eitaa logo
نجم الدین
10.4هزار دنبال‌کننده
693 عکس
27 ویدیو
7 فایل
🌟نجم الدین نشر بیانات استاد #صمدی_آملی 🚩کانال رسمی #نمیباشد ✔️استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع کانال❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_162054995888308409.mp3
3.76M
حسن علیه السلام ⌛️زمان: ۲۱:۱۴دقیقه _______________________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
👈معاویه گفت: حسن بن علی باید با ما بیعت کند وگرنه نمیذاریم. بی بیعت نمیشه. آقا هم آمد و لشکر برگزید ۴۰۰۰ تا ۴۰۰۰ تا لشکر درست کرد. چیزی در حدود ۳۰ هزار نفر لشکر آقا درست کرده بر علیه معاویه. آمد کوفه منبر رفت. فرمود: مردم معاویه می‌خواهد که من و شما را در تحت ستم بگیرد. بیایید بیعت کنید، بیاید به سوی او بروید. همه آمدند بیعت هم کردند. البته بیعت هم خواستند بکنند آقا وقتی دعوت کرد هیچکی پا نشد. 👈جناب بن سعد، آفرین قیس. از این سربازان شجاع امیرالمومنین. کسی که حضرت او را برای مصر فرستاد. منتها عمروعاص لعنتی با یک نامه دروغین آبروی او را برد. دیگه مجبور شد آقا جان ایشان را از مصر برگردوند آورد. محمد بن ابی بکر رو فرستاد. که بی شرف عمروعاص و دیگران جمع شدند او را شهیدش کردند تو شکم خرکره ای گذاشتند و آتش زدند. 👈محمد بن ابی بکر این هم از این. محمد بن ابی بکر البته فرزند مستقیم ابوبکر نبود. مادری داشت که مادر قبل از او زن دیگری بود. از او محمد را داشت. به خانه ابی بکر رفت. بعد از ناحیه خانه ابی بکر اومد بعد از ابابکر آمد تو خانه امیرالمومنین. این پسر را با خودش آورد که دیگه آقاجان می فرمود محمد فرزند من است منتها معروف شد محمد بن ابی بکر. این اینه آنچنان ولایت علی تو دلش موج می زنه. اون همه تطمیعش کردند خواستند بخرند، نشد. 🔰تو جنگ جمل هم آمده مقابل خواهر خودش عایشه ایستاد. 🔰هم مقابل خواهر دیگرش که زن زبیر بود ایستاد. 🔰هم مقابل خواهرزاده‌اش وایساد. 🔰هم مقابل برادرهایش وایساد. 👈در مقابل همه ایستاد این یک نفر. اینکه مولا امیرالمومنین فرمود من اگر با این شمشیر به بیخ بینی مومن (چون مومن کسی است که اهل ولایت علی است میگن مومن) فرمود اگر با شمشیر به بیخ بینی مومن بزنم اون طور که با من علی دشمن بشه، امکان نداره چون مومنه. 👈 اما اونی که منافقه اگه تمام دنیا دست من باشه و تقدیمش کنم و ببخشم امکان نداره با من خوب بشه، نمیتونه. ⏪ امام حسن فرمود: چه کار می خواهید بکنید در مقابل معاویه؟ ایشون همون کاری که کرد، دیدید انبار را آتش زد شهر انبار را. دیدید چه کشت و کشتاری کرد بعد از قضیه شهادت پدرم. الان میخواد بیاد کوفه میخواد با شما هم اینکارو کنه. هیچ کس حرفی نمیزنه. قیس بلند شد فرمود: خجالت نمیکشید شما، پسر پیغمبر، سبط پیغمبر، شما را می فرماید هیچ حرف نمیزنید؟؟؟ پاشدن گفتن: می زنیم میکشیم چشم. مرده شور چشمتان را ببرند. آقا فرمود: بسیار خوب هرکی میخواد برود در پادگان نُخیله یا نَخیله. بروید آنجا پادگان. منم میام. قیس بن سعد رفت. 