شتر و در اطراف بصره، باعث جانباختن ده تا سیزده هزار انسان شد [۱۸]
و جنگی را رقم زد که گفتهاند:
"هیچ روزی به اندازهی روز جمل دست و پای بریدهشده یافت نشد!" [۱۹]
🔹بهگفتهی عروة بن زبیر:
"عایشه هرگاه به یاد جمل میافتاد چنان میگریست که روسریاش را خیس میکرد! و میگفت:
«کاش من فراموش شده بودم [و چنین کاری نمیکردم.]»" [۲۰]
همچنین عایشه هرگاه آیهی
«وَ قَرْنَ فِی بُیوتِکنَّ» [۲۱]
را میخواند، آنقدر میگریست که روسریاش خیس میشد! [۲۲]
او بعدها میگفت:
"اگر روزگار به عقب بازمیگشت، هیچگاه با علی [ع] نمیجنگید." [۲۳]
همچنین آرزو میکرد:
«کاش یکی از گیاهان زمین بودم و چیزی به شمار نمیآمدم.» [۲۴]
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7692
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت هشتاد و دوم؛
سال ۶۴ به نیمه رسید
بعد از نیامدن طولانی حسین مریض شدم و تب کردم.
اتفاقاً پدرم از سفر آمد
دید وهب و مهدی کسل نشستهاند و من در تب میسوزم
نمیدانم غرور پدری بود یا دلش سوخت،
بهش برخورد و گفت:
"پروانه! پاشو بریم پیش خودم زندگی کن"
حالم خوب نبود
تا حدى نمیتوانستم جواب بدهم
صورتم از تب گر گرفته بود.
پدر هم اصرار میکرد که وسایلت را جمع کن
با همه سختی تنهایی و انتظارهای طولانی خانه خودم را ترجیح میدادم
وقتی که تأکید یکریز پدر را دیدم زورکی لبخند زدم و گفتم:
"سالار شدم برای این روزا"
این را گفتم و زانوهایم خم شد و غش کردم و بیهوش افتادم.
چشم باز کردم توی بیمارستان زیر سرم بودم.
سر چرخاندم پدرم با خانمش، عمه و چند نفر دیگر بالای سرم بودند
پرسیدم:
"وهب و مهدی کجان؟"
پدرم گفت:
"تو با این حال و روزت فکر وهب و مهدی هستی؟ نگران نباش پیش افسانهاند."
حالم بهتر نشده بود اما به اصرار از بیمارستان مرخص شدم
هر روز چشم به راه بودم که حسین بیاید.
آقای فرخی به خانمش گفته بود:
"آقای همدانی لشکر جدیدی را برای استان گیلان تأسیس کرده و فرماندهاش شده! لشکری به نام قدس."
شاید دلیل نیامدن طولانی این بار حسین به غیر از جبهه؛ تحویل لشکر انصارالحسین و تأسیس لشکر قدس بوده است
با این حرف به خودم دلداری دادم
تابستان بود
پای وهب و مهدی به خانه بند نمیشد
بچههای هم سن و سال آنها گوشتاگوش کوچه را پر میکردند
اما من نمیخواستم که خیلی با آنها دمخور شوند
یکی برایشان با کاغذ رنگی فرفره درست کرد تا بازی کنند.
سرفرفرهها با سوزن به یک نی چوبی متصل بود
وقتی میدویدند باد پروانه کاغذی را میچرخاند و بچهها خوششان میآمد.
کمکم خودشان در درست کردن فرفره اوستا شدند
از من پول میگرفتند
کاغذها را با قیچی به اندازه میبریدند
و با سوزن تهگرد و نی، سروته آنها را بند میآوردند
برایشان یک چارپایه پلاستیکی تهیه کردم و یک جعبه خالی میوه
روی جعبه خالی فرفرهها را میچیدند و روی چارپایه پلاستیکی مینشستند و فرفره میفروختند
کارشان حسابی گرفته بود که حسین از جبهه آمد.
از شوق دیدن پدرشان یادشان رفت که جعبه فرفره را با خود به خانه بیاورند
حسین با دیدن جعبه فرفره؛ از بچهها ناراحت شد ولی عکسالعملی نشان نداد
من که از شوق هیجان زده بودم و خواستم خودم را خونسرد نشان بدهم، گفتم:
«مبارکه ان شاء الله.»
با تعجب پرسید:
«چی؟»
گفتم:
"لشکر جدید! فرماندهی جدید! و..."
نگذاشت ادامه بدهم
با لحنی که توأم با تواضع و مهربانی بود گفت:
«فرمانده یعنی چی؟ من یه پاسدار سادهام و البته دربست مخلص پروانه خانم و بچههاش.»
