سمت خدا حب خدا
🏴19 #محرم سالروز حرکت دادن کاروان اهل بیت و سرهای شهدا از کوفه به شام است. روزی که کاروان اسیران کرب
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت
چون اهل بیت علیهالسلام وارد شهر شدند
ام کلثوم علیهاالسلام به شمر گفت:
حاجتی دارم ممکن است آن را انجام دهی؟
ما را از دروازهای وارد کنید که تماشاچی
کمتر باشد و به کسانی که سرها را حمل
میکنند بگو سرها را از محفل زنها دور کنند
که در معرض دید این همه تماشاچی نباشیم
شمر پست فطرت دقیقاً برعکس دستور داد
سرها را بالای نیزهها نصب کنند
و در کنار محمل زنها حرکت دهند
و آنها را از دروازه بزرگ شهر وارد کردند
سهل ابن سعد میگوید:
برای زیارت بیت المقدس رفته بودم
عبورم به شام افتاد
دیدم تمام شهر آذین بسته شده
و مردم به رقص و پایکوبی مشغولند!
با خودم گفتم آیا برای مردم شام
عیدی هست که من بیخبرم؟!
ناگهان دیدم در گوشهای چند نفر به آرامی
مشغول صحبت هستند
گفتم: آیا برای شما شامیها عیدی است
که ما بیخبریم؟
گفتند: پیرمرد غریبی؟
گفتم من سهل از صحابه رسول خدایم
گفتند: سهل تعجب نمیکنی چرا از آسمان
خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟
گفتم: مگر چه شده؟
گفتند: سر حسین فرزند رسول خدا را
برای یزید هدیه آوردهاند!
گفتم: الله اکبر! سر حسین را میآورند
و مردم این چنین خوشحالی میکنند؟!
جلوی دروازه آمدم سواری را دیدم که
نیزهای در دست دارد که سری روی آن است
که شبیهترین انسانها به رسول خدا است
نزدیک یکی از زنان اهل بیت رفتم و گفتم:
آیا حاجتی داری که من بتوانم انجام دهم؟
حضرت سکینه فرمود: ای سهل به
کسی که این سر را حمل میکند بگو اندکی
جلوتر برود تا مردان کمتر ما را نگاه کنند
جلوتر رفتم و به آن مرد گفتم:
اگر سر را جلوتر ببری چهارصد دینار به تو
میدهم مرد پذیرفت و سر را جلوتر برد
از علی ابن الحسین روایت شده:
هنگامی که ما را بر یزید وارد کردند
دوازده جوان و اطفال ذکور که همه را
به ریسمان بسته بودند جلو یزید قرار گرفتیم
و گفتیم: یزید تو رو به خدا چه فکر میکنی
اگر رسول خدا ما را به این حالت ببیند؟
یزید دستور داد بند از ما برداشتند
فاطمه دختر ابی عبدالله فرمود:
ای یزید! دختران رسول خدا و اسیری؟
ناگهان زنی از بنیهاشم و دوستداران
اهل بیت که در قصر یزید بود شیون کشید
و گفت: ای حبیبم حسین
ای سید اهل بیت رسول خدا
ای پسر رسول خدا
ای کشته اولاد زنا
ندبه و گریههای این زن همه زنان اهل
مجلس را گریانید
مردی از اهل شام که فکر میکرد اهل بیت
پیغمبر از خوارج هستند فاطمه دختر امام
حسین را دید و از یزید خواست دختر را
به او ببخشد
زینب دختر علی علیهالسلام غضبناک شد
و با پرخاش گفت: دعوی دروغ کردی و
پستتر از آنی هستی که چنین خواهشی کنی
که نه برای تو و نه امیرت جایز نیست!
یزید از گفتار حضرت زینب خشمگین شد
و گفت: ادعای دروغ میکنی
اگر بخواهم میتوانم
زینب سلام الله فرمود: چنین نیست!