👈عبیدالله بن عباس هم رفت، پسرعموی آقاجانه. فرمانده لشکر مال عبیدالله بن عباس است. فرمانده جناح به تعبیر امروزی ها یا مثلاً فرمانده عملیات لشکر، فرمانده عملیات لشکر قیس بن سعد. قیس بن سعد بسیار بزرگ مرد. عالی،عالی، عالی. در جنگ یک قهرمان، در جنگ جمل چه کرد. در جنگ و پای رکاب امیرالمومنین در صفین عالی. بعد از او آمد خدمت امام حسن ۴ هزار نفر لشکر تشکیل داد در مقابل معاویه. بعد از این قضایا اما چون دید امام حسن صلح کرد با تمام شجاعت گفت: آقای منه. امام منه. با اینکه با خودم عهد کردم که بین من و معاویه جز شمشیر و خون حکومت نکنه. این دردهایی در زمان علی دید اما گفت آقاجانه ماست. اگر آقا بگه بیعت بکن چشم. آمد مسجد کوفه. غرور را شکست. آمد پیش آقا. رفت پیش امام حسین. گفت: آقا بیعت بکنم؟ امام حسین اشاره کرد و گفت باید پیش امام حسن تشریف ببرید من الان برنامه ها مال من نیست. آقا جان برنامه اینه که بیعت باید بکنیم؟ یک نقل داره که ایشون بیعت نکرد خود معاویه اومد پایین دست او را گرفت و با او بیعت کرد. نقل دیگه داره که امام حسن فرمود: بله. (قیس) گفت چشم. آقا امام من است. چقدر تسلیم بودند. سرباز فرستاد معاویه. پول، پول، پول، پول چه کارها می‌کند. 👈 پول چه سرها بریده. تمام قضایای کربلا اصلاً با پول انجام شده. هر کی می رسید میگفت یک ضربه ای به حسین بزنم برم جایزه را از یزید بگیرم. از عبیدالله بگیرم. از عمر سعد بگیرم. جایزه غوغا میکرد کربلا. اینا همون تجربیات معاویه بودند در شام. یزید تجربه پدرش را انجام داد. امشب می‌آمدند می‌گفتند علی، ناگهان فردا شب همه میرفتند. معلوم بود فردا خیلی ها از پشت در پول گرفتن. پول، دنیا، دنیا. 👈آقا نیرو فرستادن. نیرو، نیرو، نیرو. قیس بن سعد هر شب وقتی صبح بیدار می شد برای آقا یک نامه می نوشت. آقاجان دیشب باز ۴۰۰۰ تا رفتند، دیشب ۳۰۰۰ تا رفتند، دیشب ۴ هزار تا رفتند. 👈 ناگهان مثل بمب منفجر شد عبیدالله بن عباس هم رفت. ای داد بیداد. فرمانده لشکر هم رفت. با این حال آقا کوتاه نیامد. رفت به سوی ساباط مدائن. که تا نیرو بگیره بیاره. جاسوس‌ های معاویه که با پول می خرند با شایعات آبرو می برند. ادامه🔰
⏪شایعه کردند که حسن بن علی مردم را فرستاده در لشکرگاه، همه را به قتلگاه فرستاد. خودش از قتلگاه لشکر در رفت. و یواشکی میگن میخواد با معاویه صلح کنه. اینو کیا می گفتند؟ جاسوسان با شایعات آبرو بردند. 👈 با پول تمام سربازان را خریدند. فرماندهان همه رفتندیه قیس مانده در میدان. این قیس واقعاً آدم عجیبیه. مثل یک غوغا در تاریخ شاید بعد از مالک ما دیگر کسی مثل قیس بن سعد نداریم در مقام تبعیت از امام و ولایت پیدا بکنیم. آنقدر با عظمته ایشون. وایساد تو میدان. فرمانده لشکر رفت، گفت بره ما میایستیم. 👈 شایعات که شد، بی شرفی در مسیر راه رسید با شمشیرش بر ران مبارک امام مجتبی زد. تا رسید گفت: که خوب ما را می فرستی به جنگ خودت یواشکی داری با معاویه صلح می کنی. حالا کیه؟ قضیه صلح را جاسوسان مطرح کردند. این بی شرف آمد شمشیر زد بر ران مبارک حضرت. شمشیر از پوست گذشت، از گوشت گذشت تا به استخوان رسید. از بالای اسب که داشت می افتاد، افتاد تو گردن ایشان(ضارب) با هم افتادن به زمین. که اینها رسیدند و این بیشرف را کشتند. بعد بردند در مدائن (ساباط مدائن) که آقا را معالجه کنند. 👈یکی ازاین بی شرف ها آمد به صاحبخانه گفت: که همینجا حسن بن علی را بکشیم و کار را تمام کنیم. که آن بزرگوار صاحبخانه گفت من! هرگز پسر پیغمبر بکشم.!!! دردهای آقا را دوا کرد باز آقا برگشت که بیاد بره برای لشکرگاه که نامه جناب قیس آمد که آقاجان هیچ کسی نمونده من با یک عده کمی در لشکرگاه تک و تنها هستم. با این حال هم اگر می‌فرمایید که بجنگیم چشم فقط من می‌خواستم اخبار منطقه را اخبار لشکر را به عرض مبارکتون برسونم. 👈آقا آمد بعد از این که تشریف آورد با قیس بن سعد و با دیگران مشورت هم کرد به این نتیجه رسید آقاجان فرمود با این مقدار من الان با معاویه بجنگم این اندازه هم شهید می شوند. بعد از این معاویه میافته به جان شیعه ها تمام شیعه ها همه را قتل عام می کنه. تنها راه اینه بیام یک نامه‌ای نوشته، متن نامه را جناب محدث قمی در منتهی الامال آورد این نامه را نوشته به پسر عم خود عبدالله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب. 👈 نامه اینه « بسم الله الرحمن الرحیم صلح کرد حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام با معاویة بن ابی سفیان که متعرض او نگردد. به شرط آنکه عمل کند در میان مردم به کتاب خدا و سنت رسول خدا و سیرت خلفای شایسته. به شرط آنکه بعد از خود احدی را بر این امر تعیین ننماید( که بیایی یزید جای خودت بنشونی نه) و مردم در هرجای عالم که باشند از شام و عراق و حجاز و یمن از شر او ایمن باشند. (یعنی از شر معاویه) و اصحاب علی بن ابیطالب و شیعیان او ایمن باشند و جان ها و مال ها و زنان و اولاد خود از معاویه. 👈و به این شرطها عهد و پیمان خدا گرفته شده. و بر آنکه برای حسن بن علی و برادرش حسین و سایر اهل بیت و خویشان رسول خدا مکری نیندیشد، و در آشکار و پنهان ضرری به ایشان نرساند، و احدی از ایشان را در افقی از آفاق زمین نترساند، و آنکه صب امیرالمومنین نتوانند و در قنوت نماز ناسزا به آن حضرت و شیعیان او نگویند.» این متن تعهد نامه آقاست با معاویه. فرستاد. 👈 (معاویه) گفت قبول. آقا هم فرمودند با این حساب دور شو. چون اگر این کارو نکنیم ایشون همون کاری که آمد بعد از صفین و قضیه حسنین که عزیمت کرد آمد انبار را به آتش کشید، درخت‌ها را آتش زد، نخلستان‌ها را آتش زد، تمام روستاها هرکس بود را دنبال می‌کرد، که تا قضیه امام حسن پیش آمد. 👈حضرت فرمود که بریم‌ بجنگیم. تا این قضایا پیش آمد. حضرت با این مقدار که هی نیرو بفرستد، بجنگ بجنگ، آقا میدونست نیروها فرار می‌کنند اما معاویه را آورد او از کشت و کشتار دست کشید آمد مشغول شد به همین امور جنگ. اینم یه مدتی طول کشید خوب سرش رو گرم کرد. از جنبه نظامی دیگر دست از کشت و کشتار مردم برداره. بعد از این آمد صلح کرد. در صلح نامه باز هم یه چیزی کم داره اینجا نیامده در تاریخ دیگر داره که باید تمام شیعه های علی بن ابیطالب هم از بیت‌المال بهره ببرند. به طوری که مردم می رفتند بعد از صلح از معاویه غذا و وسایل می‌گرفتند تو انبار معاویه، اما برمی‌گشتند می‌آمدند به حسن بن علی می گفتند تو ما را ذلیل کردی. 👈 بی شرف مردمی بودند واقعاً آدم اینها را واقعاً با مردم ایران خودمان بخواهیم قیاس کنیم به خدا قسم اگر قدر این مردم را ندانیم خدا باید در ازای این قدر ندانستن یک ظالمی بدتر از معاویه را بزاره یعنی بر ما مسلط کنه. خیلی باید قدردان مردم باشیم. اینا کی بودند دل این آقایون مارو خون کردند. دل امام حسن را خون کردند. 👈آفرین بر این مردم که امام فرزند و شاگرد اهل بیت و مکتب اهل بیت را اینجور مردم آمدند شهید دادند پاش وایساده اند. هم شایعات نشد هم دروغ ها نگفتند. الحمدلله خوب وایسادن الانم خوب دارند وایمیستند. ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا. معاویه آمد وارد کوفه شد ۳ روز گذشت ادامه🔰
🛑قبل👆 🛑ادامه👇 ⏪۳ روز گذشت. بعد از ۳ روز آمد در مسجد کوفه . مسجد علی. همین مسجدی که الان تشریف می برید. همین مسجد. همین جا. معاویه ای که باید خواب کوفه را در شام می دید آمد تو خود کوفه با دست کیا ؟ با دست کسانی که میرفتند به خاطر مال دنیا هزار هزار دینار می گرفتند و میرفتند پیش معاویه. شدند ریزه خوار سفره معاویه. حسن بن علی شد کشته شده دست این مردم. آمد خطبه خوند در روز، در کوفه، در مسجد. اول به آقا امر کرد حتما تو باید بری خطبه بخوانی و بگو برای مردم که خلافت حق من است. چون حقیقت بر منبر آمد، حمد و ثنای الهی کرد درود بر حضرت رسالت پناهی و اهل بیت او فرستاد. 👈فرمود: ای مردم بدانید که بهترین زیرکی ها تقوا و پرهیزگاری است. (حالا معاویه نشسته. مردم هم جمعند. اهل شام و اهل کوفه با هم نشستند) بهترین زیرکی ها تقوا و پرهیزگاری است. بدترین حماقتها فجور و معصیت الهی است. مردم اگر طلب کنید در میان .....مردی را که جدش رسول خدا باشد، نخواهید یافت غیر از من و برادرم حسین. خدا شما را به محمد هدایت کرد. شما دست از اهل بیت او برداشتید. 👈به درستی که معاویه با من منازعه کرد در امری که مخصوص من بود امر خلافت و من سزاوار آن بودم. (این استدلالشه. چرا من خلافت می خوام چون سزاوار اویم ارباب می‌گوید جانم) چون یاوری نیافتم دست از آن برداشتم. از برای صلاح این امت و حفظ جان های ایشان. شما با من بیعت کرده بودید که من با هر که صلح کنم صلح کنید و با هر که جنگ کنم شما با او جنگ کنید. من مصلحت امت را در این دیدم که با او صلح کنم. و حفظ خون ها را بهتر از ریختن خون دانستم. غرض صلاح شما بود. 👈 آنچه من کردم حجتی است بر هر کس مرتکب این امر می‌شود. این فتنه است برای مسلمانان و تمتع قلیلی است برای منافقان. تا وقتی که حق تعالی غلبه حق را خواهد و اسباب آن را میسر گرداند.» 