eitaa logo
قرارگاه ثامن قم
1.2هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
8.2هزار ویدیو
485 فایل
شبکه بصیرت افزایی و روشنگری بسیج. «جهاد تبیین» یک فریضه است؛ یک فریضه‌ی قطعی و فوری است و هر کسی که میتواند[باید اقدام کند]. جهت ارتباط با ادمین: @Baharan68 آدرس کانال:
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 از آنچه دارید انفاق کنید 🔹در مجلسی نشسته بودم که سائلی وارد شد و کسی وقعی بر او ننهاد. 🔸دست در جیب کردم و اسکناسی درآوردم و به چند نفری که کنارم بودند، گفتم: شما هم کمکی به این سائل کنید! 🔹با کنایه گفتند: ما خود از او نیازمندتر و ندارتریم. 🔸گفتم: يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؛ امروز از آنِ شماست. هرچه می‌خواهید بکنید و بگویید؛ وای بر روزی که در آن روز همه چیز از آن خداوند است و کسی را زبانی در کام برای سخن‌گفتن نخواهد بود. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 خدا یاور همه‌مان باشد 🔹با اهل معرفتی افت‌وخیز داشتم که هیچ‌گاه از او نشنیدم به کسی در زمان سختی بگوید: خدا یاورتان باشد. 🔸همیشه می‌گفت: خدا یاور همه‌مان باشد. 🔹در این دعای او ظرافت بسیار خاصی یافتم. 🔸اگر می‌گفت: خدا یاورتان باشد، نوعی نفس خود، به خدا شریک کرده بود که در دعای خویش، خود را از یاری خدا بی‌نیاز دیده بود. 🔹پس دعای خود جمع می‌بست که مبادا نفسش، خودش را از یاری خدا بی‌نیاز بیند. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 بالاترین حاجت در کهنسالی چیست؟ 🔹عالمی در مجلسی از جمعیت سؤال کرد: بالاترین حاجت شما در دنیا چیست؟ 🔸جوانی گفت: بالاترین حاجت من ازدواج است. 🔹میانسالی گفت: بالاترین حاجت من ثروتی است که آرامشم دهد. 🔸پیر فرتوتی بر دیوار مجلس تکیه داده بود. عالم از او جواب سوال را پرسید. 🔹پیر گفت: تمام این حاجات را من عمری به‌دنبالش بودم و کم‌وبیش به آن رسیدم. 🔸بدانیم در پیری که بیماری و ضعف و ناتوانی و تحقیر چون شما را فراگیرد که نتوانید از اندوخته خود بهره ببرید، بالاترین حاجت بنی‌آدم، حاجتش به مرگ است. 🔹کاش من در سن شما این بزرگ‌ترین حاجت خود را فراموش نکرده بودم و به آخرت خود که بزرگ‌ترین حاجت اکنون من است، توشه‌ای برمی‌گرفتم. 🔸پس بزرگ‌ترین حاجت انسان، حاجت او به مرگ است و چه بسیار پیرانی که در سن پیری نه‌تنها لذتی از زندگی نمی‌برند بلکه همیشه از زندگی‌کردن در عذاب هستند و مرگ بزرگ‌‌ترین حاجت آن‌ها برای رهاشدن از این سختی‌های زندگی است. 🔹و اگر مرگ را حق تعالی بهایی برای خریدش از سوی این پیران قرار می‌داد، تردید نکنید هرآنچه جمع کرده بودند، حاضر به معامله‌اش با مرگشان از سوی خداوند می‌شدند. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 بخشیدن آدمو آروم می‌کنه 🔹مردی را نامردی به نام تجارت اغفال کرد و سرمایه او را از کَفَش بربود. 🔸سال‌ها گذشت و آن کلاه‌بردار در بستر بیماری افتاد. پیکی فرستاد تا آن مرد برای حلالیت نزد خود حاضر کند. 🔹مرد جواب داد: من همان روز او را حلال کرده‌ام. 🔸گفتند: علت چه بود؟ 🔹گفت: مرا ملاقات نامردان شیطان‌صفت از ملاقات عزرائیل سخت‌تر است. می‌دانستم اگر او را حلال نکرده بودم باید در روز محشر در پیشگاه محکمه عدل الهی در روز قیامت او را خدا نزد من دوباره حاضر می‌کرد. پس حلالش کردم که هرگز او را نبینم. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 کجاها نباید خندید؟! 🔹به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند، نخند. 🔸به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری، نخند. 🔹به پیرمردی که در پیاده‌رو به زحمت راه می‌رود و شاید چند ثانیه کوتاه معطلت کند، نخند. 🔸به دستان پدرت ... به جارو کردن مادرت ... به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سر دارد ... به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی ... به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان نخند. 🔹نخند که دنیا ارزشش را ندارد ... که هرگز نمی‌دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند آدم‌هایی که هر کدام برای خود و خانواده‌ای همه چیز و همه کسند ... 🔸آدم‌هایی که برای زندگی تقلّا می‌کنند ... بار می‌برند ... بی‌خوابی می‌کشند ... کهنه می‌پوشند ... جار می‌زنند ... سرما و گرما را تحمل می‌کنند ... و گاهی خجالت هم می‌کشند ... 🔻خیلی ساده: 🔹هرگز به آدم‌هایی که ضعیف‌تر از تو هستند، نخند. روزی ممکن است تو جای آنها باشی. کسی چه می‌داند؟ 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 قوی‌ترین پهلوان 🔹مردی فرزند خود به زورخانه می‌فرستاد و هنر رزم بر او می‌آموخت. 🔸روزی به دوستش گفت: در این زمانۀ نامرد تو چرا فرزند خود چنین قوی نمی‌کنی؟ 🔹مرد پاسخ داد: من بر فرزندم می‌آموزم حریف نفسش شود و به هرآنچه دارد قناعت و کفایت نماید و در سهم مردم دست نَبرد که هرکس حریف نفسش شود، قوی‌ترین پهلوان است که هیچ حریفی نمی‌تواند او را بر زمین زند. 🔸اگر در زور بازو قوی‌ترین شود، کسی پیدا شود که قوی‌تر از او باشد و زمینش زند، ولی اگر در زور مناعت طبع قوی شود، حریفی بر او برای زمین‌زدنش پیدا نشود. 🔹پس او را مبارزه با نفسش بیاموز نه مبارزه با کسی را. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 وقت اضافه زندگی 🔹پیرمردی ۹۲ سال دارد و سرحال زندگی می‌کند و مثل یک جوان همه امورات فردی‌اش را مدیریت می‌کند. 🔸او انسان بسیار دست‌ودل‌بازی است. درآمدش از سه مغازه است و کرایه‌گرفتن او بسیار جالب. 🔹با آنکه کمترین قیمت مغازه‌اش را کرایه داده است، هر دو ماه یک بار به مغازه‌هایش می‌رود تا کرایه را بگیرد. 🔸سلامی می‌دهد و می‌پرسد: چیزی درآوردید به منم بدهید یا بروم؟ 🔹خیلی مواقع مستأجران می‌گویند: کاسبی خراب است چیزی نداریم. 🔸و مرد با تبسم مغازه را ترک می‌کند. 🔹وقتی از او می‌پرسند: چرا این‌قدر دنیا را بی‌خیال هستی؟ 🔸پاسخ بسیار خوبی می‌دهد: هیچ‌یک از هم‌سن‌وسال‌های من در این شهر زنده نیستند. من هم در وقت اضافی هستم که از رحمت خدا زندگی می‌کنم، پس کسی که در وقت اضافی است هر چیزی کسب کند اضافی است، چون ممکن است سوت داور در وقت اضافه ناگهان به‌صدا درآید و بازی پایان یابد. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 تا زنده‌ای از مالت به دیگران ببخش 🔹پیرمردی رو به موت سؤال کرد: فرزندانم به من رسیدگی نمی‌کنند و مرا رها کرده‌اند، من هم می‌خواهم وصیت کنم بعد از مرگم یک‌سوم مالم را به فقرا بدهند. 🔸گفتم: با این کار نزد خدا هیچ اجری نمی‌بری، چون برای رضای خدا چنین کاری نکرده‌ای و برای رضای نفس خودت کرده‌ای که تو را آرام کند، تا با این کار از بی‌مهری فرزندانت انتقام گرفته باشی. 🔹اگر برای رضای خداست و می‌توانی انجام بدهی که بسیار بعید می‌دانم توفیقش را داشته باشی، خانه‌ات را بفروش و در حیاتت به نیازمندان بده، و در این واپسین سال‌های عمر در مستأجری زندگی کن. 🔸مستأجری که نقل مکان به خانه آخرتش بسیار نزدیک است. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 به هشدارها دقت کن 🔹مردی برای خود خانه‌ای ساخت و از خانه قول گرفت تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. 🔸مدتی گذشت و ترکی در دیوار ایجاد شد. مرد فوراً با گچ ترک را پوشاند. 🔹بعد از مدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد و باز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرار شد و روزی ناگهان خانه فروریخت. 🔸مرد با سرزنش قولی که گرفته بود را یادآوری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم و تو را آگاه کنم، دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی، این هم عاقبت نشنیدن هشدارها! 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 هرچه بیشتر ببخشی ثروتمندتر می‌شوی 🔹بچه كه بودم گاهی با مادرم به عطاری می‌رفتم. 🔸بر دیوار عطاری دو تابلو نصب بود كه خيلی برايم جذاب و بامعنی بود و تاثیر زیادی در زندگی‌ام داشت. 🔹در طول زمان خرید مادرم بارها آن‌ها را نگاه می‌کردم و‌ می‌خواندم. 🔸يكی نقاشی جالبی بود از دو مرد كه یکی مردی مفلوک و‌ فقیر بود و ‌زیر آن نوشته شده بود: «عاقبت نسيه‌فروش» و كنار او‌ مردی چاق با گاوصندوقی پر از پول که زیر آن نوشته شده بود: «عاقبت نقدفروش». 