خدا چنین اختیاری به تو نداده مگر اینکه
از دین ما خارج بشوی و به دین دیگری در آئی
مرد شامی دوباره درخواستش را تکرار کرد
و گفت این دختر را به من ببخش
یزید نتوانست جوابی به حضرت زینب بدهد
و چون سرشکسته شده بود به مرد شامی گفت:
خفه شو خدا مرگ حتمی به تو ببخشد
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📚بحارالانوار، جلد۴۵،صفحه۱۲۹
📗حیات الحسین، جلد۳، صفحه۳۷۱
📕نفس المهموم، صفحه۴۳۳
📔طبری، جلد۷، صفحه۳۸۱
📘ارشادالقلوب، صفحه۲۴۶
📙کامل جلد۴، صفحه۸۶
📓روضه الواعظین، صفحه۱۶۴
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/samtekhodababaali
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
⬅️ وقایع روز دهم #مـحــرم🚩
❶ شهادت امام حسین علیهالسلام
در این روز در سال شصت و یک هجری
که روز شنبه یا جمعه بود آقا و مولایمان
حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام
در سن ۵۸ سالگی بعد از نماز ظهر مظلومانه
و با حالت تشنگی و گرسنگی در زمین کربلا
به شهادت رسیدند[1]
این روز، روز باریدن خون از آسمان است
و روزیست که شهادت اهل بیت و اصحاب
امام حسین علیهالسلام در آن به وقوع
پیوسته است
چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا
برای نصرت آن حضرت آمدند و چون اجازه
نیافتند تا ظهور حضرت مهدی گریهکنان
نزد قبر آن حضرت ماندگارند[2]
❷ شهادت اهل بیت
و اصحاب سیدالشهداء علیهم السلام
شهادت حضرت علیاکبر
شهادت حضرت علیاصغر
شهادت حضرت عباس بن علی
شهادت قاسم بن حسن
شهادت عبدالله بن الحسن
شهادت حبیب بن مظاهر
مسلم بن عوسجه
حربن یزید ریاحی
جون مولی ابی ذرالغفاری
و شهادت همسر وهب
❸ آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین
به سوی خیمه فاطمیات برای آوردن خبر
شهادت آن حضرت
ماتم و ناله و گریه بر سیدالشهداء علیهالسلام
و اولاد و بستگان و اصحاب آن حضرت
غارت اموال از خیام امام حسین علیهالسلام
فرار فاطمیات و علویات در بیابانها بعد از
شهادت آقا و سرورشان اباعبدالله علیهالسلام
غارت کردن لباس و زره و ... از بدنهای
مطهر شهدای کربلا
جدا شدن سرهای مطهر امام حسین
علیهالسلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت
به آتش کشیدن خیمههای آل الله
شهادت دختران کوچک در کنار خیمهها
❹ گریه و ماتم بر سیدالشهداء علیهالسلام
و عزای زمین و زمان، عرش و آسمان،
جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت
در این روز ملکی ندا کرد:
این امت ظالمی که عترت پیامبر خود را
کشتید خداوند شما را مؤفق به درک
عید فطر و قربان نفرماید
❺ رأس مطهر امام حسین علیهالسلام در کوفه
عصر عاشورا رأس مطهر و نورانی امام
حسین علیهالسلام را توسط خولی بن یزید
اصبحی ملعون و حمید بن مسلم ازدی
به کوفه فرستادند
❻ خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین
میکشیدند از مصیبت عظمای آن روز[3]
❼ قتل ابن زیاد
ابن زیاد در روز عاشورای سال ۶۷ هجری به
فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید
و کشته شد
حصین بن نمیرو جمعی از قتله امام حسین
نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند[4]
❽ قیام حضرت مهدی عج الله تعالی فرج
الشریف، به روایتی حضرت مهدی در این روز
قیام خواهند کرد[5]
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍✍ منابع:
[1]کافی، جلد۱، صفحه۴۶۳
ارشاد، جلد۲، صفحه۱۳۳
[2]بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۲۲۶
بحارالانوار، جلد۵۲، صفحه۳۲۶
[3]کامل الزیارات، صفحه۱۵۹
تفسیر ابن کثیر، جلد۴، صفحه۱۵۴
[4]بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۳۸۳،۳۸۵
قلائد النحور، جلد ذیالحجه، صفحه۴۲۴
[5]امالی طوسی، صفحه۲۴۳
مدینة المعاجز، جلد۴، صفحه۳۲۸
┄┉•🌸<❈🏴❈>🌸•┉┄
.https://eitaa.com/samtekhodababaali
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
⬅️ وقایع روز دوم #مـحــرم🚩
امام حسین علیهالسلام در روز پنجشنبه
دوم محرم الحرام سال شصت و یک هجری
به كربلا وارد شد
چون به کربلا رسید پرسید:
نام این سرزمین چیست؟
گفتند: غاضریه
پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا
فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات
فرمود: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: كربلا
آنگاه اشک در چشمان حضرت حلقه زد
و فرمود: سرزمین محنت و رنج!
سپس فرمود: بایستید و پیش نروید
بخدا که محل فرود آمدنمان و سرزمین
ریخته شدن خونمان همین جاست
اینجاست که حرمت ما را میشكنند
مردانمان و كودكانمان را میكشند
قبور ما در همین جا زیارتگاه خواهد شد
جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله
همین خاک را به من وعده داده
و وعده او خلاف نیست
↫◄ در این روز حر بن یزید ریاحی
ضمن نامهای عبیدالله بن زیاد را
از ورود امام به كربلا آگاه نمود
در این روز امام علیهالسلام به اهل كوفه
نامهای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه
که مورد اعتماد حضرت بودند را
از حضور خود در كربلا آگاه كرد
حضرت نامه را به قیس بن مسهّر دادند
تا عازم كوفه شود اما ستمگران پلید
این سفیر جوانمرد امام را دستگیر كرده
و به شهادت رساندند
زمانی که خبر شهادت قیس به امام رسید
حضرت گریست و اشک بر گونه مباركش
جاری شد و فرمود:
【اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَ لِشِیعَتِنا عِنْدَکَ مَنْزِلاً
كَریماً واجْمَعْ بَینَنا وَ بَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ
مِنْ رَحْمَتِکَ اِنَّکَ عَلىٰ كُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ】
✨خداوندا برای ما و شیعیان ما در نزد خود
قرارگاه والائی قرار ده و ما را با آنان در
جایگاهی از رحمت خود جمع كن
که تو بر انجام هر كاری توانائی
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📗اللهوف، صفحه ۳۵
📓مقتل الحسین مقرّم، صفحه ۱۸۴
📚بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه ۳۸۱.۵
🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁
▪️https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 1⃣
اصحاب امام حسین علیهالسلام در روز
عاشورا از اینکه لحظه وصال محبوب
نزدیک است بسیار خوشحال بودند
حبیب ابن مظاهر با آن سن و سال و کهولت
شادان و خندان بر یاران وارد شد
یزید ابن حصین بر وی خرده گرفت
که حالا وقت خنده نیست!
حبیب گفت: اگر الان نخندم کی بخندم
بخدا قسم همین که این جماعت با
شمشیرهایشان به ما حمله کنند
سریعاً وارد بهشت میشویم
بریر ابن خضیر هم به ترتیب به شوخی
و مزاح پرداخت و حرفهای حبیب را تکرار کرد
آری این حرکت از ایمان عمیق یاران کربلا
خبر میدهد که میدانند در تاریخ بشریت
از گذشته و آینده چه در بستر چه در میدان
نبرد هیچکس مرگی چنین با عزت و افتخار
نصیبش نشده که نصیب یاران کربلای حسینی
شده است
⬅️ حمله شمر برای آغاز جنگ
امام حسین علیهالسلام در حال تعقیب نماز
صبح بود که صدای شیپور صدای عمر سعد
بلند شد و لشکریان کوفه اطراف خیمههای
حسینی به تاخت و تاز پرداختند
چون با خندق و آتش مواجه شدند
شمر ملعون با صدای بلند گفت: حسین
قبل از قیامت به سوی آتش شتاب کردی
امام علیهالسلام در پاسخ شمر گفت:
تو پسر زن بزچران چنین میگویی؟
تو به آتش سزاوارتری
مسلم ابن عوسجه خواست تیری به سمت
شمر رها کند که امام مانع شد و فرمود:
من دوست ندارم شروع کننده جنگ باشم
↲ ادامه دارد ...
