«#خاطرات_شهدا»
📌‹اوج خونسردی›📌
📝بچه های محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد بازی آن قدر گرم بود که هیچ کس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچه ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد محکم به صورت ابراهیم خورد بچه ها بی معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت باید هم فرار میکردند صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود. لحظه ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همین طور که نشسته بود پلاستیک گردو را از ساک دستی اش در آورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچه ها کجا رفتید؟ بیایید براتون گردو آوردم.
📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص ۴۰-۴۱(موسسه ی فرهنگی مطاف عشق)
🖤شهید ابراهیم هادی🖤
🗓 امروز شنبه ۱۵ دیماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
♥️#خاطرات_شهدا📿
پيغام وصل «خاطرهاي از برادر مسعود آقاجاني»📜
من يادم هست كه يك روز صبح يك پيكان آمد. 3 نفر از برادران كه با حسين جبهه بودند آمدند و خبر شهادتش را اعلام كردند يكساعت هم بيشتر طول نكشيد كه همه اهل محل جمع شدند. يك حالت بخصوصي بود يكي دو ساعتي پس از اعلام شهادت و آن شب. كه قرار بود تشييع صورت گيرد منزلشان غلغله بود. از تمام تهران و كرج كساني آمده بودند كساني كه ما اصلاً آنها را نميشناختيم. آنها ميگفتند كه دوست حسين بودهاند.
گلي ديگر از بوستان فهميدهها
بعد از اينكه محمدحسين رسم عاشقي را بجا آورده و بسوي دوست شتافت برادرش داود نيز رسم آموزي كرده و عاشق شده بود. بله داود هم مولايي شده بود هواي وصل.
امروز یکشنبه ۲۳ دی ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
«#خاطرات_شهدا»
توی ماشین داشت اسلحه خالی می کرد؛ با دو - سه تا بسیجی دیگه از عرق روی لباس هاش می شد فهمید چقدر کار کرده کارش که تموم شد از کنارمان داشت می رفت به رفیقم گفت: «چه طوری مشهدی علی؟» به علی گفتم: «کی بود این؟» گفت: «مهدی باکری ؛ جانشین فرمانده تیپ» گفتم پس چرا داره بار ماشین رو خالی میکنه؟» گفت « یواش یواش اخلاقش میآد دستت.»
❤️شهید مهدی باکری ❤️
📍منبع : mojahedat.ir
🗓 امروز یکشنبه ۳۰ دیماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
#خاطرات_شهدا
🔴کنسروی که حاج همت به آن لب نزد
شهید عبادیان، مسئول تدارکات لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) روایت میکند: شام آن شب سبزی پلو با تن ماهی بود، حاجی مشغول قاطی کردن پلو با تن بود که یهو رو کرد به عبادیان و گفت: شام بچهها چیه؟ و جواب گرفت: همین. اما چون عبادیان به صورت حاجی نگاه نکرد، شک کرد و گفت: واقعا همین؟! بازهم بدون اینکه به حاجی نگاه کند، آرام گفت: تن رو گذاشتیم فردا ظهر بدیم. حاجی قاشق رو زمین گذاشت و از سفره عقب رفت. عبادیان گفت: به خدا حاجی فردا ظهر بهشون تن میدیم. حاجی هم گفت: به خدا منم فردا ظهر میخورم.
🗓 امروز یکشنبه ۲۱ بهمن ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
«#خاطرات_شهدا»
📌من و مسعود یک شب توی سنگر نگهبانی می دادیم مسعود ازم حلالیت خواست و گفت من فردا شهید میشم. بعد ادامه داد اگه چیزی نگی بقیه حرفام رو میزنم فردا اول تیری به قلبم برخورد میکنه ، بعد از چند قدم هم تیری به سرم اصابت میکنه و شهید میشم ..
مسعود فردای آن روز همونطور که گفته بود شهید شد🖤
📜خاطره ای از شهید مسعود طاهری
📍منبع : ahlolbait.com
🗓 امروز یکشنبه ۲۸ بهمن ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
#خاطرات_شهدا
🗓 امروز یکشنبه ۱۲ اسفند ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
#خاطرات_شهدا
🗓 امروز یکشنبه ۱۹ اسفند ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
#خاطرات_شهدا
🗓 امروز یکشنبه ۲۶ اسفند ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
#خاطرات_شهدا
🗓 امروز یکشنبه ۳ فروردین ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
#خاطرات_شهدا
🗓 امروز یکشنبه ۱۰ فروردین ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
#خاطرات_شهدا
📌میگفت:
کار کردن تو مملکت امام زمان رو عشقہ!❤️
هر جا لازمِ حاضرم کار کنم . چہ فرماندهی در جنگ ، چہ کارگری در کارخانہ . . .
❤️شهید رضا شکری پور❤️
🗓 امروز یکشنبه ۲۴ فروردین ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org
#خاطرات_شهدا
🗓 امروز یکشنبه ۴ خرداد ماه
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🌱 @Samed_org