🔹دومی تابلويی بود كه روی آن با خط خوش اين شعر نوشته شده بود: ▫️دانی كه چرا خدا تو را داده دو دست؟ ▪️من معتقدم كه اندر آن سری هست ▫️يک دست به كار خويشتن پردازی ▪️با دست دگر ز دیگران گيری دست 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 آنچه خودت داری را به بهترین حالتش برسان 🔹کلاغی آواز کبکی را شنید و بر دلش نشست. 🔸او تصمیم گرفت که آواز کبک را بیاموزد و از این طریق با کبک‌ها دوستی گزیند و هم‌نشین آن‌ها شود. 🔹کلاغ بسی کوشید اما به جایی نرسید. سرانجام ناامید شد و خواست به رفتار خویش بازگردد اما نتوانست. 🔸زیرا آواز خود را نیز فراموش کرده بود و دیگر زبان کلاغ‌ها را نمی‌دانست. 🔹بنابراین، از اینجا مانده و از آنجا رانده شد. 🔺به‌جای اینکه از زندگی دیگران تقلید کنی، بهترین خودت باش. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 سربالایی‌ها و سرپایینی‌های زندگی‌ست که اونو قشنگش می‌کنه 🔹زندگی مثل کوهنوردی می‌مونه! 🔸بعضی وقت‌ها باید آواز بخونی، بعضی جاها باید عرق بریزی، بعضی اوقات باید استراحت کنی و بعضی جاها احتیاط. 🔹باید دل بدی به صعودت! 🔸از سربالایی‌ها و سرپایینی‌ها لذت ببر تا وقتی به قله رسیدی، تمام خستگی راه از تنت بیاد بیرون و زیبایی‌ها رو ببینی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 رفت تا دنبال خدا بگردد༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ༻○کوله پشتی اش را برداشت و رفت تا دنبال خدا بگردد گفت: تا کوله ام از خدا پر نشود برنخواهم گشت. نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود، مسافر با خنده ایی رو به درخت گفت:چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن. ༻●درخت زیر لب گفت:ولی تلخ تر آن است که بروی و بی رهاورد برگردی.کاش میدانستی آنچه در جستجوی آنی همین جاست.... ༻○مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه می داند، پاهایش در گل است، او هیچگاه لذت جستجو را نخواهد یافت و نشنید که درخت گفت: اما من جستجو را آغاز کرده ام و سفرم را کسی نخواهد دید جز آن که باید. ༻●مسافر رفت و کوله اش سنگین بود. هزار سال گذشت، هزار سال پر خم و پیچ، هزار سال بالا و پست.مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود... ༻○به ابتدای جاده رسید جاده ایی که روزی از آن آغاز کرده بود. درختی هزار ساله بالا بلند و سبز کنار جاده بودزیر سایه اش نشست تا لختی بیاساید. مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را می شناخت ༻●درخت گفت:سلام مسافر، در کوله ات چه داری، مرا هم میهمان کن. ➖مسافر گفت:بالا بلند تنومندم، شرمنده ام.کوله ام خالی است و هیچ چیز ندارم. ༻○درخت گفت: چه خوب وقتی هیچ چیز نداری همه چیز داری.اما آنروزی که میرفتی در کوله ات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت. ༻●حالا در کوله ات جا برای خدا هست و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت...دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشم هایش از حیرت درخشید و گفت: ༻○هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفته ایی و اینهمه یافته ایی! ➖درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم، و پیمودن خود دشوارتر از پیمودن جاده هاست... ༺⃟✨حضرت امیرالمؤمنین علی علیه اسلام فرمودند: "مَن عَرَفَ نَفسهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه" آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته است. ༻○من عرف نفسه فقد عرف ربه ,آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته اس ,کوله پشتی اش را برداشت و رفت تا دنبال خدا بگردد ,آنچه در جستجوی آنی همین جاست @samenqom313 @besoye_nor
📣 ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ 🔹ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯼ می‌خوای چی‌کاره ﺑﺸﯽ؟ 🔸ﮔﻔﺖ: می‌خوام ﺭﺋﯿﺲ‌ﺟﻤﻬﻮﺭ بشم. 🔹ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺍﮔﻪ ﺭﺋﯿﺲﺟﻤﻬﻮﺭ ﺑﺸﯽ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﯼ ﭼﯿﻪ؟ 🔸ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻭ ﺑﯽ‌ﺧﺎﻧﻤﺎﻥ کمک می‌کنم. 🔹ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﯼ. ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻭ ﭼﻤﻦ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺰﻧﯽ، ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻭﺟﯿﻦ ﮐﻨﯽ ﻭ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﺭﻭ ﺟﺎﺭﻭ ﮐﻨﯽ. 🔸ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ۵۰۰ هزار تومان ﻣﯿﺪﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﻫﺴﺘﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺑﺪﯼ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﻭ ﺧﻮﻧﻪ ﺟﺪﯾﺪ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﻦ. 🔹ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺒﺮﯼ ﺧﻮنت ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻥ ﻭ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺪﯼ؟! 🔸ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﯼ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 لعنت یا رحمت؟ 🔹روی دیوار نوشته بود: خدا لعنت کند پدرومادر کسی را که اینجا آشغال بگذارد! 🔸اگر می‌نوشت: خدا رحمت کند پدرومادر کسی را که اینجا آشغال نگذارد، چقدر بهتر بود! 👤 پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله فرمودند: لعن مومن مانند کشتن اوست! 👤 امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: وقتی لعن از دهان صاحبش خارج می‌شود این لعن معلق می‌ماند. اگر در شأن فرد لعن‌شده باشد، به او خواهد رسید و چنانچه او محل ورود این لعن نباشد به صاحبش برمی‌گردد. اصول کافی جلد دوم 🔹روز قیامتی در پیش داریم که باید پاسخ‌گوی همه اعمال و گفته‌های خویش باشیم! 🔸چه‌بسا باید خروارخروار نیکی‌های خود را بدهیم تا طرف مقابلمان راضی شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 زیبایی نعمات در سختی‌ها دیده می‌شود 🔹زن جوانی نزد من آمد و از درآمد کم شوهرش شکایت کرد. 🔸گفتم: آیا می‌دانی چه شوهر حلال‌خور و مؤمنی داری؟ چقدر باایمان است و از زنان در محیط کار دوری می‌کند؟ می‌دانی اگر شوهرت حرام می‌خورد الان فرزندانت بی‌بندوبار شده بودند؟ 🔹می‌بینی فلانی دخترش بی‌بندوبار است و ثروت و اخلاق شوهر همه بر او خنثی شده و در آتش این دختر شب‌وروز می‌سوزد؟ 🔸می‌بینی چه دختران زیبا و شاکر و مهربانی داری؟ حالا می‌بینی خدا چقدر به تو نعمت داده است که این‌ها با پول خریدنی نیستند؟ 🔹دوست داشتی شوهرت درآمدش زیاد ولی حرام‌خور بود و عیاش؟ 🔸گفت: نه! 🔹گفتم: پس یادمان باشد هر تصویری و عکسی و لباسی زمانی زیباست که رنگ روشن در درون رنگ تیره قرار گیرد. مانند رنگ قرمز که روشن است در درون سیاه تیره زیبایی‌اش را نشان می‌دهد نه در درون رنگ روشنی چون زرد. 🔸نعمات الهی هم چنین هستند. وقتی نعمتی از خدا دیدی که روشنی‌بخش زندگی توست به فقدان آن که تیرگی آن است اگر بیندیشی، روشنایی و زیبایی آن نعمت را بیشتر خواهی دید. 🔹پس فقط نگو خدایا! شکرت که تَنم سالم است، این روشنایی سلامتی را روزی در سیاهی نگر، بیمارستان برو و التماس‌کنندگان عافیت و دردکشندگان بیماری ببین و عافیت روشن و سفید خود در سیاهی بیماران قرار بده تا روشنایی و زیبایی این نعمت را بیشتر بینی. 🔸به‌درستی هیچ‌کس را به‌اندازه خدا انسان بدهکارش نیست و هیچ‌کس اندازه خدا کم‌ترین طلبکاری از انسان نمی‌کند. 🔹حق تعالی می‌فرماید: من در سیاهی و سختی‌ها تو را خلق کردم پس سفیدی‌های زندگی بر ما بروز می‌کنند و نعمات زیبایی خویش بیشتر نشان می‌دهند که در قراردادن این نعمات و سفیدی‌ها در کَبَد و سیاهی‌هاست که دیگران از آن نعمات محروم هستند. 🔸برای همین در اسلام به زیارت فقرا و عیادت بیماران و تشییع جنازه تأکید و فضیلت بسیاری بر آن نوشته می‌شود. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 هر اتفاقی که میفته، حتما حکمتی داره 🔹وقتی کاری انجام نمی‌شه، حتما خیری توش هست. 🔸وقتی مشکل پیش میاد، حتما حکمتی داره. 🔹وقتی تو زندگی‌ات، زمین می‌خوری، حتماً چیزی هست که باید یاد بگیری. 🔸وقتی بیمار می‌شی، حتما جلوی یک اتفاق بدتر گرفته می‌شه. 🔹وقتی دیگران بهت بدی می‌کنن، حتما وقتشه که تو خوب‌بودن خودتو نشون بدی. 🔸وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد، حتما داری امتحان پس می‌دی. 🔹وقتی همه درها به روت بسته می‌شه، حتما خدا می‌خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده. 🔸وقتی سختی پشت سختی میاد، حتما وقتشه روحت متعالی بشه. 🔹وقتی دلت تنگ می‌شه، حتما وقتشه با خدای خودت تنها باشی. 💢 پس فقط صبر داشته باش! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☑️ @Masaf @samenqom313
📣 برده‌های دیروز و برده‌های امروز 🔹دانشگاه تهران که بودم یه دوستی داشتم که رتبه کنکورش تک‌رقمی بود و برق دانشگاه شریف می‌خوند. 🔸برای فوق‌لیسانس به کانادا رفت و بعد از مدتی به باباش گفت می‌خوام ول کنم و برگردم تو دانشگاه‌های خودمون مدیریت بخونم. 🔹باباش این کار پسرش رو خیلی احمقانه دونست و بهش گفت: تو توی معتبرترین دانشگاه دنیا داری درس می‌خونی، اونم در بهترین و بالاترین رشته! دو روز دیگه که برگردی ایران می‌شی استاد دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف، با کلی درآمد و عزت و احترام؛ چطوری همچین تصمیمی گرفتی؟ 🔸پسر گفت: بابا یه روز که اینجا از تنهایی دلم گرفته بود، به فکر فرورفتم و در احوالات هم‌کلاسی‌هام دقت کردم که ظاهرا جزء نوابغ درجه یک دنیا بودن، دیدم همه‌شون یا افغانی هستند یا ایرانی یا پاکستانی یا هندی و ... و به طور کلی همه‌شون مال این کشورای استعمارزده هستن. 🔹از خودم پرسیدم مگه اینجا بهترین دانشگاه و این رشته، بهترین رشته نیست، پس نوابغ انگلیسی و اسرائیلی و آمریکایی کجان؟ بالأخره همه‌شون که خنگ نیستن و اونام چهار تا نابغه دارن. 🔸رفتم تحقیق کردم و فهمیدم چه کلاه گشادی سرم رفته. دیدم اونا نوابغشون رو می‌فرستن تو رشته‌هایی که به شاهرگ حیاتی بشریت مربوط می‌شه. این کارو می‌کنن تا بتونن بشریت رو چپاول کنن. 🔹نابغه‌هاشونو می‌فرستن تو رشته‌هایی که برای امورات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری بشری مثل منابع انسانی، نفتی، کشاورزی، معادن، نوابغ، ادارات، شهرداری‌ها، وزارت‌خونه‌ها، نظام آموزشی، نیروهای نظامی و انتظامی و...، حکم ویندوز رو داره تا بتونن همه این‌ها رو به بهترین وجه با همدیگه هماهنگ کنن. 🔸نابغه‌های اونا در رشته‌های علوم انسانی مثل فلسفه، حقوق، مدیریت، جامعه‌شناسی یا کشاورزی، اقتصاد و امثال اینا درس می‌خونن. 🔹اونجا بود که فهمیدم اونا به من به چشم یه کارگر فریب‌خورده نگاه می‌کنن نه یه دانشمند فرهیخته. 🔸همون طور که ما اگه لوله آب خونه‌مون بترکه، زنگ می‌زنیم لوله‌کش بیاد و طبق نظر ما اتصالات لوله رو تعمیر کنه، اونا هم می‌خوان ماهواره و موشک پرتاب کنن، زنگ می‌زنن کارگر از ایران یا چند تا کشور عقب‌مونده بیاد و برای اونا و زیرنظر و تحت مدیریت اونا موشک هوا کنه. با این تفاوت که این کارگر بر خلاف لوله‌کش، باید حتما نابغه باشه. 🔹و همون جور که ما نجّار و کارگرها رو تحویل می‌گیریم و دمشو می‌بینیم تا کارمون رو درست و خوب انجام بده، اونا هم کارگرای نابغه‌شون رو تحویل می‌گیرن تا کارشون پیش بره و بتونن به هدفشون برسن. 🔸فهمیدم که تو کشور اونا، ارزش واقعی رشته‌های مهندسی و پزشکی، در حد بنا و معمار ساختمون و نجّاره، البته یه ذره بیشتر. 🔹ولی تو کشورای استعمارزده ارزش علوم رو جابه‌جا کردن؛ رشته‌هایی که ارزششون برابر ارزش انسانه و اصل موضوعشون سعادت انسان و جامعه است، تو کشور ما خوار و ذلیل شده، ولی رشته‌های مهندسی و تجربی به کاخ آرزوها تبدیل شده. 🔸یه زمانی یکی از رؤسای جمهور کشور ما در جمع دانشجویان ایرانی مقیم اروپا سخنرانی می‌کرد و اونجا با افتخار گفت: ما افتخار می‌کنیم که ۴۰ درصد دانشمندان ناسا و بزرگترین استادان دانشگاه اروپا، ایرانی هستند؛ ما افتخار می‌کنیم معتبرترین پزشکان اروپا، متخصصان ایرانی‌اند و... 🔹من تو دلم بهش گفتم: آقای رئیس! تو فکر کردی اون ۶۰ درصد که ایرانی نیستن، آمریکایی هستن؟! 🔸اون ۶۰ درصد هم مال چهار تا کشور بدبخت استعمارزده هستن که مسئولینشون مثل تو نفهمیدن چه کلاهی سرشون رفته؛ اون ۶۰ درصد هم مال افغانستان و مالزی و پاکستان و سوریه و عراق و چین و هند و لبنان و ژاپن و... هستن. 