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هر جمعه با یک؛
#تحلیل_فیلم
جمعه گذشته؛
#شاگرد_جادوگر
نام فیلم: شاگرد جادوگر (انگلیسی: The Sorcerer's Apprentice)
قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/7463
امروز؛قسمت هشتم:
◀️ خلاصه داستان فیلم(گذشت)
◀️ مؤلفههای کابالایی فیلم. ۶
🔸۱. جادومحوری(گذشت)
🔸۲. مادهگرایی(گذشت)
🔸۳. شرگرایی
🔸۴. شریعتگریزی
🔸۵. انسانخداانگاری
🔹خدا در کتابهای مقدس تحریفشدهی یهود، جسمانی، ناتوان و انسانگونه تصویر میشود
این بهدلیل روحیهی زمینی یهود، خواستههای قومی و خودمحوری آنان است.
🔹در کابالا میخوانیم:
یهودی خدای زندهای است در کالبد انسان
و یهودی الوهیت جهان است (فرج نژاد، ۱۳۸۸: ۱۲۲-۱۲۱).
سیر صعودی عارف در رسیدن به مقام خدایی در جملات برخی از حاخامها اینگونه آمده است:
«حاخام جوکانان: تمام خاخامها خدا خواهند شد و به آنها جواها خواهند گفت (گروه تحقیقات علمی، ۱۳۶۹: ۱۹).
خاخام آبوهو؛
ساحری بسیار خطرناک است.
میتواند ساحری بر خدا سایه افکند.
برخلاف آن حاخام کانینا از انجام آن ابا نکرد.
این برای آن بود که از خدا خیلی برتر و والاتر بود» (همان: ۱۹).
🔹انسانخداانگاری کابالایی در فیلم «شاگرد جادوگر» تا جایی پیش میرود که مخاطب، شاهد اَعمال خداگونه توسط جادوگران فیلم میشود.
جادوگران به نسبت توانایی خود و به نسبت تعالیمی که از استاد دیدهاند و سلوک جادویی که داشتهاند، قادر به خلق، جانبخشیدن به اشیا، تمثّل و… هستند
و نسبتدادن چنین اَعمالی که مختص خداوند است، تداعیگر رسیدن انسان به مقام خدایی یا شبهخدایی است.
🔹برای نمونه میبینیم، «بالتازار» با دستکشیدن بر عقاب غولپیکر آهنین، به او جان میدهد و در خدمتش میگیرد،
این نوع جانبخشی اشاره به اسطوره «گولم» [۱۳] دارد که در منابع کابالایی، از آن بهعنوان یکی از کرامات برجسته عرفای کابالیست یاد شده است.
🔹جانبخشی در پلانهای مختلفی از فیلم نمایش داده شده است؛
«هروات» به مجسمه گاو آهنین کنار خیابان جان میدهد و او را برای کشتن «بالتازار» اجیر میکند
و حتی بالاتر از آن، به تصویر چند گرگ خاکستری روح میبخشد و آنها را تبدیل به گرگهای واقعی میکند و سپس «بالتازار» برای نجات جان «دیوید»، گرگها را به چند توله سگ کوچک تبدیل میکند.
🔹سیر و سلوک کابالایی برای رسیدن به مقام خدایی در تأکید فیلم بر «استاد» «تعالیم کتاب جادو» «آموزش» «تمرین» و «تمرکز بر نیروهای درونی» قابل رؤیت است؛
نکته بعدی این است که در این فیلم، جادوگر برای تصرف در عالَم نیاز به واسطی دارد تا نیروی عصبیّت خود را بهوسیله آن به عالَم خارج منتقل کرده و تغییری را ایجاد کند؛
همانند انگشتر، عصا، ستاره و… .
🔹در انتها میبینیم «دیوید» به مقامی میرسد که بدون واسط «انگشتر مرلین» قادر است فکر خود و نیروی عصبیّت خود را به خارج منتقل و کاری کند که حتی استادش از انجام آن عاجز است؛
همان زندهکردن انسانی مرده!
در این زمان میبینیم «دیوید» در سلوک کابالایی خود به اوج شناخت خود و طبیعت میرسد و با انجام اَعمال خداگونه به مخاطب القاء میکند که خدا شده است.
🔹در صحنههای آخر، وقتی «بالتازار» بیجان روی زمین میافتد و «ورونیکا» از مرگ او خبر میدهد، «دیوید» میگوید:
«اگه مورگان بتونه قلبشو (قلب بالتازار) نگه داره، من میتونم اونو راه بندازم».
سپس به دور «بالتازار» حلقه آتش ایجاد میکند و با انرژی نورانی دستان خود، چند بار سینه او را فشار میدهد و روح را به کالبد بیجان او برمیگرداند
و بنابراین «دیوید» در انتهای سلوک جادویی خود به الوهیت میرسد!
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣🗣 این سکانس باید بارها و بارها در تمام دانشگاهها، مدارس، مراکز علمی و حتی ادارات و... به نمایش گذاشته بشه!!! 😳😳
♦سکانسی از فیلم سینمایی W 2008 به کارگردانی الیور استون!!
تسلط بر ایران یعنی تسلط بر جهان ...
ایران با هیچ کشوری در جهان قابل قیاس نیست!!!
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee