eitaa logo
#ثامن_معراج‌(۸)
198 دنبال‌کننده
6هزار عکس
5هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📚داستانک روزى حضرت عیسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت: پروردگارا دوستى از دوستارانت به من بنما، خطاب رسید به فلان محل برو که ما را در آنجا دوستى است، مسیح به آن محل موعود رفت زنى را دید که نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمین افتاده و زبانش مترنم به این ذکر است: « الحمدالله على نعمائه والشکر على آلائه » خدا را بر نعمتهاى ظاهریاش سپاس و بر نعمتهاى باطنیاش شکر. آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد، پیش رفته و به او سلام کرد، زن گفت: علیک السلام یا روح الله! فرمود اى زن تو که هرگز مرا ندیدهاى از کجا شناختى من عیسى هستم، زن گفت: آن دوستى که تو را به سوى من دلالت کرد برایم معلوم نمود که تو روح الله هستى، فرمود: اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده! زن گفت: خدا را ثنا میگویم که دلى ذاکر و زبانى شاکر و تنى صابر دارم، خدا را به وحدانیت و یگانگى یاد میکنم که هرچه را میتوان با آن معصیت کرد از من گرفته، اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر میکردم، اگر دست داشتم به حرام میآلودم و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع میرفتم چه عاقبتى داشتم؟ این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است. 📚منبع:خزینه الجواهر ،صفحه۳۱۸ @samen_meraj
آقایان مسئول هنوز معتقدید باید فضا را بیشتر باز کرد؟!! در فرودگاه کیش اقلیت نیم درصدی با دامن و بدون شلوار در فرودگاه حاضر می‌شوند و به راحتی از گیت هم عبور می‌کنند!!! اگر نظام عوض شده بگویید تکلیف ما هم روشن شود! متدینین ناراحتند! در مکانهای کاملا عمومی این نحو جری شدن قبل از تابستان و این نحو بی عملی و بی‌خیالی مسئولین نوید روزهای خوبی را نمی‌دهد! @samen_meraj
آینده امیدبخش ایران با دولت رئیسی و رهبر انقلاب 221207.MP3
30.55M
🔶خدایا ارسال این فایل رو بعنوان جهاد تبیین من که زبانم قاصره از گفتن این حقایقه و نفسم الوده تر از ان است که تاثیر گذار باشد بپذیر. دوستان عزیزم ! اگر با شنیدن این کلیپ قلبتون از شادی به تپش در امد، برای منهم دعا کنید که خدا مرا هم بعنوان سرباز تبیین بپذیرد. از وقتی این صوت را شنیدم ، دلم سرشار از رجا توام با حس وطیفه شناسی شده.بخش ابتدایی بصیرت افزا و بخش پایانی نوید بخش. یا علی 🔶پیش بینی چند ماه آینده توسط حجت‌الاسلام محسن مجتهدزاده مشهور به شیخ قمی. ایشان حدود ۱۵ سال است که در زمینه تبلیغ در حوزه آمریکای لاتین فعالیت تبلیغی و سیاسی دارد؛ شیخی که حتی سنای آمریکا بیانیه‌ای علیه او صادر نموده است و .... بشوند. «لطفاً تا آخر گوش بدید، حتما" برای همه خواهید فرستاد» @samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هرکس در این ماه مرا صدا بزند اجابت می کنم... ⭕️ حتی یک دعا هدر نمی‌شود. 🔰
1-Amir kabir.mp376090.mp3
2.45M
کیابا خاطره دارن😍😍 هرهفته جمعه به یاداونروزا یه قصه ی ظهرجمعه باهم بشنویم😍🎶 داستانهایی از زندگانی و اقدامات امیرکبیر « داستان سماور روسی @samen_meraj
