eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
905 دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
11.9هزار ویدیو
329 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها !😏 زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: بخاطر شما چادر میپوشم.. تعجب کرد و گفت: بخاطر من؟!😳 گفت: بله ! من چادر سر می کنم،👈 تا اگر روزی تو به تکلیفش عمل نکرد، و نگاهش را کنترل نکرد، تو، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو نشود. محبت و اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و ی تو.😘 من هم مثل تو هستم. تمایل به تحسین هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم.😊 و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. 🔸 چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟😉 🔸 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم.. آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.☺️ با هم حرف بزنیم 🌺🌷
🔴 #شهرداری #تهران بجای ساختن پل و پارک و باغ و دریاچه و مترو و.. بنر زده و با علامت ضرب‌در روی رنگ #سیاه از #زنان خواسته با لباس رنگی! شهر را زیباتر کنند😳 ❌ توهین به #زنان #چادری ❌ توهین به شخصیت #زن با نگاه ابزاری به وی ❌توهین به شعور مردم: #رضاشاه به زور میکشید! #اصلاحات با #رسانه! #فاسد #هار #خیابانی #زنان_خیابانی #لباس_مجلسی #مشکی #چادر #جنسیت_زدگی #لباس #پوشش #حجاب
🔴سپاه و بسیج تمام قد با امکانات کامل در خدمت مردم خوب و عزیز گنبد و آق قلا #غذای گرم #چادر اسکان #آب معدنی #لباس گرم و پوشاک #مواد غذایی #پتو ملزومات مردم سیل زده استان گلستان
📞 از #محسن به همه‌ی #خواهران از همه خواهران و از همه زنان امت رسوال‌الله می‌ خواهم روز به‌ روز #حجـاب خود را تقويت ڪنيد ، مبادا تار مويی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب ڪند مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود ، مبادا #چـادر را ڪنار بگذاريد ... هميشه الگوی خود را حضرت زهــرا (س) و زنان اهل بيت پيامبـر ﷺ قرار دهيد ، هميشه اين بيت شعر را به ياد بياوريد آن زمانی كه حضرت رقيه (س) خطاب به پـدرش گفت : غصه‌ی حجــاب من را نخوری بابا جان چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز #شهید_بی_سر #شهید_محسن_حججی 💠 " شهـــــــ پیام ــــــــید " را بہ خاطر بسپاریم.. @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو ببینید مثل چادره ، هدفش از اینکه اینطوری لباس پوشیده چیه؟ پاهاش معلومه دستاش معلومه 😒😒 های بیسواد کشورمون مغز متفکرشون بکار افتاد با افکار احمقانشون دارن لباس سنبادی جلف و جایگزینه یادگار ماردمون حضرت میکنن😈 درحالی که نمیدونن تاج بندگیه وهرکسی لایق این گوهر نیس😎♥️ چادر ❗️ میخواد که تو وجود هرکسی پیدا نمیشه😏 @fanos25
🌹دختر خانمی روی تابوت یکی از شهدای غواص نوشته بود: پدرم را قانع کن #چادر بپوشم... @fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #نامزد_شهادت #قسمت_چهارم 💠 صورتش در هم رفت، گونه هایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتر
✍️ 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟» هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر میشینم واسه با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!» 💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل هستند، اما این چه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟ باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟» 💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی ادامه داد :«یه برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار بودن.» سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...» 💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها مون رو دزدیدید!!!» سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!» 💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانی‌اش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند. من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران و بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند. 💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "" را با صدای بلند می خواندند. اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند. 💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این دست و پایم را بند کرده بود. دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشته‌ای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت. 💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...» هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت. 💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد. همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟ 💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای می رفت؟ بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم... ✍️نویسنده:
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #نامزد_شهادت #قسمت_پنجم 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها
ولی نژاد: ✍️ 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ✍️نویسنده:
•|♥|• 🧕 دشمن هرروز از یک رنگی میترسد ️یک روز از لباس سبز سپاه 🤞🏻 ️یک روز از لباس خاکی بسیج ✌️🏻 ️یک روز از سرخی خون شهیــد👌🏻 ولی هر روز از سیاهی تـــو می ترسد😍 بانو اسلحه ات را زمین نگذار 💎💝 @fanos25
..🦋🌸 سیاهے اش...🖤 بلندے اش، گرمایش💥 آرامش محض است❣ مشڪے بودنش🖤 آبے ترین💙 آسمان من است....~💙~ همین که دارمش..♥️ لذت داردونعمت بزرگیست..🥰 زینتم را میگویم @ samenfanos110
مثلِ یک دُرّ گِرانى✨ بين دستانِ صدف راست میگویَند عرب ها "چادُرِ" تو "جا دُر" است •❥ "حجاب"‌برتر✨ @samenfanos110
🌻 بانو.... روزگار عجیبی است! زمانه الک برداشته و سخت در حال الک‌کردن است...! لحظه ای هم صبر نمی کند! یک روز را الک کرد.. و امروز دارد را الک می کند! بانوی دانه های الک زمانه، ریز است.. مبادا حیا و عفت و نجابت الک شود و تو بمانی و یک پارچه ی مشکی..! :)🖤 @samenfanos110
. °خواهرم🌙 °اگر به اینـ باور بِرِسـے ڪ🍃 °این 🌸 ° همان چادریست ڪ→ ° پشت دَر سوخت🔥 °؛ولـے از سَرِ ° نَیُفتاد...َ😌 ← هرگز سرتْ شُلْ نمـے شود 🌸 . @samenfanos110
26.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️༻‌ 🌼خیاطی آسان و بدون الگو 🌸یه راه آسون برای تبدیل چادر چرخی به چادر ملی (البته چادر ملی بدلیل آزاد نبودن برای کودکان مناسبتره تا بزرگسالان) | | | | Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 بدون تعارف با روحانی جهادی که بعد از اعتراض به کشیدن از سر زنان در خیابان پیروزی، اغتشاش‌گران جمجمه او را خُرد کردند ‼️ 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
وقتے ڪانونهاے سیاسے ضدایـ🇮🇷ــرانے ، براے نابودے شب و روز ندارن، معلوم میشه چادر دیگه یه پارچه مشڪے ساده براے حفظ حجاب نیست‼️ یه اسلحه است... 👌🏻 . . اسلحتو زمین نذار بانو! 👊🏻🏹 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
وقتے ڪانونهاے سیاسے ضدایـ🇮🇷ــرانے ، براے نابودے شب و روز ندارن، معلوم میشه چادر دیگه یه پارچه مشڪے ساده براے حفظ حجاب نیست‼️ یه اسلحه است... 👌🏻 . اسلحتو زمین نذار بانو! 👊🏻 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
💠خواب دشمن برای زنان چادر به سر ! مارتین ایندیک 🔹مارتین ایندیک، از عناصر اصلی محقق آمریکایی درباره  و خاورمیانه در اظهاراتی آورده: دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به خیابان ها بکشانیم؛ بلکه باید را از سر زنان برداشت و از این طریق می توان نظام اسلامی ایران را سرنگون کرد. میشل هوئلیک 🔹میشل نویسنده اسلام ستیز فرانسوی می گوید: جنگ بر ضد اسلام گرایی؛ با کشتن مسلمانان فایده ای ندارد؛ فقط با فاسد کردن آن ها می‌توان به پیروزی دست یافت. پس باید به جای بمب بر سر 👈دامن ها ی کوتاه فرو بریزیم.  