🔹نابغه‌ تراز اول آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و اسرائیلی هرگز وقتش رو تو این رشته‌ها تلف نمی‌کنه. 🔸سیستم مدیریتی‌شون به گونه‌ای طراحی شده که نابغه اونا به رشته‌ای بره که شاهرگ حیات بشریته، به رشته‌ای بره که بتونه نابغه ما رو مثل یه برده به کار بگیره. 🔹یه زمانی اروپا و آمریکا برای ساخته شدن، نیاز به برده‌هایی داشت که کارهای بدنی خیلی سخت رو انجام بدن. با کشتی حمله کردن به آفریقا و کشتن و غارت کردن؛ زن‌ها و مردهای سیاه‌پوست، از بچه هفت هشت ساله تا پیرمرد هفتاد ساله رو بار کشتی کردن و آوردن به اروپا و آمریکا تا براشون بردگی کنن. 🔸امروز هم اروپا و آمریکا برای ساخته شدن نیاز به برده داره، منتهی نه اون برده سیاه‌پوست دیروزی که کارهای بدنی طاقت‌فرسا انجام می‌داد بلکه برده امروزی باید نابغه باشه تا بتونه موشک و ماهواره و رادار و تجهیزات پزشکی عجیب و غریب بسازه. 🔹برده دیروز رو به زور با کشتی بار می‌زدن و می‌بردن اما برده امروز رو با برنامه‌ای به نام المپیاد ریاضی و زیست و شیمی و نجوم شناسایی می‌کنن و می‌برن. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 طمع، عزت را از انسان می‌گیرد 🔹عارف معروفی به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. 🔸کودکان در آن مسجد درس می‌خواندند و وقت نان‌خوردن كودكان بود. 🔹دو كودک نزدیک عارف نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. 🔸در زنبیل پسر ثروتمند پاره‌ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک. پسر فقیر از او حلوا خواست. 🔹آن كودک گفت: اگر خواهی كه پاره‌ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. 🔸آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره‌ای حلوا بدو داد. 🔹بار دیگر بانگ می‌كرد و پاره‌ای دیگر می‌گرفت. همچنین بانگ می‌كرد و حلوا می‌گرفت. 🔸عارف در آنان می‌نگریست و می‌گریست. 🔹كسی از او پرسید: ای شیخ! تو را چه رسیده كه گریان شده‌ای؟ 🔸عارف گفت: نگاه كنید كه طمع‌كاری به مردم چه رسانَد. اگر آن كودک بدان نان تهی قناعت می‌كرد و طمع از حلوای او برمی‌داشت، سگ همچون خویشتنی نمی‌شد. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 زندگی به همین آسانی دارد می‌گذرد 🔹زندگی‌ست دیگر، همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست، همه سازهایش کوک نیست. 🔸باید یاد گرفت با هر سازش رقصید، حتی با ناکوک‌ترین ناکوکش. 🔹اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن، حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی‌گردد، به فرصت‌هایی که مثل باد می‌آیند و می‌روند و همیشگی نیستند. 🔸به این سال‌ها که به‌سرعت برق گذشتند، به جوانی که رفت، میانسالی که می‌رود. 🔹حواست باشد به کوتاهی زندگی، به تابستانی که رفت و پاییزی که دارد تمام می‌شود کم‌کم، ریزریز، آرام‌آرام، نم‌نمک. 🔸ابرهای آسمان زندگی گاهی می‌بارد گاهی هم صاف است، بدون ابر بدون بارندگی. 🔹زندگی به همین آسانی می‌گذرد. هر جور که باشی می‌گذرد، روزها را دریاب. ☑️ @Masaf @samenqom313
📣 الهی ما را جز به خودت محتاج دیگران نکن 🔹ﻋﺎﺭﻓﯽ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ، ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻬﺮﯼ ﺷﺪ و ﺩﯾﺪﻡ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ایستاد و تماشا کرد. 🔸ﻏﺮﻭﺏ ﯾﮑﯽﯾﮑﯽ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺧﺎﻧﻪﺷﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ▪️ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺯﺩ: ﻣﺎﺩﺭ، ﻣﻨﻢ ﺩﺭو ﺑﺎﺯ ﮐﻦ! ▫️ﻣﺎﺩﺭ: ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ! ▪️ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺩﺭ؟! ▫️ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺎﯼ ﺧوﻧﻪ، ﺑﺎ ﻟﺒﺎسای ﮐﺜﯿﻒ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺸﻮﺭﻡ ﻭ ﺑﺪﻭﺯﻡ، ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ. ▪️ﺩﺭو ﺑﺎﺯ ﮐﻦ، شبه ﻣﺎﺩﺭ. 