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲اعیان الشیعه، جلد۱، صفحه۶۰۱
↲بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۷۳
↲حیات الحسین، جلد۳، صفحه۱۷۷
↲کامل، جلد۴، صفحه۶۰
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
🏴https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 2⃣
⬅️ اتمام حجت
امام حسین علیهالسلام بر اسب رسول خدا
که مرتجز نام داشت سوار شد و با صدای
بلند در مورد معرفی خود چنین فرمود:
مردم به سخنم گوش بدهید و عجله نکنید
تا آنچه را حق است به شما بگویم
و راه عذر را بر شما ببندم
در نسب من بنگرید من کیستم؟
آیا حمزه سیدالشهداء عموی من نیست؟
آیا جعفر که با دوبال در بهشت پرواز میکند
عموی من نیست؟
آیا فرمایش رسول خدا در مورد من و برادرم
به شما نرسیده که فرمود این دو سید
و آقای جوانان بهشتند؟
پس چرا آماده ریختن خون من شدهاید؟
در این موقع شمر گفت:
بخدا نمیفهمم چه میگویی
حبیب در پاسخ گفت:
راست گفتی زیرا خداوند قلبت را مهر کرده
و سخن حق را نمیفهمی!
در این هنگام امام حسین علیهالسلام فرمود:
وای بر شما! آیا کسی از شما را کشتهام
که خونش را از من طلب میکنید؟!!
یا مالی از شما بردهام
یا کسی را مجروح کردهام
که در مقام تقاص و قصاص من بر آمدهاید؟
سپس فریاد زد:
ای شیث، ای حجار و ای قیس و ای یزید!
مگر برای من نامه ننوشتید که میوههای ما
به ثمر رسیده و اگر بیائی سپاه آماده
در خدمت تو هست!
جمعیت که جوابی برای سخنان امام نداشتند
چون در اینکه او پسر پیغمبر و بیگناه هست
شکی نداشتند فلذا سکوت کردند
و فقط قیس ابن اشعث که به حیلهگری
معروف بود گفت: خوب چرا تسلیم حکم
یزید نمیشوی که به آنچه میخواهی برسی
و آرزویت برآورده بشود
امام در جوابش فرمود:
نه بخدا مانند اشخاص خوار و ذلیل دست
در دست شما نمیگذارم و مانند برده هم
فرار نمیکنم
بلکه با شهامت و شهادت در برابر ظلم و ستم
ایستادگی میکنم و شهادت را بر تسلیم
و خفت فرار ترجیح میدهم
به خدا سوگند بعد از این زندگی درازی
نخواهید داشت و مانند میله وسط سنگ آسیا
دائم در نگرانی و اضطراب به سر میبرید
حالا ابتدا با همفکران خود مشورت کنید
و اگر توجیه نشدید آنگاه قصد کشتن مرا بکنید
و مهلت ندهید که من بر خدای جهانیان توکل
جستهام و هیچ چیز خارج از قدرت او نیست
بعد از سخنان امام حسین علیهالسلام
بر خلاف انتظار سپاهیان کوفه
اولین فرماندهشان حر بن یزید ریاحی به امام
حسین پیوست و حالت تزلزلی در سپاه کفر
ایجاد شد که باعث ترس عمر سعد شد و ترسید
که اگر بیشتر تعلل کند سپاهش متلاشی گردد
به همین خاطر پرچم به دست گرفت و اولین
تیر را به سمت سپاه امام حسین علیهالسلام
رها کرد و گفت: گواهی دهید نزد امیر که
اولین تیر را من به سوی حسین پرتاب کردم
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲اعیان الشیعه، جلد۱، صفحه۶۰۲
↲ابصارالعین، صفحه۱۱
↲نفس المهموم، صفحه۲۳۶
↲ارشاد مفید، صفحه۲۳۵
↲ ادامه دارد ...