👈 بعد از آقا معاویه بلند شد. پس معاویه برخاست و خطبه خواند. ادب آقا را ببینید چه حرفی ناسزایی چیزی نگفت. فقط گفت ایشان سزاوار نبود ما سزاوار بودیم. اما معاویه برخاست و خطبه خواند ناسزا به حضرت امیرالمومنین. امام حسین بر خواست که متعرض جواب گردد، حضرت امام حسن دست او را گرفت و او را نشانید. خود برخاست و فرمود: ای آن کسی که علی را یاد می کنی و به من ناسزا می‌گویی منم حسن. پدرم علی بن ابیطالب است. تویی معاویه پدرت صعد است صعد با صاد یعنی مرد درشت. مادر من فاطمه است مادر تو هند، جد من رسول خدا جد تو حرب، جده من خدیجه جده تو حدیقه. 👈 پس خدا لعنت کند هر که از من و تو گمنام تر باشد. و حسبش پست تر. بسیار خوب این حسب من، این حسب تو، بیا با هم قیاس کنیم. هر کدوم از این دو تا حسب پست تر است خدا لعنتش کند. ببینید روش‌حرف زدن آقا را. نفرمود مستقیم خدا تو رو لعنت کند. گفت بسیار خوب بیا بشینیم دو دوتا چهارتا کنیم بشماریم. من اینم پدرم او،مادرم او، جده ام او، جدم او. تو چی؟ تو معاویه، مادرت هند، پدرت ابوسفیان، جده ات اون، جدا این. حالا پس خدا لعنت کند کسی را که پسته. کفرش قدیم تر، نفاقش بیشتر، حقش بر اسلام و اهل اسلام کمتر باشد، لعنت خدا بر یه همچین کسی. پس اهل مجلس همه اون شب خروش برآوردند گفتند آمین. 🛑ادامه🔰
🛑قبل👆 🛑ادامه 🔰 👈حالا آمین را می‌گند، داد از اینا. اصلا یه جوری اند آقا. شیعه هم هستند. یه دردی آدم از دست این شیعه ها کشیده که از دست دیگران نکشیده. و بعد ازین دیگه گفت(معاویه) باید با من بیعت کنی. آقا فرمود من که بیعت ندارم همون صلح نامه‌ای که نوشتیم همان خودش صلحه دیگه. قیس بن سعد را آقا فرمودند بیعت بکن. آقا خودشون و با تمام دودمانشون جمع کردند رفتند مدینه. اما باز گذاشتند آقا را؟؟؟؟ 👈معاویه خواست شروع کنه به قتل عام، گفت تا این حسن هست مشکله. آخه از بس که آقاجان با هیبت هم بودند. می‌گفتند آنچنان هر کسی دشمن هم بود اما همین که به آقا می رسید خاموش می شد. آقا رو دوست داشتن. یه جور عجیبی بود. تا این حسن سرجاشه نمیشه. نقشه کشید اشعث همونی که در جنگ صفین پشت پرده با عمروعاص مرتبط است و خلاصه هم پای رکاب علی جنگید و خود را بین اینها بد نکرد و هم در نهروانیان و امثال اینها رو او درست کرد و خلاصه... ___________________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
🔘▪️ : لا إله إلّا اللّه بدون امام رضا حصن نیست. ________________________ ◀️کانال نجم الدین🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_341713769937764435.mp3
4.69M
⌛️زمان: 22:26دقیقه __________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
⏪برویم خدمت حضرت امام هشتم. ما به خلوص سلمان می‌آییم هر چه باداباد هر چه باداباد باشه، زجر مان می دهند سلمان هم آن‌قدر زجر کشید. ایشان هم خیلی کتک خورد خیلی در راه خدا فحش شنید. اما بهاء، بهاء سنگینی است. سلمان امشب قبرت نورانی باشد نبودیم در مدائن که قبر را بغل کنیم که بگوییم ممنونت هستیم با یک خلوص چکار کردی. به ما امام رضا دادی «هر کس قبر مرا در خراسان زیارت بکند خداوند او را از جهنم حرام می‌کند نمی‌گذارد جهنم او را بسوزاند بهشت بر او واجب است». ⏪ ای‌کاش این بهشت و جهنم را بفهمیم که ان‌ شاء الله می‌فهمیم. خداوند توفیق عطا می‌فرماید. 