📚تو برو کشکت را بساب می‌گویند روزی مرد کشک‌سابی نزد شیخ بهایی رفت، از بیکاری و درماندگی شکوه کرد و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او گفت: اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیفتد، ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد، به صورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مرد کشک‌ساب پاتیل و پیاله‌ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالادست مرد کشک‌ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی‌فروشی می‌شود، به طوری که کار مرد کشک‌ساب کساد می‌شود. کشک‌ساب دوباره نزد شیخ بهایی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود، به او می‌گوید: تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی، حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ 🔹تو برو کشکت را بساب. @samen_meraj
✍توی دوران نوجوانی برای کوتاه کردن موهام ، به يه مغازه سلمونی سر کوچمون می‌رفتم که آرايشگرش به شدت سیگاری بود. هميشه موقع کار ، يه سیگار گوشه لبش بود و تا موهام رو کوتاه می‌کرد سه نخ سيگار رو حتما می‌کشید !!! يادمه تا آخر شب هر جا می‌رفتم ، همه می‌گفتن : سيگار می‌کشی ؟! منم می‌گفتم نه به جون مادرم من سيگار نمی‌کشم بگذريم از اينکه بعضی‌ها خیلی هم باور نمی‌کردن! هفتهٔ پیش توی پياده رو راه می‌رفتم ، یه آقایی جلوی مغازه عطرفروشی ، يه کاغذ با يک عطر به دستم داد و به اصرارش وارد مغازه شدم. بلافاصله فروشنده هم من رو تحويل گرفت و شروع کرد از عطر و ادکلن‌هاش تعريف کردن بعد هم يه ادکلن رو به دست و لباسم زد گفت اين ماندگاریش فوق العاده ست. از حق هم نگذرم خیلی خوشبو بود. نکتهٔ جالب اينه که با اينکه خريد نکردم تا همين دو سه روز پيش هرجا می‌رفتم ، می‌گفتن عطرت چیه؟ چه بوی خوبی ! چند خریدی و از کجا خریدی؟ 👈یادمون باشه مجاورت‌ها و ارتباط‌ها خیلی مهمه!!! وقتی با کسانی نشست و برخاست می‌کنیم و رفيق می‌شیم که مقید و مؤدب و فهميده هستن ناخودآگاه از اين رابطه تأثیر می‌گیریم و وقتی با اونائی رفاقت می‌کنیم که افراد آلوده‌ای هستن خواه ناخواه تأثیر می‌گیریم. حواسمون رو جمع کنیم که با چه کسی معاشرت می‌کنیم و دوستامون کی هستند! 🔻هر ارتباطی می‌تونه روی زندگی، ایمان، آخرت و رفتار ما اثر مثبت و منفی بذاره. شک نکنيم. @samen_meraj
💗 قلب انسان به طور معمول در هر سال سي و شش ميليون و هفتصدو نودو دو هزار بار مي تپد!!!! 💗 انرژي که از قلب انسان در هر دوازده ساعت منتشر مي شود ، براي بلند کردن يک وزنه ي 65 تني کافي است!!!!» 💗سرعت خوني که قلب پمپاژ مي کند ، 7500 کيلومتر در ساعت سرعت دارد!!! که می تواند مسير بين تهران و نيویورک را در يک ساعت بپيماید!!!! 💗 قلب در هر سال دو ميليون و ششصد هزار ليتر خون را پمپاژ مي کند که براي حمل آن حدود 81 تانکر بزرگ لازم است!!!!! 💗 ماهيچه هاي قلب جزء ضعيف ترين ماهيچه هاي بدن است!! پس چگونه چنين کار عظيم و سنگيني را انجام مي دهند! آن هم بدون استراحت!!!!! 💗 به راستي کدام فلز را مي شناسيد که سالي 36 ميليون بار به هم سایيده شود ، ولي از بين نرود!!!! ⁉ چه کسي به ماهيچه هاي قلب دستور داده است که شما حق استراحت نداريد؟ ❤ سپاس پروردگارم
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ❇️ تنظیم دمای آبگرمکن بین ۵۰ تا ۶۰ درجه سانتی گراد باعث صرفه جویی در مصرف گاز و کاهش گاز بها می گردد. 🔵 با انتشار این پست در توسعه فرهنگ مصرف بهینه گاز طبیعی سهیم باشیم ⭕️ انتشار حداکثری با شما ✅روابط عمومی شرکت گاز استان اصفهان @samen_meraj
A.S .A: ای کاش همه خانواده های شیعه اهل بیت نیت میکردند و یه دونه بچه اضافه تر از برنامه ریزیشون به دنیا می آوردند غیراز اونی که خدادلش خواسته و خودش داده😊 همون یکی دیگه که به دنیا آوردنش دیوونگیه همون که بدنمون نمی‌کشه همون که نونشو از کجا بیاریم همون بچه آخری که به خاطرش حرف و حدیث میشنویم و گاهی از جمع خانواده و دوست و آشنا طرد میشیم همون ته تغاری که به خاطرش کلی باید دوا درمون کنیم تا به دنیا بیاد همون بچه آخری که همسن نوه هامونه همون بچه آخری که من مادر تو مراسم ازدواج بچه ام باید شکمم بزرگ باشه و...... اصلا جهاد بودنش به همینه.... والا سال ۵۹ که جنگ شروع شد و مادربزرگ هامون دسته گلاشون رو یکی یکی راهی جبهه کردن هم این کارشون دیوونگی بود شاید یه دیوونگی خیلی غلیظ تر از دیوونگی های مامان بابا های الان ما الان اگه دیوونگی کنیم یه دلخوشی به دلخوشی هامون اضافه میکنیم ولی اونا یه تیکه از قلبشون رو از وجودشون میکندن دیوونگی اونا از جنس دل بریدن بود و دیوونگی ما از جنس رسیدن و دل بستن اما گاهی لازمه به خاطر خدا و امام زمان دیوونه بود... الهی که بتونیم تو چشم فاطمه زهرا نگاه کنیم😔
خر ما از کره گی دُم نداشت از کرَه گی دُم نداشتن ... مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده . مساعدت را ( برای کومک کردن ) دست در دُم خر زده قُوَت کرد( زور زد ) . دُم از جای کنده آمد . فغان از صاحب خر برخاست که " تاوان بده !" مرد به قصد فرار به کوچه یی دوید ، بن بست یافت . خود را به خانه یی درافگند . زنی آنجا کنار حوض خانه چیزی میشست و بار حمل داشت ( حامله بود ) . از آن هیاهو و آواز در بترسید ، بار بگذاشت ( سِقط کرد ) . خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نیز با صاحب خر هم آواز شد . مردِ گریزان بر بام خانه دوید . راهی نیافت ، از بام به کوچه یی فروجست که در آن طبیبی خانه داشت . مگر جوانی پدر بیمارش را به انتظار نوبت در سایهء دیوار خوابانده بود ؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد ، چنان که بیمار در حای بمُرد .. پدر مُرده نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست ! مَرد ، همچنان گریزان ، در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افگند . پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد . او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست ! مرد گریزان ، به ستوه از این همه، خود را به خانهء قاضی افگند که " دخیلم! " . مگر قاضی در آن ساعت با زن شاکیه خلوت کرده بود . چون رازش فاش دید ، چارهء رسوایی را در جانبداری از او یافت : و چون از حال و حکایت او آگاه شد ، مدعیان را به درون خواند ... نخست از یهودی پرسید . گفت : این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است . قصاص طلب میکنم . قاضی گفت : دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه بیش نیست . باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند ! و چون یهودی سود خود را در انصراف از شکایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محکومش کرد ! جوانِ پدر مرده را پیش خواند . گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد ، هلاکش کرده است . به طلب قصاص او آمده ام . قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است . حکم عادلانه این است که پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرودآیی ، چنان که یک نیمهء جانش را بستانی ! و جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود ، به تأدیهء سی دینار جریمهء شکایت بیمورد محکوم کرد ! ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دوید .. قاضی آواز داد : هی ! بایست که اکنون نوبت توست ! صاحب خر همچنان که میدود فریاد کرد : مرا شکایتی نیست . محکم کاری را ، به آوردن مردانی میروم که شهادت دهند خر مرا از گره گی دُم نبوده است @samen_meraj