🔹ﻫﺮ ﭼه ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ، ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﮑﺮﺩ. عارف ﭘﯿﺶ رفت و ﺩﺭ ﺭﺍ ﺯﺩ: ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭو ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ. ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ. 🔸ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ. 🔹عارف گفت: ﻣﺎﺩﺭ، ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺭو چرا ﺭﺍﻩ نمی‌دی؟ 🔸مادر ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ﮐﺮﺩﻩ! ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺎد خوﻧﻪ. 🔹عارف ﺑﻪ ﺑﭽﻪ گفت: ﻗﻮﻝ می‌دی ﺩﻳﮕﻪ شبا ﺩﯾﺮ ﻧﯿﺎی خوﻧﻪ و ﻟﺒﺎستو ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻧﮑﻨﯽ؟ 🔸بچه ﮔﻔﺖ: بله. 🔹عارف گفت: ﺑﺮﻭ ﺧوﻧﻪ. 🔸ﺻﺒﺢ ﮐﻪ عارف ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺪ و ﺩﯾﺪ ﺩﺭِ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ. ﺑﭽﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﺭﻓﯿﻖﻫﺎﯾﺶ ﺑﺎﺯﻯ! 🔹ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺩﯾﺸﺐ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ. 🔸ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻘﺶ ﻣﺤﻤﺪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﯿﺎﻢ ﺧوﻧﻪتوﻥ؟ 🔹ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺭﻓﯿﻖ، ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍﻫﺖ نمی‌ده، ﺧﻮﺩﻡ ﺭو ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺭﺍﻩ می‌ده! 🔸ﺑﻪ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: ﺣﺴﯿﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻦ ﺑﯿﺎم ﺧوﻧﻪتوﻥ؟ 🔹ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ! ﻧﮑﻨﻪ می‌خوای ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﺸﻪ؟! 🔸ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺑﭽﻪ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺭﺍ به ﺧﺎﻧﻪﺍﺵ نبرد! ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻭ ﺗﺮﺱ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ‌شان. 🔹ﺭﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﺧﺎﻧﻪ. چه‌کار ﮐﻨﺪ؟ ﺭﺍه دیگری ﻧﺪﺍﺭد! ﻫﺮ چه ﺩﺭ ﺯﺩ، ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺻﻼً ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ! ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ. 🔸ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﻻی ﭘﺸﺖ‌ﺑﺎﻡ و ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ! ﺑﭽﻪ هم ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮔﺮﯾﻪ می‌کند. ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ، ﺑﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ! 🔹ﺑﭽﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭستش ﺩﺍﺭد! چه‌کارش کند ﻭﻗﺘﻰ ﺁﺩﻡ نمی‌شود. 🔸ﺩﯾﺪﻡ ﺑﭽﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﮑﻤﺶ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ، ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﮔﺬﺍشت و ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻟﻪ‌ﺯﺩن! 🔹ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﺪ. ﺩﻭﯾﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ و ﺑﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ. ﺧﺎﮎ ﻭ گل ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ. ▪️وقتی ﺑﭽﻪ ﮐﻤﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ، ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ؟ ▫️ﺟﺎنم. ▪️ﻣﺎﺩﺭ، ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﭼﯿﺰﯼ ﺭو ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ▫️ﭼﯽ ﺭو ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ؟! ▪️مادرجان، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﯾﺮ اوﻣﺪﻡ خوﻧﻪ، ﻏﺬﺍ ﻧﺪﻩ، ﺷﻼﻗﻢ ﺑﺰﻥ، ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻣﺤﺮﻭﻣﻢ ﮐﻦ، ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭ، ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺭ ﺭو به‌روم ﻧﺒﻨﺪ! ▫️ﺍﻣﺸﺐ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ خوﻧﻪ؛ خوﻧﻪﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ! 🔹خدایا، ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺎ نبند؛ وقتی ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ، ﭘﺎﮎ ﺷﺪﯾﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎک‌ﺑﺎﺯﯼ! 🔸ﺍﻟﻬﯽ ﻓﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻋﻄﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ. 🔹ﺍﻟﻬﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ! ﻧﮕﺬﺍﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ! ☑️ @Masaf @samenqom313
📣 خاک می‌خوریم اما خاک نمی‌دهیم 🔹یکی از تفنگداران در زمان مشروطه در خاطراتش می‌گوید: 🔸من هیچ‌وقت گریه نکردم، چون اگر گریه می‌کردم آذربایجان شکست می‌خورد و اگر آذربایجان شکست می‌خورد ایران شکست می‌خورد. 🔹اما در زمان مشروطه یک بار گریستم. و آن زمانی بود که ۹ ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا. 🔸از قرارگاه آمدم بیرون. مادری را دیدم که کودکی در بغل داشت. کودک از فرط گرسنگی به‌سمت بوته علفی رفت و به‌دلیل ضعف شدید بوته را با خاک و ریشه خورد. 🔹با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می‌دهد و می‌گوید لعنت به تو. 🔸اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: اشکالی ندارد فرزندم، خاک می‌خوریم اما خاک نمی‌دهیم. 🔹آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 از کدام زاویه نگاه می‌کنی؟ 🔹مردی داخل چاله‌ای افتاد و بسيار دردش آمد. ▫️یک عابد او را دید و گفت: حتماْ گناهی انجام داده‌ای. ▪️یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت! ▫️یک روزنامه‌نگار درمورد دردهایش با او مصاحبه کرد! ▪️یک یوگيست به او گفت: این چاله و همچنين درد فقط در ذهن تو هستند و در واقعيت وجود ندارند! ▫️یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایين انداخت! ▪️یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد! ▫️یک روان‌شناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدرومادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند، پيدا کند! ▪️یک تقویت‌کننده فکر او را نصيحت کرد: خواستن توانستن است! ▫️یک فرد خوش‌بين به او گفت: ممکن بود یکی از پاهایت را بشکنی! 🔸سپس فرد بی‌سوادی گذشت و دست او را گرفت و از چاله بيرون آورد. 💢 آنکه می‌تواند انجام می‌دهد و آنکه نمی‌تواند انتقاد می‌کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @Masaf @samenqom313
📣 صدای درون فرزندت را تقویت کن 🔹وقتی بچه بودم کار اشتباهی که می‌کردم، مادرم می‌گفت: اشکال نداره. حالا چی‌کار کنیم تا درست بشه؟ 🔸اما مادر دوستم بهش می‌گفت: خاک بر سرت. یه کار درست نمی‌تونی انجام بدی. 🔹امروز هر دو بزرگسال و بالغیم. وقتی اتفاق بدی میفته اولین فکری که به ذهنم میاد اینه که خب چیکار کنم؟ و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل می‌کنم. 🔸اما دوستم موقع مواجه‌شدن با اتفاقات بد عصبانی می‌شه و می‌گه: خاک بر سر من که نمی‌تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من این‌قدر بدبختم؟ 🔹حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می‌دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد. 🔸مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می‌دهیم. 🆔 @Masaf @samenqom313
📣 زندگی‌کردن با استانداردهای خدا بسیار زیبا خواهد بود 🔹بزرگی می‌گفت: یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می‌آورند، شما اول برای کناری‌تان برمی‌دارید، دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی می‌دهید. 🔸دقت کنید، تا زمانی که برای دیگران برمی‌دارید سبد مقابل شما می‌ماند. 🔹ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید، میزبان سبد را از جلوی شما برمی‌دارد و آن را به طرف نفر بعد می‌برد. 🔸نعمت‌های خدا نیز این‌طور است؛ با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید. 🆔 @Masaf @samenqom313