👈 رسید به نیشابور. در نیشابور جناب ابو زرعه و جناب اسلم می آیند خدمت آقا، چون آقاجان در داخل کجاوه است؛ خودشان را ظاهر نمی کنند، نشان نمی دهند؛ این دو بزرگوار در نیشابور آمدند، رفتند نزدیک کجاوه آقاجان: ⏪آقا ببینیمتان، ما دلمان که پاره شده ببینیمتان آقا. اجازه بدهید حرفی از شما بشنویم؛ یک حدیثی به ما بگویید. می گویند آقا در همین حال، افسار شتر خودشان را کشیدند توقف کردند؛ پرده ی این محمل عزیزشان را بالا زدند؛ وقتی چهره ی مبارک امام هشتم ظاهر شد نوشته اند در تاریخ، گفته اند آن روز حالا در چه ساعتی آقاجان وارد نیشابور شد، تشریف فرما شدند؛ تا نزدیکیهای ظهر مردم فقط گریه می کردند؛ به خاک افتاده بودند؛ یعنی کسی اصلا نمی توانست خودش را کنترل کند. که جناب مرحوم محدّث قمی می گوید: 👈من اینجا را وقتی که خواستم نقل کنم به یاد حضرت امام حسین افتادم در کربلا، که اینهم فرزند اوست، تا مردم چهره اش را می بینند اینجور به چهره ی او یک صبح تا ظهر گریه کردند، به سر و سینه زدند، به خاک افتادند، خاک روی سر می ریختند، اصلاً آقا دیدنی است. شتر ایستاد. 👈این کجا و کربلا حسین هی می آید چهره نشان می دهد برمی گردد. این کجا و آن کجا؟ نه تنها حسین چهره نشان می دهد، زینب او را می بینند حیا نمی کنند، آفرین بر مردم ایران. آفرین بر مردم نیشابور. آفرین. آفرین. آفرین بر مردم خراسان. 👈گفت تا ظهر نزدیکیهای ظهر، ابو زرعه می گوید من و محمد بن اسلم به مردم خطاب کردیم بابا خاموش باشید، آقا می خواهد فرمایش بفرماید. در حدود بیست و چهار هزار قلم به دست در نیشابور. اینها تشنگی مردم است؛ 24 هزار قلم به دست در نیشابور؛ سی هزار نیزه به دست در کربلا. 👈تفاوت ره از کجا تا به کجا؟ دیگر من نگویم گریه کنید. اینها صدا می زنند: خاموش باشید که آقا می خواهد فرمایش بفرماید، کربلا آقا فرمایش می کند، هورا می کشند. کجا به کجا؟ عجباً عجبا. عجباً عجبا. 👈اینجا مردم وقتی ساکت می شوند آقا کلمه به کلمه به ابو زرعه و محمد بن اسلم می گوید اینها داد می کشند به مردم می گویند، 24 هزار نفر می نویسند؛ اما آنجا حسین بن علی وقتی می خواهد ساکت کند که حرف بزند همه هورا می کشند حسین ما نمی شنویم چه می گویی. ما نمی دانیم چه می گویی، این مردم ایرانند. ⏪رزمندگان هشت سال جنگ، اگر من و شما رزمنده بودیم یک چنین اجداد خوبی داریم؛ خدا رحمتشان کند. 👈 در این زمان اباصلت گفت چون روز دیگر حضرت امام رضا نماز بامداد ادا نمود، جامه‌های خویش را پوشید، در محراب نشست منتظر بود تا غلامان مامون بطلب وی آمده‌اند، آنگاه کفش خود را پوشید، ردای مبارک خود را بر دوش افکند، و به مجلس مأمون درآمد من در خدمت آن حضرت بودم در آن وقت طبقی چند از الوان و میوه ها نزد وی نهاده بودند خوشه انگور که زهر را به برخی از دانه های آن آغشته کرده بودند، در دست داشت. 🛑ادامه👇👇
