دیشب که جناب همسر،شیفت بود
و من تنها بودم با دخترها
مشغول رسیدگی به دختر دومی بودم که دیدم نی نی جان گریه میکنه ولی دستم بند بود...این وسط ،دختر سومی هم خون دماغ شد🤦♀
دستاش و عروسکهاش و...همه خونی!
مونده بودم به کی برسم!
دخترم گفت کاش بابا برای کارش نمیرفت و اینجا بود کمک میکرد!
بالاخره هرچی بود تا دو نیم شب طول کشید همه روبراه بشن و بخوابیم...
یاد همسران شهدا افتادم
خیلی هاشون واقعا تنها هستن
اگر من امید داشتم فردا صبح،همسرم برمیگرده
اونها همین امید رو هم ندارن!
هواشون رو داشته باشیم اگر دور و برمون میشناسیم...چه این عزیزان،چه خانمهایی که به هر دلیل،همسرشون کنارشون نیست!
✍ #عارفه_دهقانی
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴✔️@dr_arefe_dehghani