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
🏴https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 3⃣
🌸السلام علی حر ابن یزید ریاحی
در قاموس قرآن و اسلام راه توبه هیچگاه
بسته نمیشود و گناه هر چقدر بزرگ باشد
مانع از بازگشت به سمت خدا نمیشود
بلکه بعضی از گناهان باعث سلب توفیق
از توبه کردن میشود و در آن انسان
از خواب غفلت بیدار نمیشود!
اما حر با اینکه گناهکار بود وجدان آگاه و
بیداری داشت که راهش را به سمت خدا باز کرد
حر قبل از اینکه به سپاه امام بپیوندد
نزد عمر سعد رفت و گفت:
آیا با این مرد میجنگی؟
عمر سعد گفت: آری جنگی که سبکترینش
قطع شدن دست و پا و جدا شدن سرها باشد
حر که خود را میان بهشت و جهنم مخیّر
میدید لرزه بر اندامش افتاد و با خود گفت:
آیا به سمت حسین بروم و مرگ را به جان
بخرم و در ازایش بهشت را به دست بیاورم!
یا در سپاه عمر سعد بمانم و فرماندهی کنم
و آخرت را به دنیا بفروشم!
همانطور که با خود تفکر میکرد
تصمیمش را گرفت
با خداوند چنین نجوا کرد:
خدایا به سوی تو بازگشت میکنم از اینکه
دلهای دوستان تو و فرزندان پیامبرت را ترساندم
سپس از اسب پیاده شد سپرش را وارونه
گرفت و در حالیکه از شرمساری سرش
پائین بود صدا زد: یا اباعبدالله!
من از کرده خودم پشیمان و نادمم
آیا توبهام پذیرفته است؟
امام حسین که مظهر لطف و بخشش است
فرمود: آری خداوند توبهات را میپذیرد
حر برای اینکه نظر امام را برای رفتن به
میدان جنگ جلب کند عرض کرد:
یابن رسول الله اجازه بدهید من اولین کسی
باشم که در رکاب شما کشته میشود
چون اولین کسی بودم که بر شما خروج کردم
⬅️ شهادت حر🌷
حر بعد از اذن گرفتن از امام حسین علیهالسلام
وارد میدان شد سپاهیان دشمن چون حریف
او نمیشدند تیری به شکم اسب او زدند
اسب نقش زمین شد و حر پیاده به جنگ
پرداخت تا اینکه لشکریان دشمن چون
تک به تک حریف او نمیشدند
دسته جمعی به او حمله کرده
و او را به شهادت رساندند
وقتی حر در حالی که هنوز رمقی به تن داشت
توسط اصحاب امام حسین به خیمهگاه آورده
شد، امام حسین علیهالسلام به بالینش آمد
و خون از چهره نورانی او پاک کرد و فرمود:
تو آزادمردی چنانکه مادرت تو را حر نامید
در دنیا آزادمرد بودی و در آخرت هم سعادتمندی
بستگان حر از عمر سعد خواستند تا بدن
حر را به آنها تحویل بدهد لذا بدن او را
در مکان فعلی دفن کردند و سرش را هم
جدا نکردند
⬅️ شک در قبولی توبه حر
شاه اسماعیل در سفری که به عراق و
زیارت امام حسین علیهالسلام داشت
در مورد قبول شدن توبه حر دچار شک شد
لذا گفت: قبر او را نبش میکنیم
اگر توبهاش پذیرفته شده باشد
بدنش از بین نرفته و فاسد نشده
ولی اگر بدنش از بین رفته پس توبهاش
قبول نشده است چون جسد مؤمن شهید
از بین نمیرود
چون قبر را شکافتند بدن حر را سالم یافتند
و دیدند دستمالی که امام حسین علیهالسلام
در روز عاشورا بر پیشانی او بسته باقی است
شاه اسماعیل میخواست برای تبرک دست
سیدالشهداء، دستمال را باز کند و بردارد
اما تا دستمال را باز میکردند خون تازه
بیرون میریخت و بند نمیآمد هر دستمالی
امتحان میکردند فایده نداشت
به این نتیجه رسیدند که این دستمال جایزه
حر بوده و باید همان دستمال باقی بماند
دوباره دستمال را به سر حر بستند و سپس شاه اسماعیل دستور داد برای حر بارگاه و بقعه بسازند.