🛑قبل👆 🛑ادامه👇 ⏪نزد وی نهاده بودم خوشه انگور را که زهر به آن قرار داده بودند در برخی از دانه‌های آن در دست داشت بعضی از آن دانه‌ها که به زهر نیالوده بودند و برای رفع تهمت زهر مار می کرد چون نظرش به آن حضرت افتاد مشتاقانه از جای خود برخاست، دست بر گردن مبارکش انداخت میان دو دیده آن قرةالعین مصطفی را بوسید و ای کاش آن دهن نحسش شراب‌خوار به صورت آقا نمی‌رسید. 👈 آن وقت لوازم اکرام و احترام ظاهری بود، دقیقه ای فرو نگذاشت آن جناب را بر بساط خود نشانیده. آن خوشه انگور را به وی داد گفت یابن رسول‌الله از این نکوتر‌ انگور ندیدم حضرت فرمود شاید انگور بهشت از این نکوتر باشد. مأمون گفت: از این انگور تناول نما حضرت فرمود: 👈مرا از خوردن این انگور معاف دار ماموم مبالغه ای بسیار کرد و گفت البته می باید تناول نمود مگر مرا تهمت نمی‌داری؟! با این‌ همه اخلاص که از من مشاهده می‌کنی این چه گمان‌هایی است که به من می‌بری، آن خوشه انگور را گرفته دانه چند از آن خورد باز به دست آن جناب داد تکلیف خوردن نمود آن امام معصوم آن انگور زهر آلود را تناول کرد، حالش دگرگون شد و بقیه خوش ها را بر زمین افکند، متغیر الاحوال از مجلس برخاست مأمون گفت کجا می‌روی؟ 👈گفت آنجایی که مرا فرستادی. آن حضرت حزین و غمگین و نالان سر مبارک را پوشید از خونه مأمون بیرون آمد قبل که می‌رفت گفت ابا صلت اگر دیدی با سرم عبا گذاشتم با من حرف نزن و ابا صلت می گوید وقتی دیدم آقا به سر عبا کشیده است از منزل بیرون آمد با آن حضرت سخن نگفتم به سرای خانه خودش وارد گردید. 👈 فرمود در سرای را ببند. رنجور و نالان بر فراش خود تکیه فرموده. بعضی از نقل‌ها نوشته است وقتی آمد گفت اباصلت فرشهای حجره را برچین برای اینکه مثل جدم حسین برخاک جان بدهم. یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین اباصلت میگوید آن امام معصوم بر بستر قرار گرفت در سراها بسته در میان خانه‌ محزون و غمگین ایستاده بودم که ناگهان جوان خوش بوی مشکین موی در میان سرا دیدم سیمای ولایت و امامت از جبینش ظاهر بود. 👈شبیه‌ترین مردمان بود به جناب امام رضا.‌ سوی وی شتافتم از کدام راه وارد شدی؟ من که درها را محکم بسته بودم فرمود: ⏪آن قادری که مرا از مدینه به یک لحظه به طوس آورده، از درهای بسته مرا به داخل ساخت. پرسیدم تو کی هستی؟ فرمود من حجت خدا بر تو ای اباصلت من. محمدبن‌علی و آمده‌ام که پدر غریب و مظلوم، مسموم خود را ببینم و وداع کنم آنگاه در حجره ای که حضرت امام رضا بودند در آن‌جا رفت چون چشم آن امام معصوم به فرزند معصوم افتاد از جای جست، یعقوب وار یوسف گم گشته خود را در آغوش کشید دست در گردن وی قرارداد او را به سینه خود فشرد میان دو چشم او را بوسید. آن فرزند معصوم را در فراش خود داخل کرد و بوسه بر روی وی می داد، با وی اسرار ملک و ملکوت، خزائن علوم حی لایموت را گفت که من نفهمیدم. ابواب علوم اولین و آخرین و بداء حضرت سید المرسلین را به وی تسلیم کرد. 👈حضرت امام محمدتقی دست در میانه سینه پدر بزرگوار خود برد چیزی مانند گنجشک بیرون آورد و فرو برد آن طائر قدس به بال ارتحال، گرد تعلقات جسمانی از دامن مطهرخود جدا کرده روی زانو جان به جان تسلیم کرد. اما بریم کربلا........... __________________________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا