هدایت شده از ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
💑خاطرات #همسر_شهید #مدافع_حرم #ایمان_خزاعی_نژاد
همیشه میگفت میخواهم💓 برایت
خاطرات قشنگ 💗و به یاد ماندنی بسازم
اولینها خیلی خوب در ذهن انسان میماند
میخواهم برایت اولینهای خوبی 💝بسازم
و نمیخواهم چیزی بخواهی و به آن نرسی
گاهی اوقات کارهایی میکرد که من میگفتم
الان در این موقعیت نیازی نیست😊 این کار را بکنی
میگفت😇 تو ارزش بهترین ها رو داری
مثلا لباس عروس عروسیمان را برایم👰 خرید و می گفت
دلم میخواهد هر سال سالگرد عروسی
تو لباس عروست رو بپوشی 💕و من لباس دامادیام
اما چقدر دنیا بیرحم بود. هنوز به دو ماه نرسیده 😔بود... اولین تولد بعد از عقدمان😆 بود
برایم خیلی جالب بود بدانم ایمان میخواهد برای من چه کار کند
از صبح زود منتظر بودم و دل توی دلم نبود😉 که حالا چه برنامهای برای من دارد
تا عصر آن روز هیچ خبری😒 نبود
و من ناراحت😳 که چرا سال اولی ایمان هیچ کاری برای من نکرده
عصر با ماشین پدرش آمد دنبالم تا برویم بیرون
توی ماشین مدام به اطرافم😒 نگاه میکردم
منتظر بودم که حالا یه کادویی🎁 از توی داشبورد ماشین
یا زیر صندلی در میاره و به من میده و من رو سورپرایزم💟 میکنه
اما هیچ خبری 👻 نبود
بعد از نزدیک 45 دقیقه که دور میزدیم
نزدیک بلوار معلم جهرم
ایمان شروع کرد به خواندن دکلمه 💞که معنایش این بود: روز تولد تو هوا بارانی😍 بوده
وقتی رفتند داخل آسمان و علت را پرسیدند
فرشتهها💖 گفته اند یک فرشته از بین ما کم شده
و رفته به زمین و اون فرشته تو بودی 💓الهه💓 که آمدی به زمین
این دکلمه ایمان بهترین هدیهای بود که میتوانست به من 😌 بدهد.
به مناسبت تولدم من را به کافی شاپ👌 برد
چیدمان میز ما با بقیه میزها متفاوت بود
تا یک نوشیدنی بخوریم به مسئول کافی شاپ اشاره ای کرد
و آن هم یک کیک🎂 با یک شمع روشن بر رویش برای ما آورد
و دوباره اشاره کرد و یک دسته گل رز 🌷آورد داد به ایمان
و او هم گل را به من داد
و دوباره یک جعبه کادو🎁 آوردند که داخل جعبه
یک جعبه موزیکال🎶 و یک سرویس بدل بود
و آن شب آنقدر رویایی 💕و زیبا بود که هنوز فکر میکنم در یک خواب💘 بوده ام
پ.ن۱:خانوما،آقایون،اظهار محبت لازمهههههه،اینکه هییییچی بروز ندی و بگی ولی دوسش دارم،درست نیست،از کوزه همان برون تراود که در اوست. .
#عاشقانههای_شهدایی ❤️💝
@fanos25