جیمز لادن 🔹خبرنگار رادیو ملی آمریکایی طی گزارشی با خوشحالی اعلام کرد: مردم ایران برای بیشتر فشار آورده اند. اکنون انواعی از موسیقی که قبلاً با مخالفت شدید رو به رو بود؛ عمومیت یافته؛ و زن ها را تعدیل می کنند و کت های آنان کوتاه و کوتاه تر می شود. دیوید کیو 🔹دیوید کیو مامور سابق سیا: مهم ترین حرکت در جهت جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم. کنت دمارانش 🔹کنت دمارانش رئیس سابق جاسوسی فرانسه در اظهاراتی به ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: شما نمی توانید با یک عقیده به وسیله تانک و هواپیما مبارزه کنید. شما باید با هر عقیده ای به وسیله عقیده بجنگید. این بار دشمن ما مذهب است. بنیامین نتانیاهو 🔹به کمیته اصلاح دولتی آمریکا گفت: آمریکا می تواند با پخش سریال هایی که افراد زیبارویِ جوان را در وضعیت های متنوعی از برهنگی نشان می دهند و زندگی های فریبنده و مادی گرایانه دارند و رابطه های بی قید جنسی برقرار می کنند یک انقلاب را علیه حکومت ایران به راه اندازد. این[سریال ها] واقعا براندازانه هستند. جوانان ایرانی دلشان از لباس های دلپسندی که دراین سریال ها می بینند خواهد خواست. آن ها استخرها و زندگی های پرزرق و برق  راخواهند خواست. مستر همفر 🔹جاسوس معروف انگلیسی: زنان مسلمان دارای حجاب محکم هستند و نفوذ فساد در میانشان ممکن نیست. به هر وسیله ای شده باید آن ها را از حجاب اسلام خارج کرد. آنگاه مردان و جوانان فریفته می شوند و فساد در کانون خانواده ها رخنه می کند.   مقامات آمریکا 🔹یکی از جاسوسان کاخ سفید در گزارش خود آورده است: ما موفق شدیم چادر مشکی زن ایرانی را به چادر توری و گل دار تبدیل کنیم چادر را هم به مانتو و مانتوهای بلند را به مانتوهای رنگین تنگ و خیلی کوتاه. اکنون از حجاب برخی مسلمان فقط یک روسری مانده است. 🔹یکی از مقامات بلند پایه آمریکا در ارتباط با پوشش در ایران گفت: هر زن چادری در کوی و برزن ایران؛ به منزله پرچم جمهوری اسلامی ایران است؛ لذا ما برای براندازی این نظام؛ باید حجاب را سست نماییم. حجاب پرچم مبارزه با تهاجم فرهنگی است. پ ن: ❇️ قابل توجه ☝️ساده لوحان و کسانی که ۴۴ سال گذشته وسط لحاف میخوابن و حتی با یه من ریش ویه من عمامه ذکر میگوینداین ☝️دشمن است و اینم اهدافش و... ! ✅ لابد به شما میگن اینم کارخودشونه !!! گر شکوه زن مسلمان! 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پاسخ به امر به معروف دختران انقلاب در قطعه۲۸گلزار شهدای تهران: 🔹دخترانی که می کنند بیارید گلزار شهدا تا این شهدا رو ببینند 🔹کاش مادرم از بچه گی به سر کردن عادتم میداد 🔹حاضرم جونم برای بدم 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
36.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حق را بگویید دلم سوخت برای دخترم دخترت دخترآی چادریمون همسرم همسرت همسرآن چادریمون اقایان هلالی و پویانفر اشتباه کردید اشتباه... انتشار باشما 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
⭕️‏در حالی که میگن بی حجابی و بد حجابی زیاد شده، ریحانه خانم ۹ ساله حاضر نمیشه چادرش رو دربیاره تا راحت سرم بزنه و رو دستش سرم رو می‌زنند. دانشجویان پزشکی که از این رفتار ریحانه خوشحال میشن ازش تقدیر می کنند :) 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
✡ دختران و زنان جامعه یهودیان «لِو طاهور» (قلب پاک) از پوششی سیاه که شبیه چادر است، استفاده می‌کنند و تنها صورت‌شان دیده می‌شود. آنها وظیفه زن را در آموزش فرزندان می‌دانند. ✍ فرنوش رام (اسرائیل) 1⃣ «قلب پاک» بیانیه اعلام خود با رهبر ایران را نیز به فارسی نوشته‌ است: 👈 «به نام پروردگار قادر، جامعه چشِک اشلومو و جنبش ، یهودیان وفادار به‌ ها شِم (پروردگار والا) و تورات حقیقی او، پرچمدار مبارزه با صهیونیسم و سلطه آنها بر سرزمین مقدس و ملت یهود». 2⃣ این گروه مانند یهودیان فرقه «نِتوره‌ی کارتا» که با محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهوری پیشین ایران مناسبات نزدیکی برقرار کردند، مخالف هستند. 3⃣ «قلب پاک» بر اساس حکمت حاخام‌های خود بر این باور است که تنها پروردگار می‌تواند حافظ یهودیان باشد نه وجود کشوری به نام . 4⃣ دختران و زنان جامعه «قلب پاک» از پوششی سیاه که شبیه است، استفاده می‌کنند و تنها صورت‌شان دیده می‌شود. 5⃣ آنها استفاده از اینترنت و رادیو و تلویزیون را «ضد ارزش» می‌دانند؛ وظیفه زن را در آموزش فرزندان و نقش مرد را در آموزش علوم دینی می‌دانند؛ این گروه گیاهخوار بوده و زندگی ساده را ارزش می‌دانند. 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110