•🏴•
یادمان باشد
ارباب جان
«اباعبداللهعلیهالسلام»
احتیاجی بھ ما ندارد
این ما هستیم که
به نگاه و لطف آن بزرگوار
محتاجیم
پس کم کاری نکنیم
هم در هیأتها
هم در منازل
و هم در مجازی
برای ارباب سنگ تمام بگذاریم :)
✾͜͡🖤•@samen_meraj
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 استاد انصاریان: ابیعبدالله (علیه السلام) برایعاشقانش گریه میکند😭
🏴#ملت_حسین_به_رهبری_حسین🏴
🌘
@samen_meraj
#امام_حسین علیهالسلام👉🏼
ارزش مجالس اهل بیت - @balagh_ir.mp3
2.36M
🏴ویژه ماه #محرم
✅ارزش مجالس اهل بیت علیه السلام
🎤حجت الاسلام #عالی
#ما_ملت_امام_حسینیم
╔═~^-^~═🥀🖤ೋೋ
@samen_meraj
ೋೋ═~💔🕊^-^~═╝
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «باب الحسین اوسع»
🔹گزیدهای از بیانات علامه مصباح یزدی (ره) در باب اهمیت عزاداری
#ما_ملت_امام_حسینیم
╔═~^-^~═🥀🖤ೋೋ
@samen_meraj
ೋೋ═~💔🕊^-^~═╝
✨﷽✨
💢برکت بردن نام خدا
✍پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
❶ خداوند می فرماید: « هرگاه بنده بگويد بسم اللّه الرحمن الرحيم، خداى متعال می گويد: بنده من با نام من آغاز كرد. بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را در همه حال، بركت دهم».
❷ دعايى كه با بسم اللّه الرحمن الرحيم شروع
شود، رد نمى شود.
❸ اگـر بنـده اى... در ابتداى وضويش، بسم اللّه
الرحمن الرحيم بگويد همه اعضايش از گناهان پاك می شود.
❹ هر گاه بنده اى هنگام خوابش، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان مى گويد: به تعداد نفس هايش تا صبح برايش حسنه بنويسيد.
📚 امالی(صدوق) ص۱۷۷۴
📚بحار الانوار(ط-بیروت) ج۸۹ ، ص۲۵۸
@samen_meraj
🌷🌷🌷
این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه
برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم.
در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت.
هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود.
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم.
همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی.
«زمخت نباشیم».
زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها
─┅─═इई ❄️🌼❄️ईइ═─┅─
🌸🍃 @samen_meraj
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴امروز علی سلیمانی به خاطر کرونا از دنیا رفت و ان شاءالله با سیدالشهدا محشور شود.
🏴 ببینید ماجرای گروه پياده روی لائیکی که در نجف اشرف با امام حسین علیه السلام آشنا شدند از زبان مرحوم علی سلیمانی
@samen_meraj
🇮🇷💐
💐
✅ #بسته_خبری
1⃣ فرمانده سپاه: منتظر هستیم تا ستاد کرونا در مورد تعطیلات تصمیم بگیرد؛ اگر برای تعطیلات تصمیم گرفته شود همه نیروهایمان پای کار خواهند بود.
2⃣ سیدمحسن دهنوی عضو هیئت رئیسه مجلس: حتماً باید روحانی و جهانگیری در موضوعاتی مانند تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی و توزیع رانتی که از این طریق انجام دادند محاکمه شوند.
3⃣ مدیرعامل سازمان خدمات درمانی نیروهای مسلح: تست کرونا و تزریق دارو در بیمارستانهای نیروهای مسلح رایگان است.
#روشنگری
@samen_meraj
💐
🇮🇷💐
درظلمت این دنیا، هر لحظه بتاب ای ماه
تا گم نشود مقصد ، تا گم نشوم در راه
هستیم بر آن عهد که بستیم✌️
🌹@samen_meraj
💢رئیسی دیوار روحانی را برداشت
🔴رئیسی بین مردم دیوار نمی کشد پل می سازد.
@samen_meraj