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍منابع:
↲حیات الحسین، جلد۳، صفحه۲۲۱
↲بحارالانوار، جلد۴۵ صفحه۱۳
↲ابصار العین، صفحه۱۲۰
↲نفس المهموم، صفحه۲۷۴
↲انوار نعمانیه، صفحه۲۶۶
↲ ادامه دارد ...
🏴https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 4⃣
🌸السّلام علی مسلم ابن عوسجه اسدی
امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا
بر بالین هشت نفر از یاران خود که به درجه
رفیع شهادت نایل شده بودند حاضر شد
که این حضور دلیل بر عظمت شهید بود
یکی از آنها مسلم ابن عوسجه اسدی بود
در زیارت ناحیه منسوب به امام زمان عج
از هیچ یک از شهداء به اندازه مسلم تقدیر
و تجلیل نشده است
مسلم کسی بود که وقتی امام به او اجازه
بازگشت به وطن داد گفت:
نه بخدا قسم برنمیگردم تا آنقدر نیزه در
سینه دشمن فرو کنم و با شمشیر بجنگم
تا شمشیر از دستم بیفتد و اگر سلاحی برایم
نماند با سنگ با دشمنان شما خواهم جنگید
تا در رکاب شما به شهادت برسم
مسلم مردی شریف و از زهاد زمان خود بود
و پیوسته در پای ستونی در مسجد کوفه
به نماز و دعا و نیایش مشغول بود
و از شجاعان نامی روزگار و اصحاب رسول
خدا ﷺ و در جنگهای اسلامی از نامداران
به حساب میآمد
وی برای امام حسین علیهالسلام نامه نوشت
و او را دعوت کرد و بر عهد خود باقی ماند
موقعی که مسلم ابن عقیل نماینده امام حسین
وارد کوفه شد مسلم ابن عوسجه به وکالت از
مسلم ابن عقیل برای امام از مردم بیعت میگرفت
وی هنگام اطلاع از حرکت امام از کوفه
خارج شد و به اتفاق حبیب به کربلا آمدند
و به امام پیوستند
⬅️ شهادت مسلم ابن عوسجه
مسلم ابن عوسجه در میدان نبرد دلیریهای
بسیار کرد تا سرانجام دو تا از دشمنان با کمک
یکدیگر او را از پا درآوردند
امام علیهالسلام به سرعت به بالین او آمد
و مسلم هنوز جان داشت
امام فرمود خدا تو را رحمت کند
مسلم لحظات آخر عمر خود را میگذراند
که حبیب هم به بالینش آمد و گفت:
مرگ تو بر من گران است تو را به بهشت
بشارت باد، اگر نبود که ساعتی بعد نیز من
به تو ملحق میشدم، دوست داشتم تا به
من وصیت کنی و وصیت تو را انجام دهم
اما میدانم که امکان ندارد و ساعاتی بعد
من هم به شما ملحق خواهم شد
مسلم با صدای ضعیفی گفت:
من تو را به این مرد، اشاره به امام حسین
وصیت میکنم که تا جان داری او را یاری کنی
حبیب گفت: به خدا که غیر از این نکنم
در این هنگام مسلم جان به جان آفرین
تسلیم کرد
یاران امام نعش او را برداشتند
و در خیمه شهداء گذاشتند
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲اعیان الشیعه، جلد۱، صفحه۶۰۵
↲ابصارالعین، صفحه۶۲
↲بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۲۰
↲حیات الحسین، جلد۳، صفحه۲۱۲
↲ ادامه دارد ...