چرا خوندم دیر تر سین میزنی؟

🙂👀

چه جای شِکوه اگر زخم آتشین خوردم که هرچه بود ز مارِ در آستین خوردم فقط به خیزش فواره‌ها نظر کردم فرود آب ندیدم، فریب از این خوردم مرا نه دشمن شیطانی‌ام به خاک افکند که تیر وسوسه از یار در کمین خوردم ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم؟ قفس گشودی‌ام و "اختیار" بخشیدی همین که از قفست پر زدم، زمین خوردم! #فاضل_نظری

بریم مشاعره؟! فقط صبح شاهد سیلی از لفت خواهیم بود🌝🚶‍♀😂

می‌خواهم در ستاره‌هایِ آسمان چَنگ بزنم اما بی‌قُدرت پرواز و با دست‌های کوتاھ !⭐️

متاسفانه ساعت از ۱بامداد گذشته و ۵صبح کارهای اینجانب شروع میشه🌝

ولی قطعا دور نخواهدبود🌝🤝

هر تار زلف جانان، باشد شب درازی کو آن کسی که گوید، یک شب هزار شب نیست؟ #حلوایی_شیرازی

😀👌

ان شاءالله این صحنه فردا صبح که بیدارشم ببینم کلاس کنسله! گرچه بعد از ظهر امتحان دارم باید از قبل کلاس پاشم بخونم دوباره😀

ولی هنوز گاهی وقتا حس‌میکنم دنیای دیگه ای درانتظارم بوده... مثلا جای من گوشه یه اتاق پر از بوم نقاشی بود با یه گرامافون که داره آهنگ‌ملایم پخش میکنه و بوی گل و‌گیاهای مختلف شبیه بوی‌گل فروشی... در حالی که گلدونا رو آب میدم و بوی خزه های روش بلند شده شعر زمزمه میکنم یه قطره اب میریزه روی ورق کتابای شعرو بوی کاغذ کاهی بلند میشه یه توتو عم دارم که تو قفس نیست ولی رو‌بومای نقاشی پرواز میکنه و تو‌اتاق میچرخه اما شرایط زیست کنونی‌م اصلا شباهتی به این رویاهای تاثیرگذار و لطیف و ملایم نداره🌝😂 رویاهای کودکیم بیشتر به برنامه بازنشستگی آینده‌م‌ شبیهه🙂🤣