eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
900 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
14.3هزار ویدیو
361 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی الّلهُمَ اِستَعمَلنی بِما خَلَقتَنی لَه خدایامرا بخاطر هر انچه خلق نمودی خرج نما ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
-💠 رهبرانقلاب: 📌 *شغل اوّل زن، تربیت_فرزند است* . 💢 نمیگوئیم شغل دیگر نداشته باشد، اسلام مانع نیست، اما اوّلین و اساسی‌ترین و پراهمیت‌ترین شغل زن، مادری است.
-💠 رهبر انقلاب: 📌 *مادران با زندگی‌کردن، فرزند تربیت می‌کنند* 🌷 هرچه زن صالح‌تر، عاقل‌تر وهوشمندتر باشد؛ این تربیت بهتر خواهد شد.
-💠 رهبر انقلاب: 📌 *مادران با زندگی‌کردن، فرزند تربیت می‌کنند* 🌷 هرچه زن صالح‌تر، عاقل‌تر وهوشمندتر باشد؛ این تربیت بهتر خواهد شد.
*چگونه با دخترمان صمیمی تر شویم ۱* برخی مادران تصور میکنند دخترشان باید بزرگ شودتا بتوانند رابطه ای صمیمی با او برقرار کنند.در حالی که یک مادر باید همیشه برای برقراری رابطه ای صمیمانه، هیجان انگیز و دوست داشتنی بت فرزندانش آماده باشد..... گاهی لازم است والدین برای ایجاد ارتباطی صمیمی، کارهایی انجام دهند که شاید به نظرشان بچگانه برسد( مثل خندان فرزندانشان) اما واقعاََ این طور نیست و انجام این کارها،پایه های روابط را مستحکم تر می کند. والدین برای اینکه با دخترشان،دوست باشند،بایددر ساعت های از روز بااو بازی کنند و به عنوان یک دوست خوب،در کنارش باشند زیرابا ایجادرابطه صمیمی به دخترشان راه و رسم زندگی را آموزش می دهند وبه او کمک می کنند خود رابهتر بشناسد. در واقع در این رابطه، شیوه صحیح برخورد ورفتار مناسب و چگونه لذت بردن از زندگی،غلبه بر ترس و روبرو شدن با موقعیتهای تنش زا را می آموزد. او در این رابطه یاد می گیرد چگونه از خود دفاع کند،لباش بپوشد یا در آینده با مادرشدن چگونه از دختر خود مراقبت کند. در واقع با ایجاد این رابطه مادر می تواند هر آنچه درباره زن بودن لازم است به دخترش بیاموزد و در ادامه.... @fanos25
*چگونه با دخترمان صمیمی تر شویم۲* 🌸باقوی بودنتان اعتماد به نفس را به او هدیه دهید: رابطه *مادر و دختر* ، بسیار مهم است و می تواند در افزایش عزت نفس، حرمت و در نهایت خود ارزشمندی *دختران* تاثیر بسزایی داشته باشد. سعی کنید برای دخترتان مادری قوی و با اعتماد به نفس بالا باشید با این کار به او یاد می دهید چگونه از موقعیت های تنش زا روبرو شود 🌸 سعی کنید بیشتر *مادر* باشید تا بهترین دوست: معمولاََ در روابط دوستانه، زمانی که فرد به هر دلیلی با مشکل مواجه می شود، می تواند به راحتی دوستش را کنار بگذارد. اگر قرار است همیشه به عنوان یک دوست با *دختران* رابطه داشته باشید، ممکن است درباره شماهم چنین تصوری داشته باشد. پس برای او در جایگاه *مادر* باشید نه دوستی که هر طور می خواهد می تواند با او صحبت و رفتار کند. @fanos25
✍️ 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره ، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!» حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره سعد در قلبش نشست که بی‌اختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد شکسته بود که پاسخ اشک‌هایم را با داد و بیداد می‌داد :«این با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز وارد شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و رو کرده انبار باروت!» 💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت می‌کشیدم به این مرد بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، می‌بارید و مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده‌ام که گلویش را با تیغ بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید ؟» با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش می‌کردم که تمنای دلم را شنید و امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!» 💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمی‌شد او هم اهل داریا باشد تا لحظه‌ای که در منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم. دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل می‌شد. هنوز طراوت آب به تن گلدان‌ها مانده و عطر شب‌بوها در هوا می‌رقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!» 💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ‌های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و می‌خواست صحنه‌سازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟» زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی‌صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس می‌کرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم هستن، امشب به حرم (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده‌شون!» 💠 جرأت نمی‌کردم سرم را بلند کنم، می‌ترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمی‌توانستم سر پا بایستم که دستی چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب‌تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی‌منت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟» 💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی می‌شد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از اومده!» نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریه‌اس، ولی فعلاً پیش ما می‌مونن!» 💠 به‌قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه‌هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی‌دریغ نوازشم می‌کرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می‌لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال می‌کردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این مست محبت این زن شده بودم. 💠 به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر در دلم شکست و زبانم پیش‌دستی کرد :«زینب!» از اعجاز امشب پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شده و نیتی با (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به وفا می‌کردم که در برابر چشمان مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم... ✍️نویسنده:
منِ بی تو را ؛ باران گرفته است ... علیرضا عابدی که این عکس متفاوت را از یک مادر شهید ثبت کرده، درباره آن نوشته: « مادر شهید مفقودالاثر مجید امیدی ، هر وقت بارون می‌اومد می‌رفت زیر بارون می‌ایستاد و چشمای اَبریش بارونی می‌شد. وقتی ازش می‌ پرسیدن آخه مادرِ من چرا وایستادی زیر بارون؟ آروم زیر لب زمزمه می‌ کرد، گلی گم کرده‌ام می‌ بویم او را ... آخه الان بدن مجید من زیر بارونه .... بدن مجید من معلوم نیست کجاست ... می‌خوام بگم مادرم، عزیزم، من به یادتم...» Eitaa.com/samenfanos110
18.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─┅═ঊঈ🌸🌸🌸ঊঈ═┅─ 🎊 🎊 🧕خانم نیلچی زاده🌷 ♦️ قانون رفاقت با فرزند 👦 Eitaa.com/samenfanos110 ─┅═ঊঈ🌸🌸🌸ঊঈ═┅
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─┅═ঊঈ🌸🌸🌸ঊঈ═┅─ 🎊 🎊 🧕خانم نیلچی زاده🌷 ♦️ احترام به والدین 💐 Eitaa.com/samenfanos110 ─┅═ঊঈ🌸🌸🌸ঊঈ═┅
سی سال ..... پایِ قاب عکسی صبر کردن این عشق‌ها تنها به یک مادر می‌آید Eitaa.com/samenfanos110
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ کلیپ ویژه روز مادر . 🥺من هم سن چین و چروک دستای توام 🌹تنها امید فردای توام . 💐آهنگ زیبای پویا بیاتی به نام مهر مادری ❤️ کلیپ : مهدی منظمی ___ 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110