ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
@fanos25
______
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
خسته از ماندن و آمادهی رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست میآمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بیخود از خود، به خدا با دل و جان میآمد
زیر شمشیر غمش رقصکنان میآمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جملهی «در پوست نگنجیدن» را
بی امان دور خدا مرد جوان میچرخید
زیر پایش همهی کون و مکان میچرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت: لا حول و لا قوة إلّا بالله
مست از کام پدر، زادهی لیلا، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنویام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا میگیری
زخم ها با تو چه کردند؟ جوانتر شدهای
به خدا بیشتر از پیش پیمبر شدهای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسّم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم میآید
با فغان "پسرم وا پسرم" میآید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی این بار چرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشتهست؟!
مثل آیینهی در خاک مکدّر شدهای
چشم من تار شده؟ یا تو مکرّر شدهای؟!
من تو را در همهی کربوبلا میبینم
هر کجا مینگرم جسم تو را میبینم
ارباً اربا شده چون برگ خزان میریزی
کاش میشد که تو با معجزهای برخیزی
ماندهام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...
#سیدحمیدرضابرقعی
#علی_اکبر
@fanos25
🌷🌸❤️
وقتی دخیل ها گره این درند و بس
این خانواده نیز گـدا پرورند و بس
اینان که سنگ را به نظر فضه میکنند
از کودکی قبیله یشان زرگرند و بس
در آستان شمع که طور مقدس است
پروانه ها همیشه مقرب ترند و بس
دل دادن و ندادن ما دست ما نبود
اینان به شیوه ی خودشان دل برند و بس
بگذار بشکنند دلـم را یکی یکی
اینجا فقط شکسته دلی میخرند و بس
ارباب زاده ها همه ارباب میشوند
چون بنده زاده ها که همه نوکرند و بس
این خانواده ای که مرا صید کرده اند
حالا اسیر زلف #علی_اکـبرند و بس
وقتی میان کوچه ی ما راه می رود
یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس
#نـوکــر_نــوشـت:
#آقــا_جــان
کسی که نوکــر بابای توست میداند
چه بهرهها ببرد حشر، از شفاعت تو
چه خوب بود شب جمعه کربلا بودم
کنار کعبهی شش گوشه با عنایت تو
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... ولادت با سعادت شاهزاده #علی_اکبر علیه السلام و #روز_جوان مبارک باد. 🌸
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_امیر_سیاوشی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@fanos25
⭕️ روح شهید مدافع حرم آقامحمدحسین محمدخانی شاد که گفت؛
«لذتی که #علی_اکبر(ع) از شها ت برد، حبیبابنمظاهر نبرد..»
#عند_ربهم_یرزقون
@fanos25
🔰 امشب تلویزیون چندین بار روضه جناب #حضرت_علی_اکبر که حضرت اقا در سال ۷۷ در خطبه های نماز جمعه خواندند را پخش کرد
💠دقت کردم دیدم آقا دارند از روی کتاب #مقتل می خوانند
👈 با توجه به عنایتی که آقا به مقتل #لهوف جناب سیدبن طاووس دارند حدس زدم از این کتاب می خوانند،رفتم سراغ کتاب و دیدم بله ،حدسم صحیح بود
⬅️ قسمتهایی از این مقتل مهم را که مربوط به شهادت حضرات #علی_اکبر و #علی_اصغر علیهما السلام بوده را بارگذاری می کنم تا همه در خلوت خود بخوانیم و ان شالله ثواب روضه خوان برای ما بنویسند
شروع از ص 110
Eitaa.com/samenfanos110
#کلام_شھـــــید
💠طاقت رفتنش رو نداشتم
●عباس ۲ سال بود که وارد سپاه شده بود. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت مادرجان غصه مرا نخور، من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم خودش برای بردن من خواهد آمد.
●به من می گفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز روزه_قضا برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود.
●عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم.
●آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم شهید خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام.
●پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد #علی_اکبر امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یابد.
#شهید_عباس_آسمیه
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110