eitaa logo
سالن مطالعه
192 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 نابغه جنگ؛ شهيد حسن باقری: 👈 من سقای بچه‌های بسیجی‌ام، 👈 توفیق شهادت با دو کار؛ خلوص و تلاش 🔸🌺🔸-------------- 📚@salonemotalee
۲   قسمت شانزدهم؛ سمیه محکم در آغوشم کشید زیر گوشم آیت‌الکرسی خواند، شوهرش ما را از زیر قرآن رد کرد نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی می‌کرد سعد ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند…  از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد: «ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راه‌های منتهی به شهر داره بسته می‌شه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!» از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام وحشت در جانم پیمانه شد سعد انگار نمی‌شنید مصطفی چه می‌گوید در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد: «نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!» مات چشمانش شدم می‌دیدم دوباره از نگاهش شرارت می‌بارد مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد با صدایی گرفته ادامه داد: «دیشب از بیمارستان یه بسته آنتی‌بیوتیک گرفتم که تا تهران همراه‌تون باشه.» همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت. سعد با اکراه بسته را از دستش کشید اما او همچنان نگران ما بود برادرانه توضیح داد: «اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه می‌رسیم دمشق. تلفنی چک کردم. برای بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» شاید هنوز نقش اشک‌هایم به دلش مانده بود می‌خواست خیالم را تخت کند لحنش مهربان‌تر شد: «من تو فرودگاه می‌مونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید خدا همه چیز به خیر می‌گذره!» زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود می‌خواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد با لحنی دلنشین ادامه داد: «خواهرم، ما هم مثل شوهرت سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به اهل سنت نداشت! این وهابی‌ها حتی ما سُنی‌ها رو هم قبول ندارن…» سعد دوست نداشت مصطفی با من هم‌کلام شود با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند میان حرف مصطفی زهر پاشید: «زنم سرش درد می‌کنه، می‌خواد بخوابه!» از آیینه دیدم قلب نگاهش شکست ... مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، می‌خواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر می‌بارید. مصطفی ساکت شد و سعد روی پلک‌هایم دست کشید تا چشمانم را ببندم از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید. چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود با صدایی آهسته پرسیدم: «الان کجاییم، سعد!؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت با مهربانی پاسخ داد: «توی جاده‌ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت می‌کنم!» خسته بودم، دلم می‌خواست بخوابم چشمانم روی نرمی شانه‌اش گرم می‌شد که حس کردم کنارم به خودش می‌پیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و می‌دیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ می‌زند دلواپس حالش؛ صدایش زدم. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7905 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
خطبه ۵۲.mp3
4.46M
شرح و تفسیر خطبه ۵۲ نهج‌البلاغه درخدمت حجةالاسلام یک‌شنبه‌‌ها مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈• 🍃 ۲۹۹🍃••┈┈• شبی پیرمردی از راهی می‌گذشت در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود 💪💪 مردم او را گفتند: آیا می‌خواهی با آن آب ، آتش کینه‌توزی‌ها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟!😔🤷‍♂️ پیرمرد گفت: نه! می‌رم دستشویی! تاریکه! 😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ --------🔸😜🔸-------- 🍃به نام خداوند عالم سلام ولادت ارزشمند نوری از آسمان بر زمین و زمینیان ولادت حضرت امام جواد علیه السلام را محضرتان تبریک عرض می‌کنیم 🔸از علیه‌السلام: لَوْ سَكَتَ الْجاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ اگر جاهل سكوت مى‏‌كرد، مردم اختلاف نمى‏‌كردند. (📖بحارالانوار:ج۷۵،ص۸۱) ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ✍🏻 اختلاف مردم گاهی ریشه در سخنان افرادی فاقد صلاحیت و جاهل دارد که ادای عالم را در آورده و سخن می‌گویند و باعث انحراف در فکر و رفتار برخی شده و اختلاف در امت اسلامی ایجاد می‌کنند. کاش تا یقین نداشتیم ساکت بودیم و هنگام علم و یقین نیز محتاط. و رضای خدا را در کلام‌مان جستجو می‌کردیم. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121494950185556.pdf
11.29M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ یَا حَیُّ و یَا قَیُّومُ امروز؛ چهارشنبه‌ ۱۲ بهمن ۱‌۴۰۱ ۱۰ رجب ۱۴۴۴ ۱ فوریه ۲۰۲۳